شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)- دبیر انجمن حدیث حوزه علمیه قم رفق و مدارا را یکی از اصول اساسی اسلام در برخورد با آحاد بشریت دانسته و می گوید: مشکلات کنونى جامعه ما و سایر جوامع، الگو قرار ندادن پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) و پیروى از الگوهاى ناقص و دروغین و غیر اصیل است.
به گزارش شفقنا، پیامبر اکرم(ص) مجسّمه قرآن کریم است و به همین دلیل سیره و روش ایشان در حوزه های مختلف اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و بین المللی می تواند سرلوحه قاطبه مسلمانان قرار گیرد؛ بررسی و شناخت عواملی که سبب گرایش عرب جاهلی به اسلام و نیز مسلمان شدن بسیاری از مسیحیان و پیروان دیگر ادیان شد و نیز حرمت پیامبر اکرم(ص) نزد پیروان دیگر ادیان می تواند به ما در الگوگیری موفق از پیامبر به ویژه در شرایط کنونی و در برخورد با ملل دیگر کمک شایانی کند.
حجت الاسلام والمسلمین توحیدی نژاد دبیر انجمن حدیث حوزه معتقد است: بررسى آموزه هاى دینى و سیره ى حکومتى بزرگان اسلام در برخورد با مخالفان بیانگر این حقیقت است که در نظام اسلامى براى تکتک افراد جامعه (صرف نظر از گرایش سیاسى، نژاد و..). جایگاه ارزشى و حقوقى خاص در نظر گرفته شده است مهیا نمودن زمینه هاى هدایت و فرصتهاى بازگشت، حفظ آبروى افراد، از جایگاهى بالا برخوردار است.
او عنوان می کند: سیره ى پیامبر گرامى اسلام و امام على (ع) نشان دهنده ى موارد متعددى است که با این که آن بزرگواران به خوبى افراد منافق و مخالفِ حکومت خود را مى شناختند، تا آنجا که این افراد به امنیت و وحدت جامعه اسلامى آسیب نمى رساندند و دست به قیام مسلحانه نمى زدند، با کمال مدارا و سعه ى صدر با آنان برخورد و از معرفى آنان خوددارى مى کردند.
دبیر انجمن حدیث حوزه بر این باور است: مشکلات کنونى جامعه ما و سایر جوامع، الگو قرار ندادن پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) و پیروى از الگوهاى ناقص و دروغین و غیر اصیل است.
او گفت: بدیهى است که ما قادر نیستیم مانند پیامبر اکرم (ص) رفتار کنیم منتهى باید کوشش کنیم ایشان را مقتداى خود قرار دهیم وطورى عمل کنیم که بگویند به سیره پیامبر عمل می کند.
متن زیر یادداشت کامل حجت الاسلام والمسلمین توحیدی نژاد، دبیر انجمن حدیث حوزه در این زمینه است که جهت انتشار در اختیار شفقنا قرار گرفته است:
یکی از الگوهای عملی رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله، مدارا است. این عمل باعث جذب بسیاری از مردم به دین و در نتیجه سبب وحدت و گسترش جامعه اسلامی گردید. تعامل پیامبر با مخالفان بر اساس مدارا از عوامل مهم پیشرفت و فراگیری اسلام بود.
یکی از اصول مهم در توسعه و گسترش اسلام، رفتار بر اساس مداراست. زیرا، انسانها ذاتا و فطرتا محبتپذیر هستند به همین دلیل، نرمخویی با افراد، موجب ایجاد محبت و استحکام روابط میگردد متخلق به این اخلاق در عمق جان انسانها نفوذ کرده، در شخصیت آنان نیز تأثیرگذار است. در مقابل، خشونت و تندی، شخصیت انسانی را ضایع کرده و او را از جامعه منزوی می کند. قرآن در اینباره میفرماید: فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب!
کسی که هدفش رهبری و هدایت است باید سعه ی صدر داشته باشد و رفتارش بهگونهای باشد که جذب حداکثری و دفع حداقلی داشته باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله در سرزمینی به رسالت مبعوث شد که مردمانش دارای تعصبات قومی و قبیلهای بودند، فضایل اخلاقی و اخلاق اجتماعی از آنان رخت بر بسته بود و مردم و جامعه دچار فساد اخلاقی بودند. آن حضرت به خاطر شدت علاقه ای که به هدایت مردم داشت به قدری دلسوز بود که آیه نازل شد: طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى.ای پیغمبر، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خودت را به زحمت بیافکنی. هدف پیامبر صلی الله علیه و آله این بود که همه ایمان آورده و نجات یابند، در این راه سختیها و مشکلات فراوانی را تحمل کرد و حتی نمی خواست یک نفر از هدایت محروم شود. اگر کسی راه گمراهی را پیش می گرفت و دعوتش را نمی پذیرفت برایش سخت بود. از اوصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله این است که از خسارت دیدن مردم و از نابود شدنشان ناراحت مى شود، دیگر اینکه او در خیرخواهى و نجات آنان چه مؤمن و چه غیر مؤمن حریص بود. مدارای رسول اکرم صلی الله علیه و آله حد و مرزی نداشت و مخصوص گروه خاصی نبود. او با دشمنان و مخالفان نیز با مدارا برخورد میکرد. در جریان فتح مکه با دشمنانش که به او ستم کرده بودند و استحقاق مجازات داشتند، با گذشت رفتار نمود و بهجز عدهی معدودی، همه را مورد عفو قرار داد و فرمود: الیوم یوم المرحمه. امروز روز رحمت و مهرورزی است. او اهل کینه توزی، انتقامگیری و بدرفتاری نبود. سپس فرمود: اذهبوا انتم الطلقاء. بروید همه شما آزاد هستید.
امام علی علیهالسلام ضمن تشریح اوضاع عرب قبل از اسلام میفرماید :خداوند، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را هشدار دهنده جهانیان مبعوث فرمود، تا امین و پاسدار وحى الهى باشد، آنگاه که شما ملّت عرب، بدترین دین را داشته، در بدترین خانه زندگى مى کردید، میان غارها، سنگهاى خشن و مارهاى سمّى خطرناک فاقد شنوایى، به سر مى بردید، آبهاى آلوده مى نوشیدید و غذاهاى ناگوار مى خوردید، خون یکدیگر را به ناحق مى ریختید و پیوند خویشاوندى را مى بریدید، بتها میان شما پرستش مى شد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود. در چنین محیطی، رسول خدا صلی الله علیه و آله با چشم پوشی از خطاها و نرمش در رفتار توانست آنان را هدایت نماید. برخی از مردم به واسطه مدارا و نرمخویی آن حضرت مسلمان شدند.
رهبران و مبلغان دینی همواره در معرض تهمت، دشنام و سنگاندازی افراد متعصب، لجوج و جاهل بودهاند. آنان برای بیدارکردن وجدانها و پیشبرد مقاصد خود، تحمل و مدارا را سرلوحهی کار خود قرار دادند و آتش خشم و حسد را در وجودشان خاموش ساختند.
بسیاری از مشرکان و مخالفان با مشاهدهی رفتار پسندیده رسول اکرم صلی الله علیه و آله اصلاح شدند و ایمان آوردند. همواره بدیهاى اشخاصى که به او بدى مى کردند را میپوشاند و از حق انتقام صرف نظر میکرد و هیچ وقت این رویه را ترک نکرد. همین رفتار سبب شد عده ی زیادی حتی کسانی که دشمن سرسخت اسلام بودند، مسلمان شوند.
پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگان قبیله را احترام میکرد. به عنوان نمونه: با ثمامه بن أسأل خوشرفتاری نمود. در اثر این رفتار، ثمامه مسلمان شد. او دارای قبیلهی بزرگی بود، این عفو و کرامت رسول اکرم صلی الله علیه و آله باعث شد که قوم او نیز اسلام آوردند.
ایشان در برابر آزارهای مردم، استقامت کرد و به نتائج با ارزشی دست یافت. او با نیکویی تمام، رنجهای وارد شده از طرف قوم خود را تحمل کرده، حمل بر نادانی آنها نمود. همچنین برای رهایی از این جهالت برای آنها دعا میکرد و عرضه میداشت: بار الها قوم مرا بیامرز که آنها نمیدانند! به این دلیل است که خداى متعال فرمود: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ؛ براستى که تو به خلق عظیمى آراسته اى.
پیشرفت اسلام در سالهای نخست بعثت مدیون مدارا و خوشخلقی پیامبر صلی الله علیه و آله است. ایشان با این ویژگی جامعه آن عصر که مظهر تعصبات جاهلی و دچار فساد اخلاقی بود و مردمی که هنوز تعصبات قبیلهای داشتند، را دور هم جمع نمود و با گذشت و خوشرفتاری توانست بین مردم قبایل مختلف در جامعهی اسلامی همدلی و صمیمیت ایجاد نماید و با متحد کردن آنان، تحولی عظیم در آنها ایجاد کند. پیامبر در این راه سختیهای زیادی را تحمل کرد.
منافقان همواره بهدنبال فرصتی بودند تا با ایجاد تفرقه بین مسلمانان به اهداف شوم خود برسند و مانع رشد و گسترش اسلام در بین جوامع آن روز شوند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با مدارا و تدبیری مناسب، اتحاد را بین قبایل اسلامی ایجاد کرد. ایشان برای مصالح اسلام با منافقین نیز مدارا مینمود. عبدالله بن ابی سردستهی منافقان مدینه بود که مشکلاتی را برای مسلمانان ایجاد میکرد ولی رسول اکرم صلی الله علیه و آله با او نیز مدارا نمود.
قرآن کریم با اشاره به جریان غزوه بنی المصطلق از زبان عبداللّه بن ابی، می فرماید: لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَ ؛ کنایه از اینکه پس از برگشت به مدینه، مهاجرین یا پیامبر صلی الله علیه و آله را از آنجا بیرون میکند. این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و اصحاب خواستار برخورد شدید با او شدند، اما رسول خدا صلی الله علیه و آله با تحمل و گذشت، اصحاب را از این کار بازداشت و اضافه نمود: تا هنگامی که زنده است، مانند یک دوست و رفیق با او به نیکی رفتار می کنیم. همین رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابی از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد.
آن حضرت اقداماتی برای ایجاد وحدت در جامعه انجام داد یکی از کارهای ایشان در این زمینه ایجاد عقد اخوت بین مهاجر و انصار بود. این پیمان اولین اقدام اجتماعی برای ایجاد اتحاد در جامعه اسلامی در سال اول هجری است. پیامبر صلی الله علیه و آله پس از استقرار در مدینه، و بعد از ساخت مسجدالنبی این پیمان را منعقد کرد.
رسول اکرم با ایجاد پیمان بین مهاجر و انصار فضایی از نشاط و شادابی را در جامعهی تازه تأسیس اسلامی ایجاد نمود و با این عقد، رسوم جاهلی و اسباب تفاخر را درهم شکست، امتیازات نسبی را از بین برد و روحیّۀ صفا و برادری دینی را جانشین آن کرد و آنان را به صلح و زندگی مسالمت آمیز در کنار هم دعوت نمود.
امام علی علیهالسلام میفرماید: فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَیْنَ ذَوِی الْأَرْحَامِ بَعْدَ الْعَدَاوَهِ الْوَاغِرَهِ فِی الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَهِ فِی الْقُلُوب؛ پس خداوند بوسیله او( رسول خدا صلی الله علیه و آله) مردم از هم گسیخته را منظّم گردانیده، پراکنده را گرد آورد، و بین خویشاوندان پس از دشمنى افروخته در سینه ها و کینه هاى آتش زننده بین دلها آمیزش و یگانگى برقرار فرمود.
«جان دیون پورت» دانشمند معروف انگلیسى در اهمیت اقدام پیامبر صلی الله علیه و آله مى نویسد: محمد یک نفر عرب ساده، قبائل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشور خودش را مبدل به- یک جامعه فشرده و با انضباط نمود و در میان ملل روى زمین آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى کرد، و در کمتر از سى سال، این طرز و روش امپراطور قسطنطنیه را مغلوب کرد و سلاطین ایران را از بین برد. سوریه و بین النهرین و مصر را تسخیر کرد و دامنه فتوحاتش را از اقیانوس اطلس تا کرانه دریاى خزر و تا رود سیحون بسط داد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله براى تحقق رسالت خویش مأمور به رفق و مدارا بود و پیام الهى خود را با رفق و مدارا به جان مردم نشاند و دل آنان را نرم و آنان را با حق همراه نمود. نبی اکرم صلی الله علیه و آله مأمورین خویش را نیز به مدارا سفارش میکرد. وقتی معاذ بن جبل را به عنوان سفیر به صنعاء در یمن فرستاد به او فرمود: آسان بگیر و سختگیرى نکن، بشارت ده و نومید مگردان و بر تو باد به مدارا کردن.
در ادامه به مصادیق مدارای پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخته میشود که به دو دسته کلی می توان تقسیم کرد:
- مدارا با مسلمانان: اختلاف و خشونت مانع اتحاد بین مسلمانان است و الفت بین دلها را از بین می برد در حالی که ملایمت و نرمش بین دلها انس ایجاد کرده و کینه را از دل میزداید. در حالات پیامبر صلی الله علیه و آله آمده که ایشان همیشه خوش برخورد و نرمخوی بود و خشن و درشت خوی نبود. در قرآن نیز از مدارای پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان رحمت الهی نام برده شده و از آن با عظمت یاد میکند. از وظایف پیامبر نحوه تعامل با مسلمانان بود تا آنها را حفظ کند، از کارهایی که انجام داد رفتار بر اساس مدارا بود تا تالیف قلوب نماید و اختلاف و دودستگی را از آنان دور سازد.
- مدارا با غیر مسلمانان: راه و رسم اولیای الهی بر مدارا استوار بوده است، حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: رَأْسُ السِّیَاسَهِ اسْتِعْمَالُ الرِّفْقِ.بالاترین سیاست به کار بردن مدارا است، در بیان دیگر فرمودند: نعم السیاسه الرفق.رفق و مدارا خوب سیاستی است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در تقابل با مخالفین کینهتوز، اصل مدارا و نرمش را پیش گرفت، ولی در صورت مشاهده مخالفت یا توطئه به شدت با آنها برخورد میکرد و همان طور که «رحماء بینهم» بود، در مقابل توطئه مخالفان «اشداء علی الکفار» بود و قاطعانه برخورد میکرد. مدارای پیامبر با مشرکان، مدارای قهرمانانه بود، همان طور که مراقب آنان بود که گزندی از آنها به اسلام نرسد ولی در عین حال تحملشان میکرد و آنان را مورد عفو و رحمت خود قرار میداد تا شاید هدایت شوند. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله، على علیهالسلام را برای گسترش اسلام به همراه سپاهی به یمن فرستاد فرمود: به اطراف خود توجه مکن و چون به آنها رسیدى، آغاز به جنگ مکن مگر آنکه آنان با تو جنگ کنند. نبرد کوتاهی میان آنها در گرفت یمنی ها فرار کردند. على علیهالسّلام به دنبال آنان نرفت و باز هم آنان را به اسلام خواند که به سرعت پذیرفتند و گروهى از سران ایشان با اسلام بیعت کرده و گفتند: ما از سوى همهی قوم خود بیعت مىکنیم و این هم زکات ماست و آنچه از حق خدا بر گردن ماست بگیر.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در برخورد با کفار و منافقین، سعی بر هدایت داشتند و تا جایی که امکان داشت، سعی در جذب آنها داشتند، هدف ایشان جذب حداکثری و دفع حداقلی بود. آن حضرت این کار را به روشهای گوناگونی انجام دادند و یکی از مناسبترین راهها، مدارا و تعامل با آنان بود.
۱-۲٫ مدارا با اسیران
مدارای با اسرا نمونهای از مدارای آن حضرت با مشرکین بود. پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمود: درباره اسیران نیکو رفتار کنید. در این باره ابو العاص بن ربیع مىگوید: من در دست گروهى از انصار اسیر بودم، هر گاه شام یا نهار مىخوردیم نان را که بسیار کم بود به ما اختصاص مىدادند و خودشان خرما مىخوردند. گاه در دست بعضى فقط یک قطعه کوچک نان بود، و همان را هم به من مىدادند. ولید بن مغیره هم این موضوع را تأیید کرده و افزوده است: انصار ما را سوار مىکردند و خود پیاده مىرفتند.
پیامبر اکرم به اسرا مهلت می داد تا اینکه مسلمان شوند. حکم بن کیسان از جمله کسانی بود که مقداد او را اسیر کرد و به نزد پیامبر برد، حضرت وی را به اسلام دعوت کرد، او اسلام را پذیرفت و در جنگ بئرمعونه در راه خدا شهید شد.
پیامبر لشکری به فرماندهی حضرت امیر برای سرکوبی قبیله طی فرستاد، برخی از اعضای این قبیله مانند عدی بن حاتم که از دشمنان سرسخت پیامبر بود به همراه عده ای به شام گریختند، اما خواهرش سفانه به دست حضرت علی اسیر و به نزد پیامبر آورده شد، او سه مرتبه از پیامبر درخواست آزادی نمود، حضرت وی را آزاد کرد و نزد برادرش فرستاد و همین سبب شد عدی به همراه عده زیادی از قبلهاش مسلمان شوند.
۲-۲٫ دعا
پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله برای لجوجترین و سرسختترین دشمنان حاضر نشد طلب عذاب کند؛ بلکه برای ایشان طلب هدایت میکرد. در جنگ احد دندانهاى جلو دهان پیامبر صلی الله علیه و آله شکست، صورتش شکاف برداشت، اصحاب آن بزرگوار، بسیار ناراحت شدند و از آن حضرت خواستند که دشمن را نفرین کند. پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها فرمود: انّى لم ابعث لعّانا و لکنّى بعثت داعیا و رحمه. من ناسزا گو مبعوث نشدهام، بلکه دعوت کننده و مایه رحمت، مبعوث شدهام، سپس به جاى نفرین، چنین دعا کرد: «اللّهمّ اهد قومى فانّهم لا یعلمون. خدایا قوم مرا هدایت کن، زیرا آنها ناآگاه هستند. پروردگارا قوم مرا ببخش که آنان نمیفهمند.
۳-۲ صلح
یکی از نمونه های بارز صلح پیامبر صلی الله علیه و آله، صلح حدیبیه بود که نشانه رفتار مسالمت آمیز او با مشرکین بود. مفاد این صلحنامه چنین بود:
- ده سال میان طرفین صلح برقرار گردد تا مردم در امنیت و آرامش زندگى کنند.
- مسلمانان آن سال بدون زیارت خانه خدا به مدینه بازگردند و سال بعد براى به جا آوردن عمره وارد مکه شوند، مشروط بر اینکه جز سلاح مسافر، سلاحى به همراه نداشته باشند و بیش از سه روز در مکه اقامت نکنند، قریش نیز در این مدت شهر را ترک خواهند کرد.
- مسلمانان متعهد شدند افرادى را که از مکه به مدینه میگریزند، به مکه بازگردانند، اما طرف مقابل چنین تعهدى نسبت به فراریان مدینه نداشت.
- سایر قبایل در همپیمانى با قریش و مسلمانان آزاد و مختار باشند.
این صلح از مهمترین عوامل موفقیت و گسترش اسلام گردید چون مسلمانان ده سال از تعرض و صدمه قریش در امان بودند و توانستند به حکومت نوپای اسلام سر و سامانی دهند و به تقویت و گسترش آن بپردازند.
۴-۲ عفو عمومی در مکه
عفو عمومی از مهمترین نکات رفتاری پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان فتح مکه بود. زمانی که آن حضرت صلی الله علیه و آله در سال دهم برای فتح وارد مکه شدند در تقابل با مشرکانی که آزار فراوانی به مسلمانان و شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله رسانده بودند؛ همچون شکنجه، اخراج از مکه، کشتن عزیزترین یاران و اقوام پیامبر، غارت اموال و راهاندازی جنگ، نه تنها همه مردم مکه را بخشیدند بلکه فرمودند: امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست! خداوند شما را مىبخشد و او مهربانترین مهربانان است.
این رفتار رسول اکرم صلی الله علیه و آله باعث دستاوردی عظیم برای اسلام گردید و جز افراد اندکی، همه ایمان آوردند. پسر عموی صفوان از رسول اکرم صلی الله علیه و آله درخواست کرد صفوان را عفو کرده از او بگذرد، ایشان نیز صفوان را عفو نمود. وقتی صفوان، چشمش به پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد، عرض کرد: به من دو ماه مهلت دهید تا درباره اسلام تحقیق کنم. آن حضرت صلی الله علیه و آله چهار ماه به او مهلت داد، پس از چندی شهادتین را جاری و مسلمان شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه هر برخوردی را می توانست با اهل مکه انجام دهد، آنان را به اسارت در آورد و بکشد یا آنان را از مکه اخراج کند ولی ایشان در اوج قدرت آنان را مورد عفو و بخشش قرار داد. این مدارا و گذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله سبب تمایل اهل مکه به اسلام شد و همگی اسلام آوردند.
آزادی و عفو مشرکان و مردم مکه از روی ترس و ضعف پیامبر صلى الله علیه و آله نبود بلکه ایشان در اوج قدرت این کار را انجام دادند. قرآن میفرماید: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فىِ دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا. هنگامى که یارى خدا و پیروزى فرا رسد. و مردم را ببینى گروه گروه وارد دین خدا مىشوند. پروردگارت را تسبیح و حمد کن، و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبهپذیر است.
سلام جواب همه سوالات در چند خط بیان میشود. هدف اصلی پیامبر ص جذب حد اکثری بود و همین عامل موفقیت ایشان بود که پس از ۱۴۰۰ سال هنوز میلیادرها نفر رهرو دارد مایکل هارت و میشل هارت می گویند محمد متنفذترین فرد بشر است. ما هم اگر تبعیت کنیم همان نتیجه می گیریم والا فلا. در مورد سوال دیگر هم باید گفت جمهوری اسلامی هدفش تبعیت بوده اما اینکه تا چه حد موفق بوده را باید از نتایج کارها به دست آورد . در مورد اگاهی کامل از سیره و رفتار ان حضرت شما را به روایت مرحوم صدوق در عیون اخبار الرضا ع ارجاع می دهم . متن روایت. ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام ؛ ج۱ ؛ ص۶۳۵
امام رضا از پدران بزرگوار خود، از امام مجتبى علیهم السّلام نقل کردند که آن حضرت چنین فرمود: از دائىام هند بن ابی هاله که پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله را خوب وصف مىنمود در باره اوصاف و شمائل آن حضرت سؤال کردم، او چنین گفت: حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله بسیار با هیبت بودند، چهره ایشان همچون ماه شب چهاردهم مىدرخشید، با قدّى بلندتر از افراد متوسّط القامه و کوتاهتر از افراد لاغر و بلند قامت، و داراى سرى بزرگ بود، موهاى آن حضرت نه خیلى مجعّد بود و نه کاملا صاف و نرم، اگر قسمت بافته موهاى ایشان، باز میشد،
حضرت فرق باز میکردند و إلّا آن را به حال خود گذاشته و در هر حال در مواقعى که موى خود را بلند میکردند بلندى مو از لاله گوش تجاوز نمیکرد، رنگشان درخشان بود، پیشانى پهن و ابروانى کشیده و کمانى داشتند، و ابروان آن حضرت در عین کشیده بودن، کامل و پر مو بود ولى پیوسته نبود، و هر گاه عصبانى مىشدند، رگ میان ابروهایشان متورّم میشد، بینى آن حضرت باریک و در وسط کمى برجسته بود، نورانیّتى داشتند که همیشه آن حضرت را در بر داشت، بقسمى که کسى که در او تأمّل نداشت متکبّرش فکر میکرد.
محاسن آن حضرت کوتاه و پر پشت بود، و گونههایشان هموار و کم گوشت، دهانشان بزرگ و دندانهایشان سفید و برّاق بود، رشته مویى نازک از گردن یا سینه تا ناف داشتند، گردن او گوئى تنگى نقره فام بود.
خلقتى همگون داشتند، بدنشان فربه بود و در عین حال سینه و شکم در یک سطح قرار داشت، شانههایى پهن و عضلانى و بدنى سفید و نورانى داشتند.
از زیر گردن آن حضرت تا ناف، رشته مویى نازک مثل یک خط قرار داشت، پایین سینه و شکم مبارک ایشان و سایر قسمتها عارى از مو بود، و در مقابل، ساعد، شانهها، و بالاى سینهشان پر مو بوده، ساق دستشان کشیده، کف دستشان درشت و دستها و پاهاى مبارکشان زبر بود، دست و پاهایشان متناسب و استخوانهایشان صاف و بدون کجى بود.
کف پاهایشان کاملا گود بود، قسمت قوزک پا به پایین (که معمولا داخل کفش قرار میگیرد) خیلى پر گوشت نبود، و آب از روى پایش ردّ میشد و نمىایستاد.
وقتى بحرکت درمىآمدند با قدرت قدم بر میداشتند، در حال حرکت کمى متمایل حرکت مىکردند، با وقار و سریع راه مىرفتند، گویا در سرازیرى به سمت پایین در حرکتند، هنگامى که به چپ و راست رو میکردند با تمام بدن به آن سو رو می کردند، چشمانشان به زیر افتاده بود و نگاهشان به زمین طولانىتر از نگاهشان به آسمان بود، معمولا خیره خیره نگاه نمیکردند، به هر کس می رسیدند، سلام میکردند.
امام حسن علیه السّلام ادامه دادند: به او گفتم: گفتار آن حضرت را برایم وصف کن. گفت: آن حضرت پیوسته محزون و همیشه در فکر بودند، آسایش و راحتى نداشتند، در جایى که نیاز نبود سخن نمىگفتند.
گفتارشان سنجیده و کامل بود، نه زیادى سخن می گفتند و نه کم، کلامشان متین بود، زشت و سبک صحبت نمیکردند، نعمت و محبّت دیگران هر چند کم، در نظرشان بزرگ بود و چیزى از آن را مذمّت نمیکردند، از طعم غذا، نه تعریف میکردند و نه اظهار ناراحتى میکردند، دنیا آن حضرت را عصبانى نمیکرد، و وقتى پاى حقّ در میان بود کسى ایشان را نمى شناخت و چیزى در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا اینکه حقّ را پیروز گردانند، براى اشاره کردن با تمام دست اشاره می کردند و در هنگام تعجّب دست خود را برمیگرداندند، و در هنگام صحبت دست راست را بدست چپ نزدیک کرده و با شست راست خود به کف دست چپ می زدند، و در هنگام غضب چهره خود را با ناراحتى برمی گرداندند، و در هنگام خوشحالى، چشم به زیر مى انداختند، بیشتر خنده شان تبسّم بود، بسیار زیبا لبخند می زدند و در هنگام خنده دندانهاى سفیدشان هویدا می شد.
امام حسن علیه السّلام فرمودند: این حدیث را مدّتى از حسین علیه السّلام پنهان داشتم، سپس به او گفتم و دیدم قبل از من از او سؤال کرده است و نیز متوجّه شدم آن بزرگوار از پدر خویش در باره ورود و خروج و نشستن و شکل آن حضرت سؤال کرده و چیزى باقى نگذارده بود.
امام حسین علیه السّلام فرمودند: از پدرم علیه السّلام در باره وضع ورود حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله سؤال کردم، پدرم فرمودند: وضع ورود آن حضرت براى خودشان مجاز بود، وقتى به منزل میرفتند وقت خود را سه قسمت میکردند، یک قسمت براى خداوند- تبارک و تعالى- و یک قسمت براى خانواده و یک قسمت نیز براى خود، سپس قسمت خود را بین خود و مردم تقسیم میکردند، و اوّل خواصّ وارد مىشدند و پس از آن سایر مردم و چیزى از آن را نسبت به ایشان دریغ نمى فرمود، و در مورد قسمت امّت، روش آن بزرگوار این گونه بود که اهل فضل را با اجازه دادن به آنها به اندازه فضلشان در دین، بر دیگران ترجیح مى دادند.
بعضى از آنان، یک حاجت داشتند، بعضى دو حاجت و بعضى بیشتر، پس به آنها مى پرداختند و آنان را نیز- به آنچه که باعث اصلاحشان و اصلاح امّت بود، از جمله با جویا شدن از احوالشان و نیز گفتن مطالب لازم- مشغول می کردند. و می فرمودند: افراد حاضر به افراد غائب ابلاغ کنند و هر کس به من دسترسى ندارد، حاجتش را به من برسانید، زیرا هر کس نیاز نیازمندى را که خود قادر نیست نیاز خود را به حاکم برساند، در نزد حاکم مطرح نماید، خداوند او را در قیامت ثابت قدم خواهد فرمود.
در نزد آن حضرت فقط همین مطالب مطرح میشد و از هیچ کس چیزى جز اینها قبول نمی فرمود، همچون پیشاهنگان جستجوگر وارد میشدند و با دست پر و دینشناس و قادر به هدایت دیگران خارج مى شدند.
حضرت فرمودند: در باره خروج رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و اینکه پس از خارج شدن چه میکردند از پدرم سؤال کردم، پدرم فرمودند: رسول اکرم (ص) زبان خود را، جز در مواردى که به ایشان مربوط میشد، حفظ میکردند، در میان مردم تحبیب قلوب میکردند و آنان را از خود نمىراندند، کریم و بزرگ هر قومى را رئیس آنان قرار میدادند، از مردم بر حذر بودند بدون اینکه خوشرویى خود را از آنان دریغ کنند، از اصحاب خود سراغ میگرفتند و تفقّد مى فرمودند و از مردم در مورد مسائلى که بین خود مردم بود سؤال میکردند، بدون افراط و تفریط، نیکى را تحسین و تأیید، و بدى را تقبیح و بىارزش می کردند. میانه رو و یکسان بودند، هیچ گاه غفلت نمیکردند مبادا که مردم غفلت کنند یا خسته شوند، در حقّ کوتاهى نمیکردند، و از حقّ تجاوز نمیکردند، و اطرافیان حضرتش از بهترین مسلمانان خیّر بودند، و برتر و بالاتر از همه نزد آن حضرت آن بود که خیرش به همه میرسید، و هر کس نسبت به دیگران بهتر همدردى و کمک میکرد نزد آن حضرت مقام و منزلتى بزرگتر داشت.
امام حسین علیه السّلام فرمودند: در مورد نشستن حضرت سؤال کردم؟ فرمود:
در نشستن و برخاستن بذکر مشغول بودند، در اماکن عمومى اقامت نمیکردند و از این کار نهى میفرمودند، هر وقت به مجلسى وارد مىشدند، در آخر مجلس مىنشستند و همواره به این کار دستور مى دادند، با همنشینان خود یکسان برخورد میفرمود تا کسى گمان نبرد که دیگرى نزد آن حضرت گرامىتر است، هر کس با آن حضرت همنشین مى شد حضرت در مقابل او آن قدر صبر میکردند که اوّل خود او بلند شود و مجلس را ترک کند، هر کس از آن حضرت حاجتى میخواست یا با دست پر برمیگشت یا در جواب، گفتارى نرم و ملایم دریافت میکرد، خلق و خوى ایشان شامل حال همه بود، براى مردم همچون پدرى مهربان بودند، در مورد حقّ، همه در مقابل ایشان یکسان بودند، مجلس ایشان، مجلس حلم، حیاء، صداقت و امانت بود، صدا در آنجا بلند نمیشد و از کسى هتک حرمت نمى گردید و لغزش کسى بازگو نمیشد، همه از روى تقوى با هم برابر و به هم پیوسته و متواضع بودند، افراد بزرگتر را احترام مى کردند و به اطفال مهربانى مى نمودند و افراد حاجتمند را بر خود ترجیح داده و افراد غریب را پناه مى دادند.
پرسیدم: رفتارشان با همنشینان خود چگونه بود؟ فرمودند: دائما خوشرو و ملایم بوده و خوش برخورد بودند.
سختگیر و خشن، داد و فریاد کن و بد زبان نبودند، نه عیبجوئى مى کردند و نه حمد و ثناى کسى را مى گفتند، در مقابل آنچه که دوست نمىداشتند، خود را به غفلت میزدند و به روى خود نمىآوردند، کسى از ایشان ناامید نمیشد و آرزومندانشان محروم نمىشدند. سه کار را کنار گذاشته بودند:
بحث و جدل، زیاده روى و آنچه که به ایشان مربوط نمى شد.
و سه کار را در مورد مردم انجام نمى دادند: کسى را مذمّت و تقبیح نمیکردند، لغزشها و مسائل پنهانى افراد را دنبال نمى کردند و در موردى تکلّم مى فرمودند که امید ثواب داشتند، وقتى صحبت میکردند همه ساکت بودند و کسى کوچکترین حرکتى نمیکرد و هر گاه سکوت می فرمود، دیگران صحبت میکردند. در حضور ایشان، مجال سخن گفتن را از یک دیگر نمیگرفتند، اگر کسى در خدمت آن حضرت صحبت میکرد، بقیه سکوت میکردند تا سخن او تمام شود بعد بکلام اوّلشان بر می گشتند به هر چه دیگران را می خندانید حضرت میخندید، و از هر چیز که دیگران تعجّب میکردند تعجّب میفرمود، در مقابل افراد غریب که در گفتار و درخواست، رفتار درستى نداشتند صبر میکرد، و حتّى اصحاب آن حضرت بدنبال چنین افرادى مى گشتند و حضرت میفرمودند:
وقتى حاجتمندى را دیدید که در پى برآوردن نیاز خویش است او را کمک کنید و حمد و ثناى افراد ضعیف الایمان و منافق را نمىپذیرفتند، و کلام کسیرا قطع نمیکردند مگر زمانى که خود قطع کند یا وقت بگذرد که در این صورت کلامش را یا با نهى کردن و یا برخاستن از مجلس قطع میکردند.
و نیز فرمود: در باره سکوت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله سؤال کردم، پدرم فرمودند:
سکوت آن حضرت در چهار مورد بود: حلم و بردبارى، حذر و احتیاط، سنجش و اندازهگیرى، و تفکّر. و امّا سنجش و اندازهگیرى در یکسان نگاه کردن به مردم و یکسان گوش دادن به سخنهاى آنان، و تفکّر آن حضرت در امور باقى و امور فانى بود، حلم و بردبارى را در عین شکیبائى و صبر دارا بودند چیزى آن حضرت را عصبانى نمیکرد و از کوره به در نمیبرد. و در چهار مورد با دقّت و احتیاط رفتار میکردند: انجام کارهاى نیک، تا دیگران بآن حضرت تأسّى کنند، ترک کارهاى قبیح، تا دیگران نیز ترک کنند، کوشش و دقّت نظر در اصلاح امّت خویش و اقدام بکارى که براى همه داراى خیر دنیا و آخرت بود، درود خدا بر او و خاندان پاکش باد.
و این حدیث براى من از مشایخ به اسانید مختلف روایت شده است و آن را در کتاب «نبوّت» ذکر نموده ام و در اینجا از بین طرق مختلف، آن طریق را انتخاب کردم که از امام رضا علیه السّلام نقل شده است، زیرا این کتاب در باره اخبار گوهربار آن حضرت میباشد و تفسیر این حدیث را در کتاب «معانی الأخبار» آورده ایم.
پیامبر (ص)در برابر کسانى که او را می آزردند چنان گذشت می کرد و بدى را به مِهربانی و خوبی پاسخ می داد که آنان را شرمنده می ساخت.
هر روز، از کنار کوچه اى که می گذشت، یهودى اى طشت خاکسترى گرم از بام خانه بر سرش می ریخت و او بی آنکه خشمگین شود، به آرامى رد می شد و گوشه اى می ایستاد و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه می افتاد. روز دیگر با آنکه میدانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمی کرد.
یک روز که از آنجا می گذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبرى نشد! محمّد با لبخند بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.گفت: باید به عیادتش رفت. بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس کرد که گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد. مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یکباره احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به کجى و خیانت از ضمیرش پاک گردید.
نقل کرده اند که پیامبر خدا (ص) در حال رفتن بود، و بعضى از اصحاب نیز در خدمت آن بزرگوار بودند، مرد عربى با آن حضرت برخورد کرد، چنان بشدّت او را به طرف خود کشید که حاشیه درشت عباى نجرانى که بر دوش داشت، گردن مبارکش را آزرد، آنگاه گفت: یا محمد! از آن مالهاى خدا که در نزد تو است، به من هم بده! پیامبر (ص) نگاهى به آن مرد عرب کرد و خندید، و دستور داد تا به او چیزى دادند. وقتى هم که آن بزرگوار را افراد قبیله قریش زیاد اذیّت کردند، و صدمه زدند، رو به طرف آسمان کرد و عرض کرد: «بار الها قوم مرا بیامرز که آنها نادانند!» و به همین دلیل است که خداى متعال فرمود: وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ. یعنى: براستى که توبه خلق عظیمى آراستهاى. مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه تنبیه الخواطر ؛ ص۱۹۴
ترحم ودلسوزى
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) لشکرى براى سرکوبى قبیله طىّ فرستاد فرماندهى آن را على بن ابیطالب (صلوات الله علیه) بر عهده داشت، عدى بن حاتم طائى که از دشمنان سرسخت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، به شام فرار کرد.
على (علیه السلام) با مدادان بر آن قبیله حمله کرد، آنها را شکست داد مردان و زنان و اسباب و چهارپایان آنها را به مدینه آورد.
وقتى که اسیران را به حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نشان دادند، سفانه دختر حاتم طائى برخاست و گفت، یا محمد (صلی الله علیه و آله) پدرم از دنیا رفت، برادرم از قبیله ام ناپدید شد، اگر مصلحت بدانى مرا آزاد کن، مرا به شماتت قبائل عرب مگذار.
پدر من پیشواى قبیله بود، اسیران را آزاد مى کرد، جانیان را مى کشت، بهر که پناه مى داد حمایتش مى کرد، از حریم دفاع مى نمود، ازمبتلایان دستگیرى مى کرد، مردم را طعام مى داد، سلام را آشکار مى ساخت، یتیم و فقیر را بى نیاز مى کرد، در پیشامدها مددکار مردم بود، کسى نبود که حاجت پیش او آورد، نا امید بر گردد، من دختر حاتم طائى هستم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از سخن او در عجب شد، فرمود: اى دختر اینها که گفتى صفات مؤمنان است اگر پدرت مسلمان بود از خدا برایش رحمت مى خواستم .
آنگاه فرمود: این دختر را آزاد کنید که پدرش اخلاق خوب را دوست مى داشته، سپس فرمود: «ارحموا عزیزاً ذلّ و غنیا افتقر و عالماً ضاع بین جهّال»: رحم کنید عزیزى را که ذلیل گشته و توانگرى را که فقیر شده و عالمى را که میان نادانان ضایع گردیده است .
و نیز در اثر گفتار آن زن فرمود: همه اسیران را آزاد کنند، دختر حاتم که چنین دید گفت: اجازه بدهید شما را دعا بکنم، حضرت اجازه فرمود و بیاران گفت که بدعاى او گوش فرا دهند.
دختر گفت: خدا احسان تو را در جاى خود قرار دهد، تو را به هیچ آدم لئیم محتاج نکند، نعمت هیچ بزرگ قومى را از دستش نگیرد مگر آنکه تو را وسیله برگرداندن آن قرار دهد.
دختر چون آزاد شد، به نزد برادرش عدى بن حاتم که در «دومه الجندل» بود، رفت، گفت: برادرم پیش از آنکه نیروهاى این مرد تو را گرفتار کند، پیش او برو، من در او هدایت و دقت رأى دیدم، حتما بر دیگران پیروز خواهد گردید، در او خصلتهائى دیدم که به تعجبم واداشت، او فقیر را دوست مى دارد، اسیر را آزاد مى کند، بصغیر رحم مى کند، قدر آدم بزرگ را مى داند، من سخىتر و بزرگوارتر از او ندیده ام اگر پیامبر باشد، تو پیش از دیگران ایمان آورده و برترى یافته اى و اگر پادشاه باشد در حکومت او پیوسته با عزت زندگى مى کنى.
این سخنان در عدى بن حاتم موثر واقع شد، لذا به مدینه آمد و به دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اسلام آورد، خواهرش سفانه نیز مسلمان شد.۲۰۲۱- سیره ابن هشام ج ۴ ص ۲۲۸٫
در اوایل سال دهم هجرت اسلام اکثر سرزمین شبه جزیره را فرا گرفت و فقط در برخى از مناطق دور دست مانند یمن هنوز به طور پراکنده آیین شرک باقى بود. گسترش اسلام در مناطق مرکزى شبه جزیره این فرصت را به رسول خدا داد تا مردم مناطق دور دست را نیز به اسلام فرا خواند. از این رو معاذ بن جبل را به صنعاء یمن فرستاد و هنگام رفتن او را بدرقه کرد و به معاذ فرمودند: «آسان بگیر و سختگیرى نکن، بشارت ده و نومید مگردان و بر تو باد به مدارا کردن.
سیره اجتماعی پیامبر
پیامبر اسلام- ص- در مورد حقوق شخصى خود کوتاه مى آمد ولى در مورد احکام خدا کوتاه نمى آمد. احکام خدا به خدا مربوط است و به ما مربوط نیست تا کوتاه بیاییم یا کوتاه نیاییم. ما مى توانیم در مورد خودمان کوتاه بیاییم آنهم در چهار چوب احکام اسلامى و گرنه ما حق نداریم زیر بار ذلت و خوارى برویم. اگر کسى به شما ناسزا گفت مى توانى عفو کنى آن هم در جایى که این کار شما مایه گستاخى طرف نشود.
سیره و رفتار شخصى و اخلاقى پیامبر (صلى الله علیه وآله) چگونه بود؟
وقتى از همسر پیامبر (صلى الله علیه وآله) درباره اخلاق او پرسیدند، گفت: «کان خلقه القرآن اخلاقش قرآن بود».
او قرآن مجسّم بود و اخلاق نیک او را قرآن مىستاید و مىفرماید: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»
ماه فروماند از جمال محمد (صلى الله علیه وآله) سرو نباشد به اعتدال محمد (صلى الله علیه وآله)
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست در نظر قدر با کمال محمد (صلى الله علیه وآله)
سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى عشق محمد بس است و آل محمد
به چند زاویه از ویژگىهاى رفتارى پیامبر خدا اشاره مى کنیم:
الف) عبادت
نشست و برخاستش، همراه با ذکر خدا بود. با آن که «معصوم» بود، ولى آن قدراز خشیت خدا مى گریست که سجده گاهش خیس مى شد. «بنده خدا» بود و هنگام نیایش، همچون مسکینان نیازمند، دستها را بالا مى گرفت.
نماز را نور چشم خود مى دانست و «وقت» نماز را انتظار مى کشید و هنگام نماز که مى شد، مى گفت: اى بلال خوشحالمان کن.
پاره اى از شب (گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث) را به عبادت مى پرداخت. با این که تمام روز، خصوصاً در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمى کاست و آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق مى یافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود بلکه عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى یکى از همسرانش گفت: تو دیگر چرا این قدر عبادت مى کنى تو که آمرزیده هستى جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟
در حال تنهایى، عبادت را طول مى داد و گاهى ساعتها سرگرم تهجد بود اما در جماعت، به اختصار مى کوشید و رعایت حال ضعیفترین افراد را لازم مى شمرد و به آن توصیه مى کرد.
بسیار روزه مى گرفت علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مى گرفت. در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به کلى جمع مى کرد و در مسجد، معتکف م ىشد و یکسره به عبادت مى پرداخت ولى به دیگران مى گفت: کافى است در هر ماه، سه روز روزه بگیرید.
با رهبانیت، انزوا، گوشه گیرى و ترک اهل و عیال، مخالف بود. بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند، مورد ملامت وى قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن، فرزند و یاران شما، همه حقوقى بر شما دارند که باید آنها را رعایت کنید.
ب) ادب ورزى
وقتى به در خانه کسى مى رفت- چون خانه ها گاهى پرده اى نداشتند- برابرآستانه نمى ایستاد طرف راست یا چپ آن مى ایستاد و مى فرمود: سلام بر شما سلام بر شما.
چنان شرم داشت که به چهره کسى خیره نم ىشد. شرم آن حضرت، چنان بود که اگر ناگزیر به انتقاد از کسى بود، به صراحت نمى گفت و مقصود خویش را با کنایه بیان مى داشت.
سکوتش به درازا مى کشید و بدون ضرورت، لب به سخن نمى گشود.
ج) خوش خلقى
انس مى گوید: ده سال خدمتش را کردم نه هرگز دشنامم داد و کتکم زد نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. وقتى در کارى که دستور فرموده بود، سستى مى کردم، سرزنشم نمى کرد
جز براى آفریدگار، خشمگین نمى شد و [هرگاه خشمگین مىشد]، چیزى توان ایستادگى در برابر خشم وى را نداشت.
او مى فرمود: بدانید که بهترین مردمان کسى است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود و بدترین انسانها کسى است که زود به خشم آید و دیر خشنود شود. اگر مردى دیر به خشم آید و دیر خشنود شود یا زود به خشم آید و زود خشنود شود، آن هم چیزى است. همگان را به خوش اخلاقى توصیه مى کرد و مى فرمود:
نزدیکترین همنشین من در رستاخیز، خوش اخلاقترین شماست و در ترازوى عمل کسى در روز قیامت، چیزى بهتر از خوش خلقى گذاشته نمى شود.
وى از همه خنده روتر بود یارانش مى گفتند: هیچ کس را ندیدیم که بیش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتى قرآن نازل نمى شد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخى بود. خنده هایش از حد تبسم فراتر نمى رفت و به قه قه نمى رسید.
در خوراک و پوشاک، خویش را برتر از غلامان و خادمان خود قرار نمى داد. هرگز به کسى دشنام نداد و با کسى به درشتى و تندخویى صحبت نکرد.
براى خدا خشمگین مى شد نه براى ارضاى خویش. اهل انتقام گرفتن نبود عفو مى کرد و مى گذشت.
عذرِ عذرخواهنده را مى پذیرفت و مى فرمود: آیا به شما خبر دهم که بدترینتان کدام است؟ گفتند: آرى اى پیامبر خدا فرمود: کسى که از اشتباه در نمى گذرد پوزش را نمى پذیرد و از لغزش، چشم پوشى نمى کند.
او مى فرمود: آدمى با بردبارى، به مقام انسان روزه دارى مىرسد که شبها را به عبادت مى گذراند.
بر جفا و تندخویى دیگران، صبور و حلیم بود.
مى فرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است آن گونه که به نماز دستور داده است. مردمدار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقه وار مى نشست.
و) معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. به هر کسى که مى رسید، سلام مى کرد. در سلام کردن، از همه، حتى کودکان و بردگان، پیشى مى گرفت.
پاى خود را جلوى هیچ کس دراز نمى کرد و در حضور کسى، تکیه نمى زد.
غالباً دو زانو مى نشست و در مجالس، دایره وار مى نشست تا مجلس، بالا و پایینى نداشته باشد و همه، جایگاه مساوى داشته باشند.
از اصحابش، تفقد مى کرد و اگر سه روز یکى از اصحاب را نمى دید، سراغش را مى گرفت اگر مریض بود، او را عیادت مى کرد و اگر گرفتارى داشت، کمکش مى کرد.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمى کرد و یک فرد را مخاطب قرار نمى داد بلکه نگاههاى خود را میان جمع تقسیم مى کرد.
از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت از جا برمى خاست و در کارها شرکت مى کرد.
با هر مسلمانى که برخورد مى کرد، مصافحه مى کرد و دست خود را در دست او نگه مى داشت تاطرف مقابل، دست خود را عقب بکشد.
هرگاه کسى نزد او مى نشست و با او کار داشت، نمازش را سریع تمام مى کرد و به کار او مى رسید.
متواضع بود و در مجلس، هر جا که جا بود، مى نشست و جاى خاصى براى خود اختصاص نمى داد و دیگران را هم از این کار، نهى مى کرد.
هر کسى را که به خدمتش مى رسید، مورد اکرام و احترام قرار مى داد. بزرگ هر قومى را احترام و او را به ریاست و سرپرستى آنان تعیین مى کرد.
در پاسخ دوستان و غیر دوستان و هر کس که صدایش مى کرد، مى گفت: لبیک.
وقتى با دوستانش برخورد مى کرد، دستانشان را مى گرفت و مى فشرد و مى فرمود:سه چیزند که دوستى آدمى با برادر مسلمانش را زلال مى سازند
۱ هنگام دیدار با چهره اى گشاده با دوستش رو به رو شود
۲ زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند
۳ او را با محبوبترین نامش بخواند.
ز) ساده زیستى
زهد و ساده زیستى، از اصول زندگى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود.
او ساده غذا مى خورد ساده لباس مى پوشید و ساده حرکت مى کرد.
زیراندازش، غالباً حصیر بود. بر روى زمین مى نشست و عبایى داشت که هر جا مى رفت، آن را «دولا» مى کرد و زیر خود مى انداخت.
با دست خود، از بز، شیر مى دوشید و بر مرکب بىزین و پالان سوار مى شد و از این که کسى در رکابش حرکت کند، به شدت جلوگیرى مى کرد.
قوت غالبش، نان جو و خرما بود.
کفش و جامه اش را با دست خویش وصله مى کرد.
در عین سادگى، طرفدار فقر نبود و مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راههاى مشروع، لازم مى شمرد و مى گفت: «چه نیکوست ثروتى که از راه مشروع به دست آید براى آدمى که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند» و نیز مى فرمود: «مال و ثروت، کمک خوبى است براى تقوا».
امیرمؤمنان (علیه السلام) در وصفش مى فرمود:
«پیامبر (صلى الله علیه وآله)، از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم، فرورفته تر و شکمش، از همه خالى تر بود. دنیا را به او نشان دادند اما نپذیرفت و چون دانست که خدا چیزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن مى داشت. چیزى را که خدا خوار مى شمرد، خوار مى انگاشت و چیزى را که خدا کوچک مى شمرد، کوچک و ناچیز مى دانست.
همان پیامبر (صلى الله علیه وآله)، بر روى زمین م ىنشست و غذا مى خورد و چون برده، ساده مى نشست و با دست خود، کفشش را وصله مى زد. جامه خود را با دست خود مى دوخت و بر الاغ برهنه مى نشست و دیگرى را پشت سر خود سوار مى کرد.
وقتى پرده اى بر در خانه او آویخته شد که نقش و تصویر در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود: «این پرده را از برابر چشمان من دور کن» و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنیا از چشمانش پنهان بماند و از آن، لباس زیبایى تهیه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد پس یاد دنیا را از جان خود بیرون کرد و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند و کسى که چیزى را دشمن دارد، خوش ندارد که به آن بنگرد یا نام آن، نزد او بر زبان آورده شود.
در زندگانى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، براى شما نشانه هایى است که شما را به زشتى ها و عیب هاى دنیا راهنمایى مى کند زیرا پیامبر، با نزدیکان خود، گرسنه به سر مى برد و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت، زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند پس پیروى کننده، باید از پیامبر (صلى الله علیه وآله) پیروى کند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاى قدم او بگذارد وگرنه از هلاکت، ایمن نمى باشد. همانا خداوند، محمد (صلى الله علیه وآله) را نشانه قیامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد. او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان، وارد آخرت شد سنگى بر سنگى نگذاشت تا جهان را ترک کرد و دعوت پروردگارش را پذیرفت.
وه چه بزرگ است منتى که خدا با بعثت پیامبر (صلى الله علیه وآله) بر ما نهاد و چنین نعمت بزرگى به ما عطا فرمود رهبر پیشتازى که باید او را پیروى کنیم و پیشوایى که باید راه او را تداوم بخشیم».
ح) نظم و انضباط
پیامبر (صلى الله علیه وآله) کارهایش را منظم انجام مى داد و نظم بر امور زندگى اش حاکم بود. او اوقات خویش را تقسیم مى کرد و چنین توصیه مى کرد:
براى رسیدگى به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را همان روز انجام بده و بهترین وقتهایت را براى رابطه خودت و پروردگارت اختصاص بده و چیزى را بر اداى واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانى قرار مده که بدگمانى مى آفریند و کارها را بر تو آشفته مى سازد.
ط) تشویق به علم
پیامبر (صلى الله علیه وآله)، مردم را به علم و سواد تشویق مى کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد تا سواد بیاموزند و به برخى از یارانش فرمان داد تا زبان سریانى بیاموزند. او مى گفت: «طلب دانش، بر هر مسلمان، واجب است» و نیز فرمود: «حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس (حتى مشرک یا منافق) یافتید، از او اقتباس کنید». همچنین فرمود: «علم را جست وجو کنید حتى اگر لازم باشد که تا چین سفر کنید».
دانش را پیشواى خرد مى دانست و مسلمانان را به پرسشگرى تشویق مى کردو مى گفت: «دانش، گنجینه است و کلیدش، پرسش خدایتان بیامرزد»، او مى فرمود:بپرسید (زیرا در پرسش و پاسخهاى علمى)، چهار تن پاداش مى برند؛ پرسشگر، پاسخگو، شنونده و شیفته آنان.
کلام آخر این که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
پس به پیامبر پاکیزه اقتدا کن که مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى است.
جان گرامى، دریغ نیست زعشقش جان من و صد چو من فداى محمد
برخورد پیامبر با مخالفان
بررسى آموزه هاى دینى و سیره ى حکومتى بزرگان اسلام در برخورد با مخالفان بیانگر این حقیقت است که در نظام اسلامى براى تکتک افراد جامعه (صرف نظر از گرایش سیاسى، نژاد و..). جایگاه ارزشى و حقوقى خاص در نظر گرفته شده است مهیا نمودن زمینه هاى هدایت و فرصتهاى بازگشت، حفظ آبروى افراد، از جایگاهى بالا برخوردار است. یکى دیگر از اصول مهم نظام مدیریتى اسلامى سعه ى صدر و مدارا و تسامح با دشمنان و مخالفان است:
قرآن کریم به صورت متعدد، نه تنها پیروان خود را به مدارا و تسامح نسبت به مخالفان مىخواند، گاه نیکوکارى در حق مشرکان را نیز توصیه مىکند. چنان که مىفرماید: لاینهاکم عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین
سیره ى پیامبر گرامى اسلام و امام على (ع) نشان دهنده ى موارد متعددى است که با این که آن بزرگواران به خوبى افراد منافق و مخالفِ حکومت خود را مى شناختند، تا آنجا که این افراد به امنیت و وحدت جامعه اسلامى آسیب نمى رساندند و دست به قیام مسلحانه نمى زدند، با کمال مدارا و سعه ى صدر با آنان برخورد و از معرفى آنان خوددارى مى کردند: به عنوان نمونه در جریان توطئه اى که منافقان براى قتل و ترور پیامبر گرامى اسلام در غزوه تبوک طراحى نمودند، سرانجام با درایت آن حضرت (ص) ناکام ماندند
حذیفه یکى از اصحاب پیامبر (ص) مى گوید: «من آنها را از نشانه هاى شترانشان شناخته و به پیامبر (ص) گفتم: من آنها را به شما معرفى مى کنم تا آنان را به سزاى خویش برسانى. پیامبر با لحن عطوفت آمیزى به من دستور داد که از افشاى راز آنها خوددارى کنم. شاید آنها راه توبه را در پیش گیرند و نیز افزود: اگر من آنها را مجازات نمایم، بیگانگان مى گویند محمد پس از آن که به اوج قدرت رسید، شمشیر بر گردن یاران خود نهاد»
امام على (ع) نیز در برخورد با مخالفان خویش سه راهبرد اساسى داشت: گفتو گو مدارا برخوردِ قاطع
تلاش اولیه ى امیرالمؤمنین (ع) پاسخگویى به شبهات مخالفان بود و مى کوشید راهى براى پایان بخشیدن مسالمت آمیز نزاع و دشمنى بیابد. اگر از این راه نتیجه ى دلخواه به دست نمى آمد، با مخالفان خود، تا جایى که به امنیت و وحدت جامعه ى اسلامى آسیبى نمى رسید، مدارا، و از شدت و خشونت پرهیز مى کرد. سرانجام اگر مخالفان دست به قیام مسلحانه مى زدند و امنیت شهرها و راهها را به خطر مى انداختند، نوبت به برخورد قاطعانه مى رسید. البته امام در این مرحله نیز هیچ گاه از ارشاد و راهنمایى دشمنان غفلت نمى کردند و در عمل نیز نشان مى داد که همواره این سخن پیامبر اکرم (ص) را پیش خود دارد که در غزوه ى خیبر، خطاب به ایشان فرمود: «اگر خداوند یک تن را به دست تو هدایت کند، بهتر از هر چیزى است که خورشید بر آن م ىتابد»
امام على (ع) با آن که از انگیزه ى طلحه و زبیر براى رفتن به مکه آگاه بود و مى دانست جز جنگ افروزى مقصود دیگرى ندارند، با آنان مدارا کرد و در پاسخ به پیشنهاد ابن عباس که از وى مى خواست تا آن دو را زندانى کند و از رفتن به مکه بازدارد، فرمود: «آیا از من مى خواهى که آغازگر ستم باشم… و بر اساس ظن و گمان به مجازات افراد بپردازم و پیش از انجام کار مؤاخذه نمایم؟ هرگز به خدا قسم از رفتار عادلانه… که خدا مرا بدان امر فرموده، روى نمى گردانم»
نتیجه آن که بر اساس آموزهه اى دین و سیره ى بزرگواران اسلام، اصل، مدارا و تسامح با مخالفان و دشمنان است تا جایى که به وحدت و امنیت جامعه اسلامى خدشه اى وارد نشود.
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز که نشأت گرفته از آموزه هاى حیاتبخش دین مبین اسلام و سیره ى معصومین (ع) مى باشد تمامى حقوق شهروندى را براى مخالفین نظام به رسمیت شناخته و حدود آن را به: عدم اخلال به مبانى نظام، حفظ امنیت، منافع و وحدت ملى و مصالح نظام اسلامى مشخص کرده است.
اما در مواردى که مخالف حدود قانونى را رعایت نکند، حکومت اسلامى جهت حفظ مبانى نظام اسلامى و امنیت و وحدت جامعه، موظف به برخورد با مخالفین اخلالگر است. شیوه ى برخورد نیز باید بر اساس راهکارهاى دینى و قانونى باشد که طبق قانون اساسى این وظیفه بر عهده ى قوه قضائیه گذاشته شده است.
الگوی حکومت و جامعه
الگو قرار دادن پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) و بزرگان دین به این معنا نیست که همه کارها و برنامه هاى جزئى و شخصى و امورى که مناسب شرایط زمانى و مکانى زمان پیامبر (ص) بود در این زمان و در زندگى ما نیز اجرا گردد بلکه باید خطوط کلى و مسائل اساسى و راه کارهاى عملى زندگى را از آنها فرا گرفت و از آنها در این راستا الگو گرفت. مثلا باید از روحیات عالى، استقامت و شکیبایى، هوشیارى و درایت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط پیامبر (ص) بر حوداث و زانو نزدن او در برابر سختى ها و مشکلات از پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) الگو گرفت ولى نحوه استقامت و مورد آن و نیز نوع هوشیارى و موضوع و چگونگى آن و نیز طرز تحمل و پایدارى و مورد موضوع آن متناسب با این زمان و این شرایط خاص باید باشد و از این نظر ممکن است در موارد زیادى با زمان پیامبر (ص) متفاوت باشد. اتفاقا مشکلات کنونى جامعه ما و سایر جوامع، الگو قرار ندادن پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم (ع) و پیروى از الگوهاى ناقص و دروغین و غیر اصیل است.
نخست باید دانست الگوگیرى در یک تقسیم بندى کلى بر دو محور «ارزش ها» و «روش ها» استوار است که ارزش ها ثابت است ولى روش ها با توجه به شرایط مختلف قابل تغییر است.
به طور مثال: اصل عبادت خدا، اطاعت شوهر، تربیت فرزند، حضور در صحنه سیاست، تعلیم دیگران و خدمت رسانى به مردم، از اصول ارزشى است. اما مقدار وقت گذارى براى هر کدام و روش ها و ابزارهاى آن با توجه به موقعیت و شرایط افراد تغییر پذیر است. چه بسا حضرت زهرا (س) عبادت طولانى داشته باشند ولى براى برخى از خانم ها با توجه به کشش روحى و معنوى آنها طولانى بودن عبادت مفید نباشد البته اصل «عبادت» باید جزء برنامه هاى ارزشى زندگى باید تلقى شود و در حد امکان باید از روش هاى معصومین (ع) نیز باید الگوگیرى کرد.
امیر مؤمنان (ع) در نهج البلاغه مى فرماید: «الا و ان لکل مأموم اماما یقتدى به و یستضىء بنور علمه، الا و ان امامکم قد اکتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه، الا و انکم لا تقدرون على ذلک ولکن اعینونى بورع و اجتهاد و عفه و سداد آگاه باشید که هر رهروى رهبرى دارد که پیرو اوست و از نور دانش او روشنى و فروغ مى گیرد. بدانید که پیشواى شما از دنیا به دو لباس کهنه و دو قرص نان بسنده کرده است. آگاه باشید که شما توان این کار را ندارید ولى مى توانید با تقوا و تلاش و کوشش و عفت و کار و برنامه درست و استوار مرا یارى دهید.
در حد توان سعى کنید رعایت کنید بدیهى است که ما قادر نیستیم مانند پیامبر اکرم (ص) رفتار کنیم منتهى باید کوشش کنیم ایشان را مقتداى خود قرار دهیم وطورى عمل کنیم که بگویند به سیره پیامبر عمل می کند.