امروز : سه‌شنبه 27آبانماه 1404 | ساعت : 10 : 03

آخرین اخبار

بازخوانی پیش‌بینی‌های انتخابات عراق ۲۰۲۵؛ نوشتاری از محمد آقاسی

شفقنا- محمد آقاسی محقق حوزه افکارعمومی در یادداشتی یادآور...

بریتانیا خواستار افزایش کمک‌های بشردوستانه به غزه شد

شفقنا- «یفیت کوپر» وزیر خارجه انگلیس از افزایش قابل...

یک تحلیلگر آمریکایی:«اسرائیل توان مقابله با پاسخ ایران را ندارد»

شفقنا-نظریه‌پرداز و تحلیلگر مطرح آمریکایی، حمله مشترک واشنگتن و...

لیبرمن: چهره خاورمیانه در حال تغییر است، اما نه به نفع ما

شفقنا- آویگدور لیبرمن، رئیس حزب «اسرائیل خانه ما» گفت:...

خرید جنگنده‌های اف-35 توسط عربستان سعودی چه معنایی برای منطقه و آمریکا دارد؟

شفقنا- «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا قرار است امروز سه‌شنبه...

از رسانه ها/ سیاست فیلترینگ، نه شایعه را و نه جرم را مهار نمی‌کند

شفقنا- روزنامه خراسان نوشت:جامعه منتظر تصمیم سیاستمداران نمی‌ماند. مردم...

پیام تبریک رییس جمهور به مناسبت قهرمانی تیم دانش‌آموزی ربوکاپ ایران

شفقنا-رئیس‌جمهور، قهرمانی تیم دانش‌آموزی ربوکاپ ایران را تبریک گفت...

طلا به مرز ۴۰۰۰ دلار نزدیک‌تر شد

شفقنا- قیمت هر اونس طلا در معاملات روز سه‌شنبه...

بن‌گویر: اذان نباید پخش شود/ رهبران تشکیلات خودگردان باید ترور شوند

شفقنا- ایتامار بن‌گویر، وزیر امنیت اسرائیل، با افتخار از...

ترامپ: آمریکا ممکن است به کارتل‌های مواد مخدر مکزیک حمله کند

شفقنا - خبرگزاری رویترز و شبکه تلویزیونی ان‌بی‌سی گزارش...

پیام کتبی پزشکیان به بن سلمان

شفقنا - خبرگزاری رسمی عربستان نوشت: «شاهزاده محمد بن...

کلمات قصار/ پروین اعتصامی: کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام؟

شفقنا – کلمات قصار / پروین اعتصامی:

کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام

کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار

متن کامل شعر پروین اعتصامی:

آن قصه شنیدید که در باغ، یکی روز

از جور تبر، زار بنالید سپیدار

کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی

از تیشهٔ هیزم شکن و ارهٔ نجار

این با که توان گفت که در عین بلندی

دست قدرم کرد بناگاه نگونسار

گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس

کاین موسم حاصل بود و نیست ترا بار

تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش

شد توده در آن باغ، سحر هیمهٔ بسیار

دهقان چو تنور خود ازین هیمه برافروخت

بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار

آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی

اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار

هر شاخه‌ام افتاد در آخر به تنوری

زین جامه نه یک پود بجا ماند و نه یک تار

چون ریشهٔ من کنده شد از باغ و بخشکید

در صفحهٔ ایام، نه گل باد و نه گلزار

از سوختن خویش همی زارم و گریم

آن را که بسوزند، چو من گریه کند زار

کو دولت و فیروزی و آسایش و آرام

کو دعوی دیروزی و آن پایه و مقدار

خندید برو شعله که از دست که نالی

ناچیزی تو کرد بدینگونه تو را خوار

آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد

فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار

جز دانش و حکمت نبود میوهٔ انسان

ای میوه فروش هنر، این دکه و بازار

از گفتهٔ ناکردهٔ بیهوده چه حاصل

کردار نکو کن، که نه سودیست ز گفتار

آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت

روز عمل و مزد، بود کار تو دشوار

از روز نخستین اگرت سنگ گران بود

دور فلکت پست نمیکرد و سبکسار

امروز، سرافرازی دی را هنری نیست

میباید از امسال سخن راند، نه از پار

اخبار مرتبط

پاسخ دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
نام خود را بنویسید