کمالالدین دعایی
۱ نوامبر، پایان بیقراریهای پیرزن بود. کردار مرگ، خویشان او را در فرانسه، دوستانش در جهان عرب، و هزاران شیعهی پاکستانی و افغانستانی را به سوگی مشترک نشاند. آنها رفیقی نیکو را، انگار که از خودشان به خود نزدیکتر، از دست داده بودند. آن روز روی پوسترها، در روزنامهها، بالای کارتهای تسلیت، نوشته بودند: Mariam Abou Zahab (1952-2017).
«مریم ابو الذهب» که در ابتدا «مری-پیر والکمان» (Marie-Pierre Walquemanne) نام داشت، متولد ۷ فوریه سال ۱۹۵۲ بود و در کمون «اُن-اِغژی» در شمال فرانسه و در خانوادهای کاتولیک پا به جهان گذاشت. به گفتهی برادرش «دومینیک» از خردسالی فراوان سر در کتاب داشت و جادوی شرق نیز از چراغ یکی از همان کتابها در جانش نشسته بود. به تشویق دیگران در ۱۷ سالگی به پاریس آمد، در ۱۹۶۹ در آزمون ورودی «موسسه مطالعات سیاسی پاریس» نمرهی قبولی آورد، و در سال ۱۹۷۲ فارغالتحصیل شد[۱].
مری-پیر از همان زمان مشتاق فراگیری زبانهای خارجی بود. همین میل، و حال و هوای چپگرای آن روزهایش، او را وا داشت با مهاجران پاکستانی و فلسطینی درآمیزد و سرانجام سر از «موسسه زبانهای شرقی» درآورد. حاصل اینکه زبانهای فارسی، هندی، اردو، پنجابی، و عربی را بومیانه فراگرفت و بعدها مترجم همین زبانها شد[۲].
سفرهای پیاپی او به کشورهای شرقی، زمینهساز مطالعات و انتشارات گستردهاش در این حیطه و دربارهی این خطه شد: در آغاز به فراخوان «آندره مالرو» راهی بنگلادش شد و پستر مدتی در هند زیست. به افغانستان رفت و ایران را گشت. سال ۱۹۷۵، در بیروت به سر میبرد که آتش جنگ داخلی لبنان در گرفت. همان سال به اسلام گروید و مذهب شیعه را برگزید. مدتی بعد رهسپار دمشق شد، آنجا «ناظم أبو الذهب» را دیدار کرد و به ازدواج او درآمد[۳].
شوق شدید أبوالذهب به پاکستان و افغانستان همزمان بود با فعالیتهای داوطلبانه و بشردوستانهی او در جریان جنگ افغانها با اشغالگران شوروی. سال به سال، شیفتگیاش نسبت به پاکستان چنان بالا گرفت که در همان دوران پژوهش دربارهی «حزب مردم پاکستان» را موضوع پایاننامهی کارشناسی ارشد خود قرار داد و تحقیق دربارهی فرقهگرایی در این کشور نیز دستمایهی رسالهی دکترای او شد. مریم ابوالذهب از سال ۱۹۸۲ بدین سو، انحصارا دغدغه در گرو پاکستان و افغانستان داشت و در همین زمینه به تدریس و پژوهش در «موسسه مطالعات سیاسی پاریس» و «موسسه ملی زبانها و تمدنهای شرقی» مشغول بود. از همه مهمتر، در تهیهی مجموعه کتابهای «خاورمیانهی شرقی و جهان ترکی-ایرانی» (CEMOTI) مشارکت داشت[۴].
او پاکستان را میهن دوم خود میانگاشت و مصمم بود هر سال چندین بار به این کشور سفر کند، آنچنان که ناگزیر شد با همسرش بدرود جدایی بگوید. اغلب پژوهشهای مریم ابوالذهب در پاکستان بر مذهب تشیع، روابط شیعی-سنی، مخاصمات فرقهای، و گروههای جهادگرا تمرکز داشت. در محافل علمی و مجامع دانشگاهی، او یکی از معدود هواداران هویت پاکستان و یکی از چند صاحبنظر اصلی در حوزهی مسائل پاکستان و افغانستان بود. خصوصا در فرانسه که ضعف علاقه و فقر علمی در قبال چند و چون این خطه مشهود است، رسانهها برای مصاحبه و نظرجویی پیش از هر گزینهی دیگر به او مراجعه میکردند. بعید است پژوهشگری پیدا شود که تجربیاتش در میان سازمانهای مذهبی و گروههای جنگطلب پاکستان، و مشاهداتش از مناطق «جهنگ» و «قبائلی»، با او هماوردی کند. اغراق نیست اگر بگویند او بیش از یک بومی سراسر پاکستان را پیموده است و در گوشه گوشهی آن دیار دوستانی ماندگار برای خود جسته است. او احتمالا تنها زنی بود که در قامت یک پژوهشگر با سران دست به شمشیر سازمانهایی همچون «سپاه صحابه»، «تحریک جعرفیه»، و «جماعه الدعوه» دیدار کرده بود. روایت او از ملاقات نخستش با «حافظ سعید» رهبر جماعه الدعوه هیجانآمیز است: این اولین باری بود که در حیات علمیاش، با کسی مصاحبه میکرد و هر دو نفر، بی اینکه همدیگر را ببینند، روی به دیوارهای سوی مخالف هم داشتند. مریم ابوالذهب با صدای بلند سوالات را میپرسید و حافظ سعید پاسخ میگفت[۵].
در این میان، ابوالذهب علاقهای خاص به مطالعهی آیینهای شیعه داشت و از این جهت، حضور میدانیاش در مراسم ایام محرم و در میان دستهجات و مجالس حسینی، عادتی ترکناشدنی بود: ابتدا در مناطق شهری همچون لاهور، راولپندی، و جهنگ، و بعدتر در نقاط دورافتادهی میانوالی، دیره اسماعیل خان، و خیبر پختونخوا. به لطف این دلنهادگیهای مداوم، روایتهایی را از آیینهای چند صد ساله به چنگ آورد و به دست داد که هیچ شیعهی شهرنشینی پیشتر به گوشش نخورده بود. از جمله اینکه در چندی از روستاهای دورافتادهی منطقهی پنجاب، در نزدیکی مرز هند، آیین سوگواری بر عزای امام حسین بن علی (ع) را هر سال دو بار به پا میدارند: یک بار مطابق تقویم قمری-اسلامی در ماه محرم، و دیگری در ماه «جت» از تقویم شمسی «بکرمی» که به آن تقویم هندو نیز میگویند[۶].
جستجوهای مریم أبوالذهب در افغانستان هم به همین اندازه جسورانه و ماجراجویانه بود. گاهی هفتهها در اطراف قندهار یا در درههای مرزی بین افغانستان و پاکستان ناپدید میشد. در طول زندگیاش در قید حجاب زنانه نبود، اما همچون زنان افغان چادر و برقع آبیرنگ بر سر و روی میانداخت و در سختی جانفرسای راه و غبار بیپایان سفر انباز آنها میشد: پای پیاده، بر ترک موتورسیکلت، بر پشت الاغ یا سوار بر شتر، عرض و طول صحرای «ریگستان» را میپیمود و گاهی هم از شدت گرما بیهوش میشد. به رسم آنها، برای دفع خطر، طلسم بر بازو میبست: کیسهای از سکههای خرد که در بازگشت به مستمندان میبخشید[۷]. به او میگفتند «مریم جان»[۸].
قرابت بیشتر ابوالذهب با جنگسالاران پشتون، او را از نظر فکری و فرهنگی بیشتر متمایل به آنها کرده بود تا همتایان تاجیکشان، و به همین دلیل گاهی انگ جانبداری بر پیشانی مواضعش میخورد. او هیچگاه «احمد شاه مسعود» را شایستهی ستایش نمیدانست و علاقهمندی غربیها به او را اغراقآمیز میدانست. حتی در اوائل ظهور طالبان در ۱۹۹۵ و به خاطر حضور ملیگرایان پشتون در بین این گروه، نگاهی مثبت و جنجالبرانگیز به آنها داشت، اگرچه به تدریج و با وقوع رخدادهای بعدی نگاهش به اعتدال گرایید. در هر حال، او که از سالها پیش به تشیع گرویده بود، همواره و همهجا این اقلیت را پاس میداشت، با رنجشان همدردی میکرد، و صدای شکوهشان بود[۹].
سراسر تکاپوهای علمی و میدانی مریم أبو الذهب، همراه با مداخلات انسانگرایانهی او برای بهبود وضع زنان در این تکه از آسیا بود، به ویژه در تدارک حق آنان برای آموزش و ارتقای فرهنگی. این اشتغالات، چه در هند و پاکستان و چه در موطن خودش فرانسه، وی را به چهرهای معروف و محبوب در میان مردمان مشرقزمین تبدیل کرد[۱۰]. «محمد القریشی» استاد دانشگاه کوفه که در سفرهای أبو الذهب به عراق همپا و دیلماج او بود، یک بار از او پرسیده بود چرا در پاریس چنین زاهدانه زندگی میکند. پاسخ داده بود: «چگونه میتوانم هنگام پژوهش در پاکستان اقامتی فقیرانه داشته باشم و همزمان در خانهای پر تجمل در پاریس به سر کنم؟»[۱۱]
مریم که دوستان و شاگردانش همه جا، از پاکستان، ایران، افغانستان، سوریه، لبنان، عراق و فلسطین گرفته تا بریتانیا و آمریکا، مشتاق دیدارش بودند، هنوز مردد بود پیش از بازنشستگی در سال ۲۰۱۸ آخرین نوبت تدریس خود را در دانشگاه «قائد اعظم» در اسلامآباد بگذراند یا در دانشگاه کوفه، در نجف اشرف. سه سال گلاویزی با سرطان اما انگار پیرزن را خسته کرده بود: روز ۱ نوامبر، در منطقهی پانزدهم پاریس، پلک بر هم گذاشت و دیگر نگشود[۱۲].
یک هفته بعد، صبح روز چهارشنبه ۸ نوامبر ۲۰۱۷، یعنی دو روز مانده به سالگرد اربعین حسینی، جنازهاش را از هواپیمایی در فرودگاه نجف اشرف پیاده کردند. ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز، عدهای مردان عرب تابوت او را، پیچیده در پارچهای سبز، از حسینیهی «عبدالرسول علی» در شارع کوفه، نزدیک میدان انقلاب ۱۹۲۰، بر دوش گرفتند و در صحن حرم امام علی بن ابیطالب (ع) بر زمین گذاشتند. پس از اقامهی آخرین نماز، جنازهاش را همراه با موج زائرانی که آهنگ زیارت اربعین داشتند و راهی کربلا بودند، با آمبولانس پیش بردند، تا عمود ۱۷۲ . آنجا، پشت حسینیهی «شیخ البطحاء أبوطالب»، او را بر خاک گذاشتند. مردها، پای برهنه و کمربسته، چنبره زده بودند. زنی عرب در کنارش بر زمین نشست، دوش راستش را از روی کفن به دست گرفت و تکان داد و تلقین کرد: «إسمَعی، إفهَمی، یا مریم!… هل اَنتِ عَلَى العَهدِ الَّذى فارَقْتِنا عَلَیه؟…» بعد او را به دست گور سپردند: درست همانجا که وصیت کرده بود؛ بی سنگی بر آرامگاهش.
ابوالذهب پیشتر بارها به عراق و به نجف آمده بود و در این شهر دید و بازدیدهای مفصل به انجام رسانده بود. سالها پیش که اولین بار پا به خاک نجف گذاشته بود گفته بود: «حالا رؤیایم برآورده شد و روحم آرام گرفت»[۱۳]. وقتی خاطرهی اولین سفرش به نجف را برای دیگران تعریف میکرد، اشک از چشمانش فرو میریخت و وادار به سکوت میشد[۱۴]. در این آخرین سفر اما، تاکید کرده بود یک روزنامهنگار فرانسوی و یکی از دانشجویانش همراه او باشند تا تصاویر آن را ضبط کنند و در کلاس برای دانشجویانش پخش کنند. خواسته بود این «آخرین درس او دربارهی اسلام» باشد[۱۵]. «مری-فرانس مورگو»، دیگر زن اسلامشناس فرانسوی، تسلیتنامهای را که برایش در «لو موند» به چاپ رساند با این حدیث از امام علی (ع) به پایان رساند: «در این دنیا چون مسافری زندگی کن، و خاطرات خوش را پشت سر گذار. چه اینجا، ما فقط میهمانیم و گریزی از بدرود نیست»[۱۶].
از جمله مهمترین آثار مریم ابوالذهب، کتاب «شبکههای اسلامگرایان» است که همراه با «اولیویه روا» نگاشته است و به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. آنچنانکه پیش از مرگ خواسته بود، برادرش «دومینیک والکمان» مامور شده است تا بنیادی را به نام او بنا نهد و علاوه بر حمایتهای وزارت امور خارجهی فرانسه و «بنیاد فرانسه»، دو آپارتمان مسکونی او را نیز خواهند فروخت تا پشتیبان «بنیاد مریم ابو الذهب» باشد. این بنیاد سه ماموریت خواهد داشت: اول اینکه هر سال، مبلغی را به یکی از دانشجویان مقطع دکترا برای پژوهش در حوزهی خاورمیانه اختصاص خواهد داد. دومین مبلغ اهدایی این بنیاد مربوط است به آموزشگاه فیزیوتراپها در شهر قندهار افغانستان که به آسیبدیدگان انفجار مین یاری میرسانند. و پشتیبانی مالی سوم به «بنیاد بازماندگان اسیدپاشی» اختصاص خواهد یافت که حامی زنان آسیبدیده است[۱۷].
یادداشتها.
[۱] Théry, P. (2017, November 12). Marie-Pierre Walquemanne, chercheuse orientaliste mondialement célèbre, est décédée. بازیابیشده از وبسایت La Voix du Nord
[۲] همان
[۳] همان
[۴] Abbas, A. (2017, November 19). A friend of Pakistan. بازیابی شده از وبسایت The News on Sunday
[۵] همان
[۶] همان
[۷] Perrin, J.-P. (2017, November 14). Le dernier voyage de Mariam Abou Zahab . بازیابیشده از وبسایت Libération
[۸] منوچهری، ا. (۲۰۱۷, November 26). یادی از مریم ابوالذهب، پژوهشگر بی همتای فرانسوی. بازیابی شده از وبسایت rfi .
[۹] Perrin, J.-P. (2017, November 14). Le dernier voyage de Mariam Abou Zahab . بازیابیشده از وبسایت Libération
[۱۰] Théry, P. (2017, November 12). Marie-Pierre Walquemanne, chercheuse orientaliste mondialement célèbre, est décédée. بازیابیشده از وبسایت La Voix du Nord
[۱۱] از صفحهی فیسبوک دکتر محمد القریشی
[۱۲] Abbas, A. (2017, November 19). A friend of Pakistan. بازیابی شده از وبسایت The News on Sunday
[۱۳] (۲۰۱۶, November 06) . Harram, F تشییع المستشرقه الفرنسیه “ماری بییر فالکمان” مریم ابو الذهب. بازیابی شده از وبسایت المسله.
[۱۴] از صفحهی فیسبوک Ali Almuaala
[۱۵] الحکیم، ر. (۲۰۱۶, November 14). من باریس إلى النجف. بازیابی شده از وبسایت مؤسسه الحکمه للثقافه الإسلامیه.
[۱۶] Mourrégot, M.-F. (2016, November 03). Mariam ABOU ZAHAB . بازیابیشده از وبسایت Avis de décès.
[۱۷] Théry, P. (2017, November 12). Marie-Pierre Walquemanne, chercheuse orientaliste mondialement célèbre, est décédée. بازیابیشده از وبسایت La Voix du Nord
آنا للله و انا اله راجعون. روحش شاد خدا رحمت کند. خدا مرحومه مغفوره کو جواره رحمت مین جگه عطا فرمای.