شفقنا- دکتر ناصر مهدوی اندیشمند و پژوهشگری است که به مفاهیم و آموزه های اربعین حسینی نگاهی متفاوت دارد و آن را سرشار از اخلاق، استقامت، اراده، صبوری و پیروزی انسان هایی سرفراز می داند که از اندیشه های فرزانه ترین انسان دفاع کردند.
دکتر مهدوی بیان کرد: «اربعین بازگشت کسانی است که ماموریت بزرگی برعهده گرفتند و آن را با صلابت و افتخار تمام به جا آوردند، بازگشت انسان هایی است که از یک انسان، آزادی، حرمت نفس انسان ها، عدالت و برابری دفاع کردند. بازگشت قهرمانانه و به پایان رسیدن سفر قهرمانان بزرگی است که ظلمت ها را هدف و بی اخلاقی را مورد انتقاد قرار دادند، به خفت، حقارت، پلیدی و پستی تاختند و وقتی بازگشتند سرافراز و سربلند بودند.»
دکتر ناصر مهدوی در گفت وگو با شفقنا درباره مفاهیم اربعین حسینی بیان کرد: برای ما شیعیان علاوه بر اینکه واژه «اربعین» مفهوم 40 دارد، در متون دینی یا در برخی از مفاهیم روایی ما ظاهراً از یک معنای رمز آلودی نیز برخوردار است و بسیاری گفتند که 40 به این دلیل اهمیت دارد که کسانی در این مدت زمان می توانند بر خوبی و پاکی و اخلاص پافشاری کنند. 40 روز آرام آرام کنترل نفس خود را برعهده بگیرند و بر احساسات خود مسلط باشند، علف های هرز را بیرون ببرند و راه روان سلوک معنوی را برای خود هموار کنند؛ بنابراین اصطلاح واژه اربعین که در میان عرفا به کار برده می شود، به طور اجمالی اینگونه است.
وی ادامه داد: ما اربعین را نمادی از بازگشت کاروان سرفراز و در عین حال غمزده و رنج دیده امام حسین(ع) می دانیم که پس از دهم محرم سال 61 و پس از شهادت امام حسین(ع) به اسارت گرفته شدند و ابتدا به سمت کوفه و با رنج و محنت بسیار به سمت شام رفتند و به هنگام بازگشت گفته شده که به زیارت قبور شهدای کربلا رفته و سپس به مدینه بازگشتند.
وی گفت: اینکه کاروان پس از شهادت امام حسین(ع)، ظرف مدت چهل روز به شام رفتند و به کربلا بازگشتند، طبق تحقیقات شهید مطهری و دیگر بزرگان قدری قابل تردید است چرا که به نظر می رسد فاصله ها بسیار طولانی بوده و از سوی دیگر کاروان مدتی در مدینه ماندند و خطبه ها، بحث ها و گفت وگوهای بسیاری صورت گرفت لذا بازگشت کاروان نمی تواند پس از چهل روز باشد، اما به نظر من این مساله چندان مهم نیست، برای ما قصه اربعین یادآور مقاومت، فداکاری، ایثار و صبوری کاروان یا خانواده ای است که کوشیدند از حرمت یک انسان دفاع کنند. قصه اربعین باید از این زاویه بسیار مورد توجه قرار بگیرد و می تواند بسیار درس آموز باشد.
این اندیشمند و پژوهشگر اظهار کرد: اربعین یک مفهوم نمادین است، اربعین نماد مقاومت و شکیبایی یک خانواده، نماد ایستادگی یک گروه از انسان های شریف در برابر نابرابری و ظلم و بالاتر از اینها نماد انسان هایی که باقی ماندند و می خواهند از آرمان های یک انسان والا دفاع کنند؛ می خواهند از سرفرازی ها، پندها و درس های بسیار بزرگی که شهادت آن انسان های بزرگ در روز عاشورا رقم زد، حمایت کنند. متأسفانه اینگونه به قصه اربعین نگریسته نشده و عمدتاً مناسکی، تاریخی و مراسمی نگاه کردیم و گفتیم که کاروان امام حسین(ع) به اسارت گرفته شدند و حضرت زینب(س)، ام کلثوم(س) و امام سجاد(ع) خطبه هایی خواندند و بازگشتند و قبور را زیارت کردند، و سپس گریه و زاری و ناله سر می دهیم.
وی تعبیر دیگری از اربعین ارایه داد و گفت: معتقدم که وقتی از اربعین صحبت می کنیم در حقیقت از یک کاروان و خانواده ای که تاراج شدند و آسیب دیدند، صحبت می کنیم و از این منظر به آنان نگاه می کنیم که عزیزترین این خانواده به شهادت رسیده و سینه او پر از رازهای بزرگ، پیام های درخشان و حرف های تأثیرگذار بوده است.
وقتی می گوییم اربعین یعنی گروهی که باقی ماندند، یعنی خواهران، فرزندان، یاران و دوستداران آن مرد بزرگ، کسانی که پس از باقی ماندن به اسارت گرفته شدند، هزاران رنج، درد و طعم تلخ شکنجه های زبانی و روحی بر آنها تحمیل کردند، اما جنس این گروه، خانواده و خویشاوندان به گونه ای بود که ایستادگی کردند، از پای در نیامدند، و فقط شیون، زاری و ناله به راه نیانداختند حتی خشم بی مورد نورزیدند بلکه آمدند از آن انسان بزرگ دفاع کردند و گفتند در ذهن، زبان و جان آن قهرمان و یارانش که در کربلا به شهادت رسید، حرف ها و رازهای بسیار مهمی است.
وقتی می گوییم اربعین یعنی همه انسان هایی که پس از آن شخصیت بسیار بزرگ به غارت و اسارت رفته بودند، اما دست از اهداف و آرمان های خود برنداشتند و این پیامی برای همه انسان هاست که پس از این از انسان های و آرمان های بزرگ دفاع کنند و لباس قهرمانان بزرگ تاریخ را به تن کنند، این مفهوم بدین معنا نیست که حتماً به میدان بروند و کشته شوند، البته عده ای در مسیر زندگی حق طلبانه شهید می شوند، اما مراد من روشن نگاه داشتن چراغ معرفت، فضیلت های بزرگ، انسانیت، فداکاری و ایثار است و اربعین نماد چنین انسان هایی است. هزار افسوس که عاشورا تحریف شده و به جای آن تصویر انسانی، عرفانی، عدالت طلبانه، تصویری غمبار از آن به جای مانده است و اربعین هم همین گونه شد.
من وقتی به اربعین نگاه می کنم، اصلاً بحثم این نیست که قافله چهل روز یا یک سال بعد به کربلا بازگشتند بلکه اربعین بازگشت کسانی است که ماموریت بزرگی برعهده گرفتند و آن را با صلابت و افتخار تمام به جا آوردند، بازگشت انسان هایی است که از یک انسان، آزادی، حرمت نفس انسان ها، عدالت و برابری دفاع کردند. بازگشت قهرمانانه و به پایان رسیدن سفر قهرمانان بزرگی است که ظلمت ها را هدف و بی اخلاقی را مورد انتقاد قرار دادند، به خفت، حقارت، پلیدی و پستی تاختند و وقتی بازگشتند سرافراز و سربلند بودند. به این معنا باید اربعین را گرامی بداریم، باید از آنها مکتب و مدرسه بسازیم و به چشمانشان نگاه کنیم تا آنان به ما درس های بزرگی بدهند.
دکتر مهدوی به آموزه های اربعین حسینی برای امروز اشاره و اظهار کرد: یکی از مهم ترین آموزه هایی که شاید بی نظیر باشد، این است که وقتی رویدادها و مشکلات پیش بینی نشده و خلاف انتظار رخ می دهد و نظم زندگی به هم می خورد، اینجاست که انسان ها چند گروه می شوند، تعدادی به سرعت خشمگین و عصبانی می شوند و مشکل را از آنچه که هست بسیار بدتر می کنند. گروهی دیگر مأیوس می شوند، اما گروه سوم به زندگی امید دارند و زندگی را می فهمند و آگاهانه و واقع بینانه می گویند جنس زندگی همین است و همیشه براساس میل آدمی رخ نمی دهد و براساس خواست انسان تحقق پیدا نمی کند بلکه یک زمان هایی خلاف میل ما یک رویدادی پیدا می شود که خارج از کنترل و انتظار ماست. اگر این گونه است ما وظیفه داریم که با صلابت سعی کنیم آن معما و مشکل و سختی و تاریکی را پشت سر بگذاریم، خشم ورزیدن و عصبانی شدن راه آدم را به هیچ آبادی نمی برد.
وی افزود: تسلیم شدن و ضعف و زبونی نشان دادند، درد و مشکلات آدمی را بدتر می کند. یک راه معقول وجود دارد و آن اینکه با تاریکی در افتادن، پنجه در پنجه سختی افکندن، عواطف و احساسات خود را کنترل کردند و با اراده تمام از دل آن تاریکی بیرون آمدند.
زندگی ممکن است همواره از این تاریکی ها داشته باشد، اگر بخواهیم خشم بورزیم در تاریکی می مانیم، اگر بخواهیم ضعف بورزیم در ظلمت می مانیم، اما یک راه وجود دارد که با قدم های استوار از این تاریکی و سختی عبور کنیم و برای تماشای آفتاب راهی پیدا کنیم.
این اندیشمند و پژوهشگر گفت: یکی از مهم ترین درس های اربعین این است که به ما صلابت را درس می دهد. وقتی امام حسین شب عاشورا آهی می کشد و سپس می گوید: «ای مردم چقدر شما بی وفا بودید و ای روزگار چقدر بی وفا هستی که خنده هایت اندک است، اما چهره عبوست همیشه بر ما سایه می افکند.» گفته شده که حضرت زینب(س) متوجه شد و با حالت غمناکی به سراغ برادر خود آمد و پرسید: «آیا بناست فردا اتفاق بدی رخ دهد، حضرت گفت که فردا راه ها بسته است چون هر چه با اینان سخن می گوییم و مذاکره می کنیم، اما آنان سرمست هستند و عقل خود را از دست دادند، گوششان نمی شنود، مطاع دنیوی و شیطان میان اینان و واقعیت حجاب در انداخته و 20 هزار نفر به جنگ آمدند در حالی که تعداد ما 50 نفر است لذا معلوم است که عاقبت ما مرگ سوزناک و فداکاری خواهد بود» در ادامه حضرت به خواهر این نکته را می گویند که می دانم ارتباط قلبی تو با مرگ و فرزندانت و برادرانت که اکنون در کربلا هستند، بسیار وسیع و عمیق است، اما نه تنها دل تو بلکه اگر کوهی به جای قلب تو بود، با دیدن مصیبت فردا ممکن بود از هم متلاشی شود، اما تو اندوه نخور، تو بی تابی نکن، تو شکیبایی خود را از دست نده، شیون و فغان سر نده، به مردم یاد بده که از این ظلمت عبور کنند، پیام برادرت را مانند آفتاب آشکار کن تا چهره ستم آشکار شود، تا به آدمیان درس هایی مانند آزادی، عزت، سرفرازی، فضیلت و مسئولیت داده شود.
وی بیان کرد: حضرت به زینب می گوید که وقتی پیام را مطرح کنیم یعنی مبارزه هنوز ادامه دارد، یعنی تسلیم آن ظلمتی که یزید ایجاد کرده، نشدیم و می توانیم از آن عبور کنیم. و این یکی از مهم ترین پندها و درس های اربعین است، آن گروهی که از تاریکی عبور کردند و مبارزه را ادامه دادند و زانوهایشان سست نشد، همتشان ضعیف نشد، چشم در چشم مقابل آدمی مثل عبیدالله بن زیاد ایستادند و بانگ رسوایی سر دادند و یزید را پیش از مردن دفن کردند، پیروز اصلی این میدان و سرفرازان این عالم شدند و پیام بزرگ تاریخی به جای گذاشتند.
دکتر مهدوی با بیان اینکه در پیروی از سرفرازان کربلا دچار نقص هستیم، اظهار کرد: ما شیعه هستیم و در سوگ حسین و یارانش اشک می ریزیم، اما به معنای واقعی از این بزرگواران پیروی نکردیم. درس آنها درس عبور یک قهرمان از تاریکی است؛ قهرمانی که از سختی عبور کرد، اما هرگز تسلیم نشد. امروز باید از این امید و از اندیشه و نیروی وجودی بهره گرفت و البته لحظه های ظلمت و تاریک را پشت سر گذاشت و به آفتاب رسید.
وی اظهار داشت: نکته دیگر اراده های قوی برای ساختن و آباد کردن یک زندگی خوب است، انسان ها وقتی اراده هایشان نیرومند شود، سقف زندگی شان بالاتر می رود و تاریکی ها و سختی ها کاهش پیدا می کند.
اما این اراده ها به یک ابزار قوی نیاز دارند و آن صبر است، صبوری و شکیبایی، تاب آوردن و طاقت آوردن انسان را در زندگی موفق می کند چون زندگی سراسر مساله است، اگر زندگی سراسر مساله است، زندگی کردن حل مساله است و کسی می تواند از پس حل مساله بر آید که صبور باشد و طاقت داشته باشد، صبور بودن نه به معنای پذیرش وضع موجود، صبور بودن یعنی از دست ندادن انرژی، هدر ندادن احساس، خراب نکردن عواطف، شیون و ناله بی خود نکردن و ایستادن برای حل مساله.
وی گفت: آدم های بزرگ و والا به جای تسلیم، صبر، به جای احساسات منفی، شیون و ناله، صبورانه و با دقت طاقت می آوردند تا هوا مقداری آفتابی تر شود و راه حل برای مشکل خود پیدا کنند.
این اندیشمند و پژوهشگر سومین آموزه را امیدواری دانست و بیان کرد: آدم با امید زندگی می کند، امید را از انسان بگیرند، دیگر چیزی برای انسان باقی نمی ماند، با اینکه دست این کاروان غمزده بسته بود، ولی این قهرمانان بزرگ می دانستند که باید بایستند و می دانستند که دوران این تنگناها، سختی ها و جاده های ناهموار به پایان خواهد رسید. باور داشتند «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»؛ به همین دلیل در بارگاه عبیدالله بن زیاد سرافکنده نبودند، در آن جلسه پر خشونت یزید سر به زیر نبودند بلکه سرفراز بودن چون می دانستند که خداوند از سرفرازان حمایت خواهد کرد لذا با استواری، قوت و نیروی بسیاری سخن گفتند و به نظر می رسد که پیروز هم شدند به دلیل اینکه حسین باقی ماند. اندیشه های حسین باقی ماند و بر یزید و جریان ستمگر جز لعنت و نفرین و تکذیب چیزی باقی نماند.
بنابراین اینک آدمی اراده های نیرومندی تربیت کند و این اراده ها را به سمت روشنایی سوق دهد، یک درس است. اینکه صبورانه و با شکیبایی طاقت بیاورد و با جزع و فزع خود را از درون نابود نکند و راه حل پیدا کند، و امیدوار بگوید که راه سخت است، اما من می دانم که از این راه سخت به یاری خداوند خواهم گذشت، این هر سه گمشده انسان امروز است و انسان امروز هم اراده اش سست شده و بیشتر مصرفی شده و در تأمین نیازهای ظاهری تلاش می کند. دوم اینکه بسیار بی طاقت شده و انسان امروز بسیار دوست دارد کارهایش فوری و به هر قیمتی اتفاق بیفتد، و سوم امید در زندگی انسان امروز کم شده لذا می بینید که دامنه اضطراب و استرس و حتی خودکوشی ها بسیار بالا رفته است، اگر به این پیام ها نگاه کنیم، می بینیم که اربعین برای انسان امروز سخنان بسیار دارد.
دکتر مهدوی با بیان اینکه قهرمانان بزرگ می پذیرند که زندگی همواره با کاستی ها و نقصان هایی روبه روست و آن را در قالب رفتن به تاریکی و جنگل نشان می دهند، اما با رویدادهای بسیاری رو به رو می شوند، حوادث سهمگینی در مقابلش اتفاق می افتد و او بر این حوادث و سختی ها غلبه می کند و سپس باز می گردد، گفت: قافله سرفراز کربلا را از شهر و دیار خود آواره کرده بودند، اینان را از زندگی خود بیرون برده بودند، و علت اینکه بیرون رفتند این بود که یزید گفته بود اگر حسین در مدینه ماند، او را ترور کنید.
آوارگی شان به این دلیل بود که حاضر نبودند با یک آدم مجرم و خطرکار بیعت و او را تایید کنند و در عین حال می خواستند سرفراز زندگی کنند، برای چنین آرمان هایی بها پرداختند، اینان برای قیام نرفته بودند و می خواستند آزاد زندگی کنند و در عین حال حاضر نبودند یک مجرم را به عنوان خلیفه مسلمین تأیید کنند. آزادی راحت نبود و هزینه می خواست، ترور و کشته شدند، از شهر و دیار خود رفتند به جایی که آنها را دعوت کرده بودند و آنهایی هم که دعوتشان کرده بودند، بی وفایی کردند و نیم بسیاری قربانی شدند و تعدادی هم به خاطر شدت جراحت و مصیبتی که رخ داد، دل غمگینشان به اسارت برده شدند و ماموریتشان به پایان رسید، آنجا می توانست به یک صحنه تلخ و تاریک و زننده تبدیل شود، اینکه اسرا اعلام جزع و فزع کنند، بگویند که تشنه و بی خواب هستیم، شما درست می گفتید و ما اشتباه کردیم، اعتراف و اقرار کنند و همه ارزش های قهرمانانی که به شهادت رسیدند را به باد دهند و بازگردند، در حالی که برعکس با اقتدار تمام ایستادند و مرگ را با تمام وجود چشیدند و گفتند که حاضریم محنتی بدتر از محنت گذشته را تحمل کنیم. همچون ابراهیم حاضریم در دل این آتش قرار بگیریم، اما شما یاغیان جفا کردید، شما جباران خطا کردید، چشمتان کور بود، زیبایی روی حسین را ندیدید، اندیشه های بلند حسین را در نیافتید، او را دعوت کردید و به عنوان انسان های بسیار حقیر، فرزانه ترین انسان را قربانی کردید.
دکتر مهدوی گفت: آنان با اقتدار تمام گفتند و ماموریتشان با پیروزی به پایان رسید و باید به شهر و دیدار خود بر می گشتند. در روایات گفته شده که امام سجاد(ع) خواستند که به زیارت قبر شهدا برویم و برخی می گویند که امان ندادند و به مدینه بازگشتند، این مهم نیست که به کربلا آمدند یا نیامدند، مهم این است که این چهره های درخشان ماموریت خود را با پیروزی انجام دادند مثل کسانی که اعزام می شوند برای یک مبارزه بزرگ و با پیروزی باز می گردند. پیروزی آنان در این بود که از یک انسان بزرگ دفاع کردند و پای همه حرف هایی که زده بودند، ایستادند و برای آن تاوان دادند، از سخن گفتن درباره سرفرازی انسان و آزادی انسان و ایمان شورمندانه و عشق پروردگاری انسان، دست نکشیدند، لذا دشمنانشان دیدند که هر چه قافله بماند، هزینه بیشتر می شود و شرایط برای بنی امیه و یزید سخت تر می گردد، تقریباً آنها تسلیم شدند و اعلام ندامت کردند از اینکه چنین حادثه شومی را آفریدند و کاروان سرفراز و سربلند به مدینه بازگشتند. و امروز اگر من و شما می توانیم از امام حسین به عنوان یک قهرمان و قدیس بزرگ و شخصیت ناب بی نظیر تاریخی سخن بگوییم به خاطر این بود که زینب و یارانش ایستادگی کردند و پیروز شدند و وقتی برگشتند حاوی پیام های بسیار مهم و بزرگ بودند.











