امروز : جمعه 10فروردینماه 1403 | ساعت : 04 : 38

آخرین اخبار

ثبت پایین‌ترین نرخ رشد جمعیت در مصر طی نیم قرن اخیر

شفقنا- وزارت برنامه ریزی مصر از ثبت پایین ترین...

شمار مسافران خراسان رضوی به هشت میلیون نفر رسید

شفقنا- جانشین رییس ستاد اجرایی خدمات سفر خراسان رضوی...

5 نفر براثر واژگونی خودرو در مسیر سبزوار – خوشاب خراسان رضوی مصدوم شدند

شفقنا- مسوول روابط عمومی مرکز اورژانس دانشگاه علوم پزشکی...

آناتولی: بزرگترین محموله هروئین در مرز ترکیه و عراق کشف و ضبط شد+ تصاویر

شفقنا- وزارت بازرگانی ترکیه از موفقیت اداره گمرک این...

دادستان استان: درگیری مسلحانه بر سر مسائل شخصی در یاسوج 2 کشته بر جای...

شفقنا- دادستان عمومی و انقلاب مرکز کهگیلویه وبویراحمد با...

دیدار امیرعبداللهیان با رئیس جمهور ترکمنستان

شفقنا- وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران که به...

انستیتوت مطالعات استراتژیک استرالیا: طالبان در خصوص مبارزه با داعش و القاعده در افغانستان...

شفقناافغانستان- انستیتوت مطالعات استراتژیک آسترالیا می‌گوید که ادعای طالبان...

معاون استاندار خبر داد: ورود حدود 8 میلیون مسافر نوروزی به مشهد

شفقنا- جانشین رئیس ستاد اجرایی خدمات سفر خراسان رضوی...

نشست هیئت‌های ایران و ترکمنستان

شفقنا- نشست هیأت‌های ایران و ترکمنستان به ریاست وزرای...

برپایی مراسم احیای شب های قدر در بیت مرحوم آیت الله صانعی

شفقنا- مراسم سوگواری شهادت حضرت علی(ع) و احیای شب...

مراسم عزاداری شهادت حضرت علی(ع) در دفتر حضرت آیت الله وحید خراسانی برگزار می...

شفقنا- مراسم عزاداری شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دفتر...

گزارش تصویری: مراسم بزرگداشت مرحومه زهرا شجاعی  

شفقنا- مراسم بزرگداشت و سومین روز درگذشت مرحومه سیده...

ماجرای تخریب آیت الله حکیم در عراق و تدبیر آیت الله شاه آبادی برای حفظ جایگاه مرجعیت

شفقنا- مرحوم آیت الله نصرالله شاه آبادی به نقل داستانی در رابطه با تخریب چهره مرحوم آیت الله حکیم در نجف و ماجرای دیدار چهار مرجع تقلید با ایشان پرداخته که در کانال تلگرامی مربوط به ایشان آمده است. متن این سخنان به شرح زیر است:

مرحوم آیت الله حکیم بعد از هتک حرمت هایی که در بغداد به ایشان شد برای گذراندن دوره نقاهت از بغداد به کوفه برگشتند.

گروه‌ها و احزابی که از آیةالله حکیم ضربه دیده بودند در نجف و کوفه شروع به افساد کردند. حزب بعث علیه آیةالله حکیم اطلاعیه دادند و شیوعی ها که در عراق از فتوای آیةالله حکیم ضربه سختی خورده بودند، شایعه پراکنی کردند. در نجف سر و صدا راه می‌انداختند که «سید الحکیم طلع جاسوس» مقصودشان این بود که خود آقای حکیم جاسوس آمریکاست. این اهانت‌ها ادامه پیدا کرد.

روز سومی که آقای حکیم به کوفه مراجعت کردند، من با آسید علاء الدین حکیم برخورد کردم و جویای سلامتی آقا شدم. دیدم با ناراحتی ایشان گفت: با این که روز سومی است که پدر من از بغداد مراجعت کرده، فقط آقای شیخ یحیی جواهری به دیدن ایشان آمده است. او معمّم نبود ولی درس مرحوم آیةالله خویی حاضر می‌شد. من از این که مقام مرجعیت اینقدر کم ارزش شده خیلی متأثر شدم! در نجف بلکه در کل عالم شیعه از نظر جایگاه مرجعیت ، شخصیتی بالاتر از آقای حکیم نیست. اگر جایگاه این شخصیت اینقدر بی ارزش شود، آینده شیعه چه خواهد شد؟ خیلی ناراحت شدم.

بلافاصله با آقازاده آقای حکیم خداحافظی کردم و با ناراحتی به منزل آیةالله خویی رفتم. وقتی ایشان حال دگرگون من را دیدند، از علّت سؤال کردند. به ایشان عرض کردم: مگر شما برای دیدن آیةالله حکیم به بغداد نماینده نفرستادید؟ فرمودند: بله. گفتم: پس چرا اکنون که آیةالله حکیم از بغداد به کوفه برگشته، شما به دیدن ایشان نرفتید؟ ترسیدید؟! آیةالله خویی در کوفه منزلی گرفته بودند و شنبه شب‌ها به آنجا می‌رفتند. ایشون گفتند: حالا هم دیر نشده. گفتم: روز سوم است، آقا! فرمودند: حرف شما چیست؟ گفتم: همین حالا. ایشان هم فوری نوکرشان را صدا زدند و ماشین آوردند و ایشان را به خانه آقای حکیم بردند.

من از آنجا به منزل مرحوم امام رفتم. آنجا هم همین حرفها را به آقا عرض کردم. امام فرمود: «خدا می‌داند که من هر روز برای حفظ آقای حکیم یک دوره تسبیح دعا می‌کنم. گفتم: «آقا! این دعا کردن شما به چه درد می‌خورد؟! به مقام مرجعیت اهانت شده است. باید عملاً  آن را حفظ کرد، با دعا که نمی‌شود. ایشان فرمود: «اینجا که ایران نیست! من اینجا تبعیدی هستم. شما خودت دیدی که دولت بعث سید مهدی حکیم را جاسوس معرفی کرده است. نجفی‌ها خود سید حکیم را با اهانت و الفاظ زشت، جاسوس می‌خوانند. اگر از اینجا برای دیدن ایشان حرکت کنم و میان راه من را دستگیر کنند، چه کسی اطلاع پیدا می‌کند که من کجا هستم؟! اینجا غیر از ایران است که با دستگیر شدن من در تمام ایران انقلاب شد!» دیدم فرمایش آقا صحیح است. گفتم: آقا! اگر آیةالله شاهرودی را برای دیدار ایشان حاضر کنم، شما تشریف می‌برید؟ فرمودند: بله.

من با مرحوم آقای شاهرودی نمی‌توانستم مفاهمه کنم ، از این رو با آقا سید علی آقازاده ایشان که همه کاره ایشان بود، صحبت کردم و سرانجام ایشان را قانع کردم. آقا سید علی گفت: من با آقا صحبت می‌کنم و فردا صبح اول وقت به تو خبر می‌دهم. فردا صبح آقا سید علی درب منزل آمد و گفت: پدرم بعد از درس به دیدار آقای حکیم می‌رود. خیلی خوشحال شدم. با اینکه آماده بودم که به درس بروم، با خود گفتم که اول نزد امام بروم و قضیه را بازگو کنم و بعد به درس بروم.

در راه آیةالله آقای آشیخ حبیب الله اراکی را دیدم و از ایشان خواستم که در بین راه به منزل مرحوم امام برود و به ایشان بگویدکه آیةالله شاهرودی آماده‌اند بعد از درسشان برای دیدار آقای حکیم بروند. آشیخ حبیب الله هم قبول کرد و با ایشان خداحافظی کردم.

در راه درس به مرحوم آیةالله آقا سید عبدالله شیرازی برخورد کردم. گفتم: آقا، چرا نشسته‌اید؟ الان وقت حرکت است. می‌دانید آیةالله حکیم آمده اند؟ آیةالله خویی به دیدار ایشان رفته‌اند. آیةالله شاهرودی هم بعد از درس می‌روند. آقای خمینی هم بعد از درس آنجا می‌روند. آقای شیرازی هم قبول کرد و بنا شد به دیدن آقای حکیم برود.

وقتی امام بعد از درسشان به سمت خانه آقای حکیم می‌روند، در کوفه با آقا سید عبدالله شیرازی روبرو می‌شوند و با هم بر آیةالله حکیم وارد می‌شوند.

بعد از اینکه این چهار بزرگوار به زیارت آقای حکیم تشریف بردند، کم کم طلبه‌های ایرانی و افغانی و پاکستانی و تبتی، به دیدار ایشان رفتند. بعد هم کنار دروازه نجف بین آنها و افرادی که با آقای حکیم مخالف بودند، زد و خورد شد و بعضی‌ها زخمی و بعضی‌ها مجروح و یکی دو نفر هم کشته شدند.

اخبار مرتبط

پاسخ دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
نام خود را بنویسید