شفقنا- حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین مختاری، سفیر ایران در واتیکان به مناسبت «روز بزرگداشت حافظ شیرازی» در یادداشتی که در اختیار شفقنا قرار داد، نوشت: این پژوهش به بررسی بنیانهای معنوی و هرمنوتیکی جهانبینی حافظ میپردازد و نقش شعر او را در گسترش گفتوگو و همزیستی میان فرهنگها و ادیان برجسته میسازد. با قرائت اشعار حافظ بهمثابه «پل دلها» میان اسلام و دیگر سنتهای ابراهیمی، نشان میدهد که الهیات عشق در اندیشه حافظ، الگویی درخشان برای همزیستی و تفاهم متقابل در جهان متکثر و تقسیمشده امروز باقی مانده است.
حافظ شیرازی، شاعر و عارف بزرگ ایرانی در قرن چهاردهم میلادی، یکی از جهانشمولترین صداها در تاریخ ادبیات معنوی بهشمار میرود. شعر او از مرزهای دین، زبان و فرهنگ فراتر میرود و انسان را به کشف وحدت الهیای فرامیخواند که در ژرفای همه صورتهای ایمان نهفته است. حافظ از رهگذر نمادهایی چون عشق، می و میکده، الهیاتی را بیان میکند که بر عشق الهی (محبت الهی) و آزادی روح استوار است و راهی بهسوی درک میاندینی و گفتوگوی ادیان میگشاید.
حافظ شیرازی را میتوان چراغی درخشان در تاریکی جمود فکری و تعصب زمان خود دانست. در روزگاری که دین به ظاهرگرایی و قدرت بدل شده بود، او با زبان عشق و شعر، انسان را به بیداری دل و بازگشت به حقیقت دعوت کرد. روشنگری حافظ نه از جنس جدلهای عقلانی، بلکه برخاسته از شهود، تجربه درونی و روشنایی عشق است. در نگاه او، «عشق» جوهر هستی و کلید فهم همه ادیان و انسانهاست.
حافظ با نگاهی نقادانه اما لطیف، ریا، جزماندیشی و تحجر را به چالش میکشد و از ایمان آگاه، اخلاقی و آزاد سخن میگوید. او نه نفیکننده دین، بلکه احیاگر روح آن است؛ روحی که در صداقت، عشق و مدارا معنا مییابد. روشنگری او، انسان را به آزادی در ایمان و به صلح در تفاوت فرا میخواند.
از دید حافظ، نور الهی در همه دلها جاری است. شعر او پلی است میان عقل و عشق، زمین و آسمان، و شرق و غرب. در جهانی که هنوز از نزاعهای دینی رنج میبرد، پیام حافظ همچنان زنده است: گفتوگو، عشق و شناخت متقابل تنها راه نجات انسان است.
در تاریخ اندیشه و ادبیات ایران، حافظ شیرازی نه تنها به عنوان شاعری عاشقپیشه و لطیفگو شناخته میشود، بلکه بهمنزله یکی از چهرههای برجسته اندیشه عرفانی، اخلاقی و فلسفی نیز جایگاه خاصی دارد. شعر حافظ عرصهای است که در آن زبان عشق، معرفت، و حقیقت با هم درآمیخته و افق تازهای از درک انسان و جهان را میگشاید. در این میان، یکی از جنبههای کمتر بررسیشده در اندیشه حافظ، نگاه او به «گفتوگو» است؛ گفتوگویی که نه تنها میان انسانها، بلکه میان فرهنگها، ادیان و مذاهب نیز جاری است.
در دنیای امروز که اختلافات مذهبی و فرهنگی گاه منجر به خشونت و گسست اجتماعی میشود، بازخوانی دیدگاه حافظ درباره همزیستی و مدارا، میتواند منبع الهام و راهنمایی معنوی باشد. حافظ با زبان شعر و استعاره، از حقیقتی سخن میگوید که ورای مرزهای اعتقادی و فرهنگی قرار دارد. او حقیقت را نه در انحصار هیچ دین یا قوم خاصی، بلکه در درون جان عاشق و در ساحت عشق الهی میبیند. از این منظر، شعر حافظ میتواند بهعنوان متنی بنیادین برای گفتوگوی ادیان و فرهنگها مورد مطالعه قرار گیرد (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۴۵).
۱. بنیادهای فکری و عرفانی حافظ
اندیشه حافظ در بستر عرفان اسلامی و آموزههای قرآنی شکل گرفته است. او در فضایی میزیست که تصوف و شریعت در جدال بودند، اما با نگاهی وحدتگرایانه، میان ظاهر و باطن، شریعت و طریقت، آشتی برقرار کرد. در عرفان حافظ، خداوند حقیقت مطلقی است که در همه صور و مظاهر عالم تجلی دارد و انسان در مسیر عشق و معرفت میتواند به درک آن نائل شود (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۸: ۶۲).
مفهوم عشق در شعر حافظ، نه عشق زمینی محض، بلکه زبان مشترک میان همه انسانهاست؛ زبانی که ادیان را به هم پیوند میدهد و از مرزهای تعصب فراتر میرود:
«عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود / جوینده عشق بیعدد خواهد بود»
در این نگاه، عشق همان نیروی وحدتبخش است که آدمی را از کثرت ظاهری به وحدت باطنی رهنمون میسازد. حافظ در برابر زاهدان و متشرعان ظاهرگرا، با لحن طنزآمیز و انتقادی، از معرفتی سخن میگوید که بر پایه تجربه درونی و گفتوگوی قلبی استوار است. او با نفی داوریهای مطلقگرایانه، راه را برای درک دیگری میگشاید:
«مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکیست / همه جای خداست اگر بینندهای»
این بیت بیانگر نوعی نگرش توحیدی است که در آن همه مکانها و مظاهر، جلوهای از حقیقت واحد الهیاند؛ نگاهی که میتواند مبنای گفتوگوی ادیان و مذاهب قرار گیرد.
۲. حافظ و گفتوگوی ادیان و مذاهب
حافظ نه تنها در اندیشه، بلکه در زبان و بیان شعری خود نیز به گفتوگو میان دیدگاهها و باورهای گوناگون میپردازد. در دیوان او، عناصری از فرهنگ اسلامی، مسیحی، زرتشتی و حتی بودایی یافت میشود. این حضور نمادین، نشان از ذهنی دارد که پذیرای کثرتهاست و در عین حال، وحدت نهایی را فراموش نمیکند.
حافظ با آگاهی از اختلافات دینی و فرقهای زمان خود، به جای داوری، بر حقیقت مشترک میان انسانها تأکید میکند:
«جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند»
در این بیت مشهور، حافظ در یک جمله، فلسفهای از گفتوگوی میاندینی را بیان میکند: همه ادیان در جستوجوی حقیقتاند، اما هر یک آن را به گونهای میفهمند و بیان میکنند. این درک، حاصل معرفت عرفانی است که حقیقت را نه در انحصار، بلکه در تجلیهای متکثر میبیند.
از سوی دیگر، حافظ با انتقاد از زاهدان متعصب و ظاهرگرا، فضای گفتوگو را در برابر تعصب میگشاید:
«عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت»
در اینجا، شاعر مدارا، تسامح و پرهیز از داوری را فضیلت میداند. به تعبیر زرینکوب (۱۳۷۴: ۲۵۱)، حافظ از طریق زبان شعر، به نوعی «عرفان گفتوگویی» دست یافته است؛ عرفانی که در آن هر دل عاشق میتواند آینهای از حقیقت الهی باشد.
۳. فرهنگ گفتوگو در شعر حافظ
در جهانبینی حافظ، گفتوگو نه صرفاً کلامی بلکه وجودی است. گفتوگو در شعر او میان انسان و خدا، عاشق و معشوق، سالک و پیر، و حتی میان شاعر و مخاطب رخ میدهد. این ساختار گفتوگویی، بازتابی از نگرش عارفانهای است که حقیقت را تنها در ارتباط و تعامل میبیند، نه در انزوا و انحصار).
حافظ بارها بر ضرورت گوش دادن، فهم متقابل و سعهصدر تأکید میکند:
«عیبجویی مکن ای زاهد و از خلق مگریز / گره از کار خودت باز کن ای مرد خدا»
در این ابیات، دعوتی به گفتوگو با دیگری و پرهیز از انقطاع اجتماعی نهفته است. حافظ گفتوگو را ابزار شناخت و تعالی میداند، نه مجادله و برتریجویی. از نگاه او، هر سخن حقی، پژواکی از کلام الهی است و باید با جان شنیده شود:
«سخن عشق نه آن است که آید به زبان / ساقیا میده و کوتاه کن این گفت و شنفت»
در این معنا، گفتوگو در حافظ، فراتر از مبادله لفظی است؛ گفتوگویی است میان جانها، که در سکوت و حضور معنا مییابد (نصر، ۱۳۸۱: ۱۱۲).
۴. بازتاب اندیشه حافظ در گفتوگوی تمدنها
اندیشه و شعر حافظ محدود به مرزهای ایران یا جهان اسلام نمانده است. دیوان او در قرن نوزدهم به زبانهای اروپایی ترجمه شد و بر متفکرانی چون گوته، امرسون، و نیتشه اثر گذاشت (براون، ۱۹۰۶: ۳۱۲). گوته در دیوان غربی–شرقی خود، حافظ را «همزبان روح» خویش نامید و شعر او را پلی میان شرق و غرب دانست.
در حقیقت، حافظ نخستین شاعر ایرانی است که بیآنکه از واژه «گفتوگوی ادیان و تمدنها» بهره گیرد، در عمل و اندیشه، این معنا را تحقق بخشیده است. نگاه او به وحدت در کثرت و به کثرت در وحدت، دقیقاً همان مبنایی است که گفتوگوی ادیان و فرهنگها بر آن استوار میشود.
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد»
این بیت، بیانگر منشأ واحد عشق و حقیقت است که همه عالم را در پرتو خود درمیگیرد. چنین نگرشی، زمینهساز همدلی میان انسانها و ادیان است.
۵. آثار اجتماعی و فرهنگی اندیشه حافظ
تأکید حافظ بر مدارا، عشق و گفتوگو، آثار ژرفی در فرهنگ ایرانی و اسلامی برجای نهاده است. در جامعهای که گاه گرفتار تعصبهای مذهبی بود، شعر حافظ فضایی از تساهل و تسامح ایجاد کرد و ارزش «آزادی در ایمان» را مطرح ساخت.
در طول قرون، دیوان حافظ در مجالس، خانقاهها و حتی مدارس، بهعنوان متنی اخلاقی و معنوی خوانده میشد. آموزههای او به انسان میآموزند که حقیقت، انحصاری نیست و عشق و فهم متقابل، راه نجات بشریت است.
«دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی»
این نگاه، مبنای نوعی هستیشناسی وحدتگرایانه است که در آن همه موجودات در پرتو حقیقت الهی معنا مییابند. چنین اندیشهای میتواند الگوی فرهنگی و اخلاقی برای جوامع امروز باشد که درگیر بحران هویت و گسستهای دینیاند (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۶۳).
نتیجهگیری
حافظ شیرازی را میتوان یکی از نخستین منادیان گفتوگوی ادیان و فرهنگها در تاریخ تفکر ایرانی دانست. شعر او بر پایه عشق، مدارا و فهم مشترک استوار است و انسان را فراتر از مرزهای مذهب و قومیت مینشاند. در جهانبینی او، همه مظاهر هستی جلوهای از حقیقت واحدند و اختلاف در صورتها، مانع از وحدت در معنا نیست.
بازخوانی حافظ در روزگار ما، بهویژه در زمینه گفتوگوی میان ادیان، میتواند راهی برای بازسازی اعتماد، همزیستی مسالمتآمیز و بازگشت به معنویت باشد.
به تعبیر خود حافظ:
«در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی، تغییر ده قضا را»
این شعر نه شکایت، بلکه دعوتی است به تغییر نگرش و گشودن افق تازهای در روابط انسانی و فرهنگی. حافظ به ما میآموزد که گفتوگو، جوهر زندگی معنوی و اجتماعی است و عشق، زبانی جهانی برای درک حقیقت.











