شفقنا – آیتالله عباس درباره سیره امام رضا(ع) در عرصه سیاست بیان کرد: شرایط امامت امام رضا(ع) شرایط خاصی بود چرا که آن حضرت ولی عهد مامون عباسی بودند؛ سیاست مامون از ابتدای خلافت سیاستی شیطانی و مبتنی بر مکر و حیله بود اما سیاست امام رضا(ع) سیاستی الهی بود و در اقدامات ایشان در عرصه سیاست مبتنی بر آموزههای وحیانی بود.
آیتالله عباس کعبی عضو مجلس خبرگان رهبری در گفتوگو با خبرنگار شفقنا افزود: بر اساس آنچه در زیارت جامعه کبیره آمده است ائمه (ع) « سَاسَهَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلاَد» هستند یعنی سیاست امور خلق بر پایه امامت الهی را به عهده دارند و به طور کلی امامت همان طور که در تعریف مرحوم علامه حلی « الامام هو الانسان الذی له الریاسه العامه فی امور الدین و الدنیا لشخص انسانی نیابه عنی النبی» ذکر شده است، خود امامت ریاست عمومی امور دین و دنیای مردم است و سیاست ائمه (ع) از موضع امامت و رهبری تلاش برای عینیت بخشیدن به دین و احکام دین در عرصه زندگی در سطح جامعه از مجرای سیاست ورزی الهی و تحکیم پایههای اعتقادی و اخلاقی و اجرای فقه بوده است.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیان کرد: امام رضا (ع) در مقابل مامون چند گزینه در مقابل خود داشتند گزینه اول این بود که ایشان به معارض و اپوزیسیون حکومت مامون تبدیل شوند که اگر امام رضا(ع) این گزینه را انتخاب میکردند و بر اساس این روش حرکت میکردند به احتمال زیاد بنیاد امامت از بین میرفت و امام رضا(ع) نیز موفقیتها و دستاوردهایی را که به دست آورده بودند از دست میدادند. گزینه دیگری که در مقابل مامون پیش روی امام رضا(ع) بود این بود که حضرت تسلیم خواسته مامون شوند و به عبارتی ایشان مجری آنچه مامون میخواست شوند که پذیرش این گزینه توسط امام رضا(ع) هم ممکن نبود چرا که این نوع رفتار و انتخاب این روش بر خلاف مبنای امامت الهی بود.
آیتالله کعبی تصریح کرد: گزینه سومی که امام رضا(ع) در مقابل مامون میتوانستند اجرا کنند کناره گیری از سیاست بود که این نیز ممکن نبود چرا که امام (ع) تحت فشار زیادی بودند که در سیاست شیطنت آمیز مامون حضور داشته باشند و چون حضور امام در دربار و دستگاه مامون برای مامون ضروری و حیاتی بود و این یکی از سیاستهای مامون برای مشروعیت بخشیدن به خودش بود بسیار مهم بود و حاضر نبود که امام را با نپذیرفتن یک مقام حکومتی رها کند. لذا امام رضا(ع) ولایت عهدی را به شرطی پذیرفت که مجری سیاستهای مامون نباشند و به عبارتی کاری به مسائل سیاسی مامون نداشته باشند
وی ادامه داد: گزینه چهارمی که امام در مقابل مامون و اصرارهای او برای حضور در حکومت پیش رو داشت این بود که در اجتماع حضور فعالی داشته باشند و تلاش کنند از ظرفیت دستگاه خلافت برای پیشرفت اسلام و گسترش معارف اهل بیت (ع) و هدایت مردم، حل مشکلات مردم و حمایت از مردم و به ویژه کادر سازی و تعمیق ارتباط امام و امت، بصیرت و روشنگری برای شناخت مکر و فریب دستگاه مامون استفاده کنند و حضرت این بعد چهارم را انتخاب کردند یعنی حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) در عرصه حضور اعتقادی و اخلاقی در صحنه بود البته به شرط اینکه کاری به سیاست ورزی مامون نداشته باشد. انتخاب این رویکرد و روش باعث شد که موفقیتهای چشم گیری نصیب ایشان در گسترش اسلام و تشیع شود.
عضو مجلس خبرگان رهبری بیان کرد: یکی از عرصههای موفقیت امام هشتم در انتخاب رویکرد چهارم پیروزی و چیرگی ایشان در همه مناظراتی بود که مامون برگزار میکرد مخصوصا مناظراتی که با دیگر ادیان و مذاهب داشتند. عرصه دیگر موفقیت حضرت در خصوص ترویج و تبیین اسلام ناب در دربار مامون و حکومت بود. از آنجا این موفقیت بسیار مهم است که حضرت در زمانی این کرسی را به عهده داشتند که مکاتب مختلفی به صورت ترجمه وارد دنیای اسلام شده بودند و باعث ایجاد شبهات و مشکلات زیادی در اندیشه و اعتقادات برخی شده بودند.
وی ادامه داد: موفقیت دیگر حضرت رضا(ع) در میان سیاستهای مکارانه مامون تربیت و کادر سازی افرادی با محبت اهل بیت در میان شیعیان در آن دوران بود و تبیین مکر و فریب دستگاه مامون یکی دیگر از موفقیتهای حضرت در انتخاب رویکرد و روش چهارم است. روایت از امام رضا (ع) در این خصوص وجود دارد که میفرماید: «إنّ ممّن ینتحلُ مودّتنا أهلَ البیت، من هو أشدُّ فتنهً علی شیعتِنا من الدّجّال. فقلتُ: بماذا؟ قال: بموالاتِ أعدائِنا و معاداهِ أولیائِنا. إنّه إذا کان کذلک، اختلطَ الحقُّ بالباطل و اشتبهَ الأمرُ فلم یُعرَف مؤمنٌ من منافقٍ؛ همانا از کسانی که مدعی مودت ما اهل بیت هستند، کسی هست که در فتنهگری، برای شیعیان ما از دجال شدیدتر است. (راوی) گفتم: برای چه؟ (امام) گفت: به خاطر دوستی با دشمنان ما و دشمنی با دوستانمان. چون چنین شد، حق با باطل آمیخته میشود و مؤمن از منافق بازشناخته نمیشود» به نظر میرسد منظور امام (ع) از مدعیان تشیع همین مامون بود که با روش مکر و حیله خود را مدعی و دوستدار اهل بیت (ع) معرفی کرده بود و تلاش میکرد به ظاهر خود را محب نشان دهد؛ اما در واقع در پشت با دشمنان اهل بیت اظهار دوستی میکرد و با دوستداران اهل بیت دشمنی میکرد. اما در مقابل امام رضا (ع) با اطلاع و توجه به این رویکرد منافقانه مامون روشی در مقابل مامون را انتخاب کرده بود و در ظاهر و باطن با دشمنان خدا و اسلام دشمن و با دوستان اسلام و تشیع مهربانی ویژهای داشتند.
این مدرس عالی حوزه عنوان کرد: یکی از مهمترین و برجستهترین موفقیتهای اندیشه سیاسی، اجتماعی امام رضا (ع)، اقدام تاریخی ایشان در راستای برپایی نماز عید فطر بود. در این جریان که بعد از مساله ولایت عهدی امام رضا (ع) اتفاق افتاد مأمون با اصرار فراوان از آن حضرت خواست تا برای اجرای مراسم عید حضور یابند و ضمن اقامه نماز عید خطبه بخوانند. امام رضا (ع) به فرستاده مأمون فرمود: شروطی را که میان من و تو در پذیرفتن امر ولایت عهدی بود، خودت میدانی. [بنا، بر این بود که من از این گونه امور معاف باشم.] مأمون پیغام داد که: من میخواهم با این عمل دل مردم آرامش یابد و فضیلت شما را بشناسند. پیغامها از سوی مأمون و امتناع حضرت رضا (ع) پیوسته ادامه داشت تا آنکه حضرت رضا (ع) در اثر پافشاری خلیفه فرمود: دوست دارم مرا از این امر معاف داری و اگر معاف نمیداری، من همچنان که پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) برای نماز عید بیرون میآمدند، خواهم آمد. مأمون گفت: هر طور که دوست داری بیرون بیا و مراسم عید را به انجام برسان. آن گاه دستور داد سرداران و تمام مردم صبح زود در مقابل منزل مسکونی حضرت رضا (ع) اجتماع نمایند. با انتشار این خبر مردم مرو مشتاقانه برای شرکت در مراسم و بهرهوری از وجود حضرت رضا (ع) خود را آماده کردند. هنگامی که خورشید طلوع کرد، امام (ع) غسل نمود و عمامه سفیدی را که از پنبه تهیه شده بود بر سر گذاشت و یک سر آن را روی سینه و سر دیگر را میان دو شانه انداخت. دامن را به کمر زد و به همه پیروان و دوستدارانش دستور داد چنان کنند. آنگاه عصای پیکان داری به دست گرفت و از منزل بیرون آمد. آن حضرت در حالی که پا برهنه بود و پیراهن و سایر لباسهایش را به کمر زده بود، به همراه غلامان و یاران نزدیک خویش ـ که آنان نیز چنین کرده بودند ـ به همین شکل از منزل به سوی مصلّا حرکت کردند. هنگام خروج از منزل، امام رضا (ع) سر به سوی آسمان بلند کرد و چهار تکبیر گفت، این تکبیرها آن چنان با صلابت و روحانیت خاصی ادا میشد که گویی آسمان و در و دیوار با نوای حضرت همآواز هستند. سرداران و نظامیان و سایر مردم که با آمادگی و آراستگی تمام در بیرون منزل صف کشیده بودند، هنگامی که امام رضا و یارانش را به آن صورت مشاهده کردند به پیروی از امام رضا (ع) و هماهنگ با او بانگ تکبیر سر دادند.
آیتالله کعبی ادامه داد: شهر مرو یکپارچه فریاد تکبیر سر داد، سرداران هنگامی که حضرت را با آن حال دیدند از مرکبهای خود پیاده شدند و کفشهای خود را در آورده و کنار گذاشتند و به دنبال امام (ع) به راه افتادند. حضرت رضا (ع) پیاده راه میپیمود و هر ده قدم یک بار میایستاد و سه تکبیر میگفت. فردی نقل میکند در این حال ما گمان میکردیم که آسمان و زمین و کوه با او هم آواز گشته است، شهر مرو یکپارچه گریه و شیون بود، فضل بن سهل ذوالریاستین با مشاهده این اوضاع به مأمون گفت: [اگر امام رضا (ع) با این وضع به مصّلا برسد، مردم مجذوب او خواهند شد و ممکن است با یک اشاره طومار حکومت را در هم پیچند،] به نظر من بهتر است که از او بخواهی تا برگردد.
عضو مجلس خبرگان رهبری ابراز کرد: مأمون نیز به سرعت کسی را فرستاد و از حضرت رضا (ع) در خواست نمود تا از میانه راه برگردد. امام رضا (ع) هم کفشهای خود را طلبید و سوار مرکب شده، به منزل مراجعت کرد. این حماسه جاویدان نشان میدهد که اگر پیشوایان معصوم علیهمالسلام و بزرگان دین و رهبران صالح در جوامع مسلمان فرصت مییافتند و میتوانستند از نمازهای عید فطر و قربان بهرهبرداری کنند، چه نتایج پرباری برای مسلمانان داشت.
وی در خصوص مساله ارائه پیشنهاد خلافت به امام رضا (ع) توسط مامون بیان کرد: مأمون ابتداً از امام به صورتى محترمانه دعوت کرد که همراه با بزرگان آل على به مرکز خلافت یعنی مرو بیاید. اما امام (ع) از قبول دعوت مأمون خوددارى ورزید، ولى چون مامون به دنبال مشروعیت بخشی به حکومت خود بود و مشروعیت حکومتش را در خطر میدید و قصد داشت با حضور فرزندان رسولالله به نوعی هم مشروعیتی به دست بیاورد و همه از قدرت شیعیان برای براندازی حکومت خود دلهرهای نداشته باشد اصرار و تأکیدهاى فراوانى نسبت به مهاجرت حضرت کرد و مراسلات و نامه هاى متعددى رد و بدل شد تا سرانجام امام (ع) همراه با جمعى از آل ابى طالب به طرف مرو حرکت فرمود.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم عنوان کرد: بعد از اینکه حضرت به مرو و مرکز خلافت رسید پس از چند روز که به دلیل رفع خستگى راه استراحت کرد، مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را یکسره به آن حضرت واگذار نماید. اما امام (ع) از پذیرفتن این پیشنهاد بشدت امتناع کرد. مأمون که به احتمال زیاد و با شناختی که از حضرت داشت حدس میزد که امام (ع) این پیشنهاد را نپذیرد و در حقیقت به خاطر همین احتمال بود که این چنین به ظاهر سخاوتمندانه خلافت را به ایشان پیشنهاد کرد خلافتی که برای به دست آوردن آن خونهای زیادی را ریخته بود و حتی در این مسیر به جان برادر خود امین هم رحم نکرده بود و با وجود اینکه امین از او بزرگتر بود و حق خلافت با او بود او را کشته بود بعید به نظر میآمد که بخواهد خلافت را بدون نیرنگ و حیلهای به امام رضا (ع) واگذار کند. در واقع او پیش بینی کرده بود که اگر امام خلافت را قبول کند با توجه به ثروت و قدرتی که دارد موجبات تخریب چهره امام و به طور کلی امامت را فراهم کند و بعد از تخریب ایشان دوباره خلافت را به دست بگیرد و بدین وسیله حکومت خود را مستقر کند و دیگر از قدرت پنهان امامت هیچ هراسی نداشته باشد و خاندان اهل بیت را برای همیشه از مقبولیت اجتماعی دور کند.
وی ادامه داد: بعد از عدم قبول قاطعانه خلافت توسط امام (ع) مامون ولایت عهدی را به حضرت پیشنهاد کرد. امام باز هم امتناع کرد اما مامون که اصل هدفش همین بود به طور کلی خلافت را پیشنهاد کرده بود که امام نپذیرد و او را در قبول ولایت عهدی مجبور کند عذر امام را نپذیرفت و جملهاى را با خشونت و تندى گفت که خالى از تهدید نبود. او گفت: «عمر بن خطاب وقتى از دنیا مىرفت شورا را در میان ۶ نفر قرار داد که یکى از آنها امیرالمؤمنین على (ع) بود و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند گردنش زده شود!.. شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیرى، زیرا من چاره اى جز این نمىبینم» البته این قسمتی از آن چیزی است که امام (ع) مدام در سخنان خود از آن به عنوان پذیرش اجباری ولایت عهدی بیان کرده است. در واقع مامون برای اجرای برنامههای شیطنت آمیز خود و اجبار امام (ع) برای پذیرش ولایت عهدی به گونههای دیگر و حتی صریحتر نیز ایشان را تهدید کرده بود.
نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان رهبری تاکید کرد: امام (ع) نیز که چارهای جز پذیرش نداشت به اکراه ولایت عهدی را پذیرفت اما در همان آغاز پذیرش به مامون شرط کرد که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امرى نباشد و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضأ و فتوا، دخالتى نداشته باشد.











