شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، مترجم و شارح نهج البلاغه در سلسله جلسات «حکومت در نهج البلاغه» رابطه زمامداران و مردم و همچنین شروط زمامداری در اندیشه امام علی(ع) را مورد بررسی قرار داد و گفت: در صورت اداى حقوق متقابل میان مردم و زمامداران، حكومت به درستى سامان مىيابد و الفت، عزّت و عافيت همه جانبه فراهم مىشود.
به گزارش شفقنا، دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، رابطه زمامداران و مردمان در حکومت را به عنوان هشتمین محور حکومت در نهج البلاغه عنوان و اظهار کرد: از مسایل بسیار مهم در موضوع حکومت این است که ما به این پرسش پاسخ دهیم که در یک حکومت رابطه مردم و زمامداران چگونه رابطه ای باید باشد و جست وجو کنیم که در نهج البلاغه و خانواده حدیث نهج البلاغه این رابطه چگونه تصویر شده است. آن چیزی که در بیشتر حکومت ها دیده شده، رابطه یک سویه بوده است، یعنی وقتی در طول تاریخ رابطه مردم و زمامداران را بررسی می کنیم، در بیشتر عمر تاریخ به جز دوره ای که دوره جدید است و تغییرات اساسی کرده، رابطه میان زمامداران و مردم یک رابطه یک سویه بوده است. رابطه ای از جنس رابطه فرمانده و فرمانبر. به عبارت دیگر تلقی این بوده که زمامداران فرمانده هستند و مردم هم فرمانبر، و جالب این است که مردم تصوری غیر از این نمی کردند؛ و چنان فرهنگ حاکم، فرهنگ فرماندهی و فرمانبری بوده که اگر کسی پیدا می شد به مردم می گفت که این رابطه غلط است، مردم زیر بار نمی رفتند و مخالفت می کردند. همچنین در گذشته تاریخ به دلیل فرهنگ حاکم بر آن، رابطه حاکم و محکوم، مستبد و استبداد پذیر بسیار راحت پذیرفته می شده است. و گاهی نیز شدیدتر از اینها بوده مانند رابطه آقا و برده، و گاهی شدیدتر از این که زمامداران مالک و مردم مملوک بوده اند. حتی حرف هایی زده شده مانند این که “الناس انعام السلاطین؛ مردم چارپایان سلاطین هستند” لذا می توانند سر آنها را ببرند و آنها را بفروشند و در جان، مال و آبروی آنها دخل و تصرف کنند.
انبیاء همواره سعی کردند رابطه یک سویه میان زمامداران و مردم را به هم زنند
او افزود: در طول تاریخ انسان هایی برخاستند که در رأس آنها پیامبران بودند و این رابطه را به هم می زدند، و یکی از مشکلات مصلحان اجتماعی به ویژه پیامبران این بود که برای مردم سخت بود این رابطه به هم بخورد چرا که آن را به عنوان یک اصل پذیرفته بودند. این دسته از مسایل آنقدر تکرار گردید تا تبدیل به فرهنگ حاکم شد، و وقتی پیامبران می آمدند و می گفتند ما مثل شما هستیم، مردم نمی پذیرفتند. قرآن کریم مکرر بیان می کند که پیامبران بشرند: ” أنا بشر مثلکم” ولی کسانی که با آن فرهنگ خو گرفته و این فرهنگ در اعماق جانشان نقوذ کرده بود زیر بار نمی رفتند. شاید هنوز هم پذیرش اینکه پیامبران از جنس بشر هستند برای عده ای سخت باشد. انبیاء همواره سعی کردند این معادله یک سویه را به هم زنند و از این رو با یک سد مقاومت روبرو می شدند. یک طرف این سد مقاومت، خواص و قدرت مداران، و یک سر دیگر هم مردم بیچاره و مستضعف و استثمار شده ای بودند که آنها هم با پیامبران مخالفت می کردند. شاید هیچ کس علیه این معادله به اندازه علی(ع) سخن نگفته باشد، که البته امیرمومنان پای در جای پیامبران گذاشته و آن کار بزرگی را که پیامبر اکرم آغاز کرده بود، بسط داده است.
ساختار حكومت بر چگونگی رابطه میان زمامداران و مردم شکل می گیرد
این محقق و نویسنده سیره نبوی و علوی از مهمترين وجوه حكومت را نوع رابطه زمامداران و مردمان عنوان کرد و گفت: اينكه ميان زمامداران و مردمان چگونه رابطهاى برقرار باشد و هر يك در نگاه ديگرى چه جايگاهى داشته باشد و نسبت ميان آنان بر چه اساسى استوار باشد، از امور محورى در حكومتهاست؛ به گونهاى كه ساختار حكومت بر آن شكل مىگيرد و رفتار و مناسبات مديريتى از آن بر مىخيزد. اين رابطه مىتواند رابطهاى يكسويى يا رابطهاى دوسويى باشد. آنچه بيشترين صورت را در حكومتها رقم زده است، صورتى يكسويى از رابطه زمامداران و مردمان است، يعنى رابطه حاكم و محكوم، مالك و مملوك، فرمانده و فرمانبر، آقا و برده، و خدا و بنده. اميرمؤمنان على (ع) چنين روابطى را ملغى اعلام كرد و در سلوك حكومتى خويش زير پا گذاشت و درعهدنامه هاى حكومتى و دستورالعمل هاى دولتى و رهنمودهاى مديريتى خود به تبيين رابطه صحيح زمامداران و مردمان پرداخت.
او ادامه داد: برخی از عبارات نهج البلاغه در این زمینه عباراتی از جنس نفی و از امور سلبی است یعنی رابطه یک طرفه را نفی می کند. قسمت دوم مطالب امیرمومنان عباراتی است که آن رابطه دو طرفه را تبیین و اثبات می کند که رابطه مردم و زمامداران رابطه دو ذی حق است. مردم بر زمامداران حقوقی دارند و زمامداران بر مردم حقوقی دارند، مردم نسبت به زمامداران تکالیفی دارند و زمامداران نسبت به مردم تکالیفی دارند.
علی(ع) رابطه یک سویه استبدادی را موجب تضعیف دین می دانست
او به برخی از عبارات نهج البلاغه در این زمینه اشاره و تصریح کرد: امیرمومنان در نامه خود به اَشْعَث بن قَيْس استاندار آذربايجان نوشت: «لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ؛ اين حق براى تو نيست كه در ميان مردمان به استبداد و خودرأيى عمل نمايى» (نامه 5) و در مطالب آغازین عهدنامه مالك اشتر حضرت بدو چنين يادآور شد: «وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَمَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرَّبٌ مِنَ الْغِيَرِ؛ مبادا بگويى من اكنون بر آنان مسلّطم، از من فرمان دادن است و از آنان اطاعت كردن؛ كه اين عين راه يافتن فساد در دل، و خرابى دين، و نزديك شدن تغيير و تحوّل [در قدرت] است» (نامه 53)
او در پاسخ به این پرسش که چرا حضرت رابطه یک سویه استبدادی را موجب تضعیف دین می داند؟! گفت: مخاطب کلام حضرت، مالک اشتر است، مالک به عنوان یک انسان مسلمان در حال حکومت کردن است، البته این سخن فقط به مالک نیست بلکه خطاب به هر کسی است که به عنوان مسلمان یا به اسم اسلام حکومت و مدیریت می کند، اگر کسی به نام اسلام و دین یا با چهره مسلمان بر سر کار آمد و استبداد کرد، یک پیامدی دارد که این پیامد تضعیف و بی آبرویی دین و همچنین دین گریزی است؛ یکی از عوامل اساسی پیدایش دین گریزی، استبداد به نام دین است.
این پژوهشگر برجسته ادامه داد: خطبه 216 نهج البلاغه در بحث حقوق و حقوق متقابل یک شاهکار است، اميرمؤمنان (ع) نگاه خودكامانه از سوى زمامداران به مردمان، و نگاه مملوكانه از سوى مردمان به زمامداران را بزرگترين آفت حكومت مىدانست و بسيار تلاش كرد كه اين امور را از ساحت حكومت خود پاك نمايد. در عرصه پيكار صفّين در ضمن خطبه والای 216 خطاب به مردمان چنين فرمود: «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُون لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ؛ جز اين نيست كه من و شما بندگان و مملوكان پروردگاري هستیم که جز او پروردگارى نيست» یعنی من بنده هستم و شما هم بنده، اما بنده خداوند، نه شما بنده من هستید و نه من بنده شما، نه شما مملوک من هستید، نه من مملوک شما.
او اظهار کرد: آنچه در طول تاریخ مورد پسند زمامداران بوده، این است که مردم مملوک باشند و بندگی آنها را کنند، خدمت گزار، سرافکنده، تعظیم کننده و پا بوس آنها باشند. امیرمومنان بر یک نکته اساسی تاکید می کنند که این نکته هنوز هم مغفول است و آن اینکه یک خدا بیشتر نیست، اما بیشترین مساله ای که همین امروز هم در همه عالم دیده می شود، شرک است؛ بدین صورت که کنار خدایی که رب العالمین است ما قائل به قدرت های دیگر هستیم؛ این مساله زمانی که وارد عرصه حکومت می شود، به شکل های خطرناک جلوه می کند.
امیرمؤمنان با رابطه یک سویه میان مردم و زمامداران مبارزه کرد
دلشاد تهرانی افزود: اميرمؤمنان (ع) در تمام دوران حكومت خود با اين تلقّى كه حق از آنِ زمامداران است و تكليف بر دوش مردمان و ميان والى و رعيت رابطهاى يكسويى برقرار است، به شدّت مبارزه كرد و بر حقوق مدارى تأكيد ورزيد و حقوق متقابل دولت و ملّت را بيان كرد و بر اجراى آن ايستادگى نمود. امام على (ع) در خطبهاى كه در صفّين ايراد كرده چنين فرموده است: «أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ، وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ. لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلّا جَرَى عَلَيْهِ، وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إلَّا جَرَى لَهُ. وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصًا لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلَّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَوَسُّعًا بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ؛ امّا بعد، همانا خدا بر شما براى من حقّى قرار داد، چون زمامدارى شما را به عهدهام نهاد، و شما را نيز حق است بر من، همانند حقّ من كه شما راست برگردن. پس حق فراختر چيزهاست كه وصف آن گويند و مجال آن تنگ، اگر خواهند از يكديگر انصاف جويند. كسى را حقّى نيست جز كه بر او نيز حقّى است، و بر او حقّى نيست جز آنكه او را حقّى بر ديگرى است؛ و اگر كسى را حقّى بُوَد كه حقّى بر او نَبُوَد، خداى سبحان است نه ديگرى از آفريدگان، چه او را توانايى بر بندگان است، و عدالت او نمايان است در هرچيز كه قضاى او بر آن روان است، و دگرگونىها در آن نمايان. ليكن خدا حقّ خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده و پاداش آنان را در اطاعت، دو چندان يا بيشتر نهاده؛ از دَرِ بخشندگى كه او راست و افزوندهى كه وى را سزاست» (خطبه 216)
علی(ع) در رعایت کردن حقوق، حکومت را پیشقدم می دانست
او به یکی از نکات مورد تأکید امیرمومنان در این زمینه اشاره و اظهار کرد: حضرت می فرمایند، آنکه در رعایت کردن باید پیشقدم شود، حکومت است و اگر حکومت رعایت نکرد نباید انتظار داشته باشد که مردم رعایت کنند. اميرمؤمنان على (ع) حقوق را طرفينى معرفى كرده و اين حقيقت را يادآور شده كه از جمله حقوق الهى، حقوقى است كه براى مردم بر مردم قرار داده است و آنها را چنان وضع كرده كه هر حقّى در برابر حقّى ديگر قرار مىگيرد. هر حقّى به نفع يك فرد و يا يك جمعيت موجب حقّى ديگر است كه آن را متعهّد مىكند؛ و هر حقّى آنگاه الزامآور مىگردد كه ديگرى هم وظيفه خود را در مورد حقوقى كه بر عهده دارد انجام دهد. آن حضرت چنين فرموده است: «ثُمَّ جَعَلَ – سُبْحَانَهُ – مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقًا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجوُهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَ لَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ؛ پس خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت، و آن حقها را برابرِ هم نهاد، و واجب شدنِ حقّى را مقابل گزاردن حقّى گذاشت؛ حقّى بر كسى واجب نَبُوَد مگر حقّى كه برابر آن است گزارده شود» (خطبه 216)
همچنين آن حضرت در نامه 50 نهج البلاغه آورده است:
«أَلَا وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَنْ لَا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرًّا إِلَّا فِي حَرْبٍ، وَ لَا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْرًا إِلَّا فِي حُكْمٍ، وَ لَا أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقًّا عَنْ مَحَلِّهِ، وَ لَا أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً؛ فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَ جَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَلِيَ عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ؛ بدانيد حقّ شماست بر من كه چيزى را از شما نپوشانم جز راز جنگ[كه از پوشاندن آن ناچارم] ، و كارى را جز در حكم شرع بىراى زدن با شما انجام ندهم، و حقّ شما را از موقع آن به تأخير نيفكنم، و تا آن را نرسانم وقفهاى در آن روا ندانم، و همه شما را در حق برابر دانم؛ پس هنگامى كه وظيفه خود را [نسبت به شما] انجام دادم، نعمت دادن شما بر خداست، و طاعت من برعهده شماست»
در صورت اداى حقوق متقابل، حكومت به درستى سامان مىيابد
این محقق و نویسنده سیره نبوی و علوی با اشاره به اینکه امام على (ع) حقوق متقابل زمامداران و مردمان را مهمترين بخش حقوق در هر جامعهاى معرفى كرده است، گفت: در صورت اداى حقوق متقابل، حكومت به درستى سامان مىيابد و الفت و عزّت و عافيت همه جانبه فراهم مىشود. آن حضرت فرموده است: «وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ – سُبْحَانَهُ – مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ – سُبْحَانَهُ – لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ؛ فَجَعَلَهَا نِظَامًا لِأُلْفَتِهِمْ، وَ عِزًّا لِدِينِهِمْ. فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ، وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ. فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السنُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ اِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَ كَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَ عُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ، وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍ عُطِّلَ، وَ لَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تُذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَ تُعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ؛ و بزرگترين حقها كه خداوند واجب كرده است، حقّ سرپرست بر شهروندان و حقّ شهروندان بر سرپرست است، كه خداى سبحان آن را واجب نمود، و حقّ هر يك را به عهده ديگرى واگذار فرمود، و آن را موجب برقرارى پيوند آنان كرد، و ارجمندى دين ايشان. پس حالِ شهروندان نيكو نگردد جز آنگاه كه سرپرستان نيكو رفتار باشند، و سرپرستان نيكو رفتار نگردند، جز آنگاه كه شهروندان درستكار باشند. پس چون شهروندان حقّ سرپرست را بگزارد، و سرپرست حقّ شهروندان را به جاى آرد، حق ميان آنان بزرگمقدار شود، و راههاى دين پديدار، و نشانههاى عدالت برجا، و سنّت چنانكه بايد اجرا. پس كارِ زمانه آراسته گردد، و طمع در پايدارى دولت پيوسته، و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر شهروندان بر سرپرست چيره شود و يا سرپرست بر شهروندان ستم كند، اختلاف كلمه پديدار گردد، و نشانههاى جور آشكار، و تبهكارى در دين بسيار. راه گشاده سنّت را رها كنند، و كار از روى هوا كنند، و احكام فروگذار شود و بيمارى جانها بسيار، و بيمى نكنند كه حقّى بزرگ فرو نهاده شود و يا باطلى سترگ انجام داده. آنگاه نيكان خوار شوند، و بدكاران بزرگمقدار، و تاوانِ فراوان بر گردن بندگان از پروردگار» (خطبه 216)
شروط زمامداری؛ درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت
او نهمین محور مباحث حکومت در نهج البلاغه را شروط زمامداری عنوان و تصریح کرد: اداره امور مردمان، بر دوش گرفتن سنگينترين امانتهاست، و زمامدارى آزمونى سخت و مسووليتى بس خطير است و فقط كسانى مىتوانند در اين آزمون سربلند بيرون آيند و حقّ اين امانت را بگزارند و مسئوليت خويش را ادا نمايند كه شروط احراز اين مسئوليت در آنها محقّق باشد؛ و زمامدارانى مىتوانند حقوق مردمان را به درستى ادا نمايند و حكومت را به سوى اهدافش راه ببرند كه به درايت و معرفت و عدالت و قوّت و سلامت متصف باشند و اگر جز اين باشد تباهى و خودكامگى، و گمراهى و بيدادگرى، دولت و ملّت را نابود مىسازد. امام على (ع) در اين باره چنين هشدار داده است: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُروُجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكوُنَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لَا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَ لَا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِةِ، وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْمًا دوُنَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَ يَقِفَ بِهَا دوُنَ الْمَقَاطِعِ، وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهلِكَ الْأُمَّةَ؛ شما خوب مىدانيد كه نه جايز است كه بخيل بر ناموس و جان و غنيمتها و احكام مسلمانان ولايت يابد و پيشوايى آنان را عهدهدار شود تا در مالهاى آنان حريص گردد؛ و نه نادان تا به نادانى خويش مسلمانان را به گمراهى بَرَد؛ و نه ستمكار تا به ستم، عطاى آنان را بِبُرَد؛ و نه حيف و ميل كننده اموال، تا به مردمى ببخشد و مردمى را محروم سازد؛ و نه آن كه به خاطرِ حكم كردن رشوه ستانَد تا حقوق را پايمال كند، و آن را چنانچه بايد نرسانَد؛ و نه آن كه سنّت را ضايع سازد، و امّت را به هلاكت دراندازد» (کلام 131)
او با استناد و استخراج از آموزه علی(ع) پنج شرط زمامداری را درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت عنوان کرد و گفت: در شروط زمامداری دو بحث داریم، یک بحث اینکه امیرمومنان نگاه ما را تصحیح می کند و به ما دید، تذکر و هشدار می دهد که چرا باید این مساله جدی گرفته شود و اگر این شروط نباشند، چه اتفاقی می افتد. بحث دیگر اینکه درباره این پنج شرط عباراتی مستقیم و غیرمستقیم آمده است.
درايت و تدبير لازمه حكومت كردن و مديريت نمودن است
دلشاد تهرانی به مفهوم درایت به عنوان یکی از شروط زمامداری اشاره و تصریح کرد: با توجّه به اهميت مديريت انسانى از شروط اساسى زمامدارى درايت و خردمندى است و كسى نمىتواند بدون دريافتهاى صحيح از امور گوناگون و فهم عميق از مسائل و خردورزى، مردمان را به نيكويى اداره كند. شرط تصميمگيرىهاى درست و بهموقع در اداره امور درايت و خردمندى است. بدون تشخيص درست مسائل و دريافت فهيمانه امور چگونه مىتوان به تصميمى راست دست يافت و حقوق مردمان را پاس داشت و پرچم حكومتِ حكمت را برافراشت؟ لازمه حكومت كردن و مديريت نمودن، درايت و تدبير است، چنانكه امام على (ع) به صراحت فرمود: «لَا تَقُومُ مَمْلِكَةٌ إِلَّا بِتَدْبِيرٍ؛ مملكت جز به تدبير نپايد» (وقعة صفّين/15)
انسانى كه اهل درايت نيست، بىانديشه سخن مىگويد
او ادامه داد: انسانى كه اهل درايت نيست، بىانديشه سخن مىگويد و بدون فهم عميق عمل مىنمايد و پيوسته در اشتباه به سر مىبرد و خود و ديگران را به تباهى سوق مىدهد. امام على(ع) در ضمن خطبهاى چنين فرموده است: «وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ، وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ ِمنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ، لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ كَانَ خَيْرًا أَبْدَاهُ، وَ إِنْ كَانَ شَرًّا وَارَاهُ؛ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ، لَا يَدْرِي مَاذَا لَهُ وَ مَاذَا عَلَيْهِ. وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: “لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ، وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ”. فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ، سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْيَفْعَلْ؛ هر آينه زبان مؤمن در پس قلب اوست و قلب منافق در پس زبان او. زيرا مؤمن هنگامى كه آهنگ گفتن كند، نخست در درون خود در آن بينديشد، اگر نيك بُوَد بر زبان آرد، و اگر بد بُوَد پنهانش دارد. و منافق هر سخن كه بر زبانش آيد بگويد و نداند كه چه به سود اوست و چه بر زيان او. و رسول خدا (ص) فرمود: «ايمان بندهاى استوار نگردد تا دلِ او استوار شود، و دلِ او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد، پس هر يك از شما كه تواند خدا را ديدار كند در حالى كه دست به خون و مال مسلمانان نيالوده و زبان به ريختن آبرويشان نگشوده باشد، بايد چنين كند» (خطبه 176)
او افزود: بر اين اساس است كه اميرمؤمنان على (ع) به درايت در امور سفارش كرده و فرموده است: «اِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ؛ چون خبرى شنيديد آن را نيك بفهميد و در آن بينديشيد، نه اينكه بشنويد و نقل كنيد زيرا نقل كنندگان علم بسيارند ولى انديشه كنندگان در آن اندكاند» (حکمت 98)
دلشاد تهرانی با بیان اینکه انسان جز به درايت و تدبير نمىتواند خود و ديگران را از لغزش و پشيمانى در امان بدارد که اين امر در اداره امور حياتى است، گفت: اميرمؤمنان (ع) فرموده است: « الْفِكْرُ فِي الْأَمْرِ قَبْلَ مُلَابَسَتِهِ يُؤْمِنُ الزَّلَلَ؛ انديشيدن در هر كار پيش از ورود به آن، از لغزش ايمن مىسازد» (شرح غررالحکم 69/2) بيشترين لغزشها در اداره امور محصول فقدان خردورزى و درايتمندى است، و پناه بر خدا از مديريت بىدرايت كه امام على (ع) يادآور شده است: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ؛ پناه مىبريم به خدا از خفتن عقل و زشتى لغزش ها» (کلام 224)
سلسله درس گفتارهای دکتر دلشاد تهرانی توسط موسسه نهجالبلاغه برگزار می شود و حضور علاقه مندان در این جلسات آزاد است.
انتهای پیام











