شفقنا-امام سجاد(عليه السلام) مى فرمايد:«وَ أَمَّا حَقُّ الْمَالِ فَأَنْ لَا تَأْخُذَهُ اِلاَّ مِنْ حِلِّهِ وَ لاَ تُنْفِقَهُ اِلاَّ فِي حِلِّهِ وَ لاَ تُحَرِّفَهُ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لاَ تَصْرِفَهُ عَنْ حَقَائِقِهِ وَ لاَ تَجْعَلَهُ اِذَا كَانَ مِنَ اللَّهِ اِلاَّ اِلَيْهِ وَ سَبَباً اِلَى اللَّهِ وَ لاَ تُؤْثِرَ بِهِ عَلَى نَفْسِكَ مَنْ لَعَلَّهُ لاَ يَحْمَدُكَ وَ بِالْحَرِيِّ أَنْ لاَ يُحْسِنَ خِلاَفَتَهُ فِي تَرِكَتِكَ وَ لاَ يَعْمَلَ فِيهِ بِطَاعَةِ رَبِّكَ فَتَكُونَ مُعِيناً لَهُ عَلَى ذَلِكَ أَوْ بِمَا أَحْدَثَ فِي مَالِكَ أَحْسَنَ نَظَراً لِنَفْسِهِ فَيَعْمَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ فَيَذْهَبَ بِالْغَنِيمَةِ وَ تَبُوءَ بِالاِْثْمِ وَ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ مَعَ التَّبِعَةِ وَ لا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللَّهِ».
«حق مال و دارايى آن است كه آن را جز از راه حلال به دست نياورى و جز در مورد حلال، مصرف نكنى و بيجا به كار نبرى. و مالى كه از طرف خداوند است، جز در راه او و براى نزديكى به خدا هزينه نكنى مبادا آن را در اختيار كسى قرار دهى كه خلاف طاعت خدا مصرف كند، و تو معين او در گناه باشى. و بر تو سزاوار است كه با مالى كه در اختيار تو است ترك اطاعت خدا نكنى، تا به جاى تو ميراث بماند كه آن را به نحو احسن مصرف كند، او ثواب ببرد و تو حسرت و پشيمانى و تو نيز در اين كار به او كمك كرده باشى وهيچ نيرويى جز نيروى خدا نيست».
به گزارش شفقنا، حضرت آیت الله العظمی سبحانی در اثر جدید خود با عنوان«شرح رساله حقوق سیدالساجدین» به شرح سی و پنجمین حق از منظر امام همام یعنی حق مال و دارایی پرداخته و مرقوم کردند: مال و دارايى، ابزار و وسيله اى است كه مى تواند سعادت آفرين باشد يا بدبختى به بار آورد. دارايى به خودى خود، چيز خوبى است، زيرا قرآن آن را به عنوان «خير» مى ستايد:
(كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ).([1])
«بر شما نوشته شده: هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر چيز خوبى(مالى) از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزديكان، به طور شايسته وصيت كند! اين حقّى است بر پرهيزگاران!».
و اگر ثروت چيز بدى بود، خدا آن را به خود نسبت نمى داد، چنان كه مى فرمايد:
(وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللهِ الذِي آتَاكُمْ…).([2])
«و چيزى از مال خدا را كه به شما داده است به آنان بدهيد…».
ولى در عين حال، همين مال در جاهاى ديگر تحقير و از آن، به «متاع قليل» تعبير شده است و در برخى از آيات ديگر از آن نكوهش شده چنان كه مى فرمايد:(أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ)، و در برخى از آيات، مايه تفاخر، معرفى شده است:
(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ).([3])
«بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است».
بايد توجه نمود كه در اين دو نوع تعبير اشكالى نيست، ستايش از آن نظر است كه مال و ثروت، ابزارى است براى آخرت، يعنى با اين ثروت، كار نيك انجام مى گيرد و به تعبير امام: «نعم العون الدنيا على الآخرة»([4])، و در روايت ديگر «نعم المال الصالح للعبد الصالح»([5])، و امّا نكوهش از آن نظر است كه چرك دست مايه تفاخر قرار گيرد و پيوسته خشت روى خشت نهاده و خداى نكرده حالت طغيان به خود بگيرند، چنان كه مى فرمايد:
(كَلاَّ إِنَّ الإِنْسَانَ لَيَطْغَى * أَنْ رَاَهُ اسْتَغْنى).([6])
«به يقين انسان طغيان مى كند، از اين كه خود را بى نياز ببيند».
در روايتى از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه آن حضرت براى خود و فرزندان و دوستان دو چيز خواست و فرمود: «اللّهم ارزق محمداً وآل محمد ومن أحب محمداً وآل محمد: العفاف والكفاف».([7])«خدايا براى محمد و آل محمد و كسانى كه آنها دوست دارند، عفت و قناعت روزى فرما».
سفارش هاى امام در مورد مال
- فأن لا تأخذه إلاّ من حِلِّه، ولا تُنفِقَهُ إلاّ في حِلِّه: از طريق حلال به دست آورده و در آن راه هزينه كند.
- وَلا تُؤثِرَ بِهِ على نَفسِكَ مَنْ لَعَلَّهُ لا يَحْمَدُكَ: آن را براى آن كس كه ترا نمى پسندد ارث مگذار، يعنى روش او در زندگى با تو يكسان نباشد چه بسا آن را در حرام مصرف كند.
- أو بِما أحْدَثَ في مالِكَ أحسَنَ نَظراً لِنَفْسِهِ فَيَعْمَلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ: سزا است كه با مالى كه در اختيار دارى ترك طاعت مكنى، مبادا در اختيار وارثى قرار گيرد كه او آن را در راه طاعت خدا مصرف كند در اين صورت براى او پاداش و براى تو حسرت نصيب شود.
[1]. بقره: 180.
[2]. نور: 33.
[3]. حديد: 20.
[4]. كافى،ج5، باب الاستعانة بالدنيا على الآخرة، ص 73.
[5]. وسائل الشيعه، ج12، ص 17.
[6]. علق: 5ـ6.
[7]. بحارالأنوار، ج72، ص 57.
ادامه دارد…