شفقنا- استاد محمدجواد ارسطا تأکید کرد که رفتار پدرانه حضرت بود که باعث شد، پس از دریافت حجم عظیمی از سوار شدن بر موج خواستههای مردم پرهیز کند و به دنبال احراز رضایت واقعی آنان باشد. امام حسین(ع) میخواست احراز کند که آیا این خواستهای که از سوی مردم کوفه ابراز شده، یک هیجان زودگذر اجتماعی است یا خواست واقعی آنان است. در حقیقت حضرت در پی احراز موافقت واقعی مردم با رهبری خویش بود و نخواست از موج ایجاد شده فوراً و به نفع خود بهرهبرداری کند لذا رفتار پدرانه امام حسین(ع) در حق مردم، در اینجا آشکار میشود.
به گزارش خبرنگار شفقنا، حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد ارسطا در دومین جلسه نشست موسسه فرهنگی پژوهشی فهیم، مبحث «اصل امانتدانستن حکومت و آثار آن در سیره امام حسین علیهالسلام» را در چند بخش مورد بررسی قرار داد و بیان کرد: در بخش نخست و به عنوان مقدمه، اشارهای به معنای «امانت» خواهم داشت، امانت از ریشه «أمن» گرفته شده، به معنای آرامش قلب و برطرفشدن ترس است، در نقطه مقابل امانت، «خیانت» قرار دارد. شخص امین کسی است که قلب انسان در هنگام سپردن چیزی به او احساس آرامش میکند و ترسی ندارد که مبادا آن فرد که امانت به او سپرده شده، در آن خیانت کند یا آن را در غیر مورد مجاز به کار گیرد.
سختترین امانت، ودایعی است که مردم نزد یکدیگر میگذارند
وی ادامه داد: روایتی از پیامبر اکرم(ص) وارد شده که فرمودند: «امانت در نماز تحقق پیدا میکند، امانت در روزه جاری میشود و امانت در سخنانی که مردم با یکدیگر رد و بدل میکنند جریان مییابد و سختترین امانت، همان ودایعی است که مردم نزد یکدیگر میگذارند. از این روایت استفاده میشود که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میخواهند بفرمایند: «امانت، هر فرصت، امتیاز یا نعمتی است که در اختیار فردی قرار گیرد. خداوند متعال، فرصتی به نام نماز در اختیار انسان قرار داده تا بتواند با او سخن بگوید. پس نماز، امانت است و در این امانت نباید خیانت کرد؛ یعنی باید شرایط و احکام آن را همانطور که خداوند مقرر داشته رعایت کرد.»
وی با بیان اینکه امانت دیگر الهی «روزه» است، گفت: خداوند، روزه را فرصتی برای رسیدن به تقوا قرار داده، چنانکه قرآن میفرماید: «کُتِبَ علیکم الصیام کما کُتِبَ علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون.» پس روزه که امانت است، فرصتی از جانب خداوند متعال است که نباید در آن خیانت کرد؛ بلکه باید همانگونه که خدا مقرر فرموده انجام شود. از این روایت نبوی، مطلب دیگری نیز برداشت میشود و آن اینکه واگذارکننده امانت، ممکن است خداوند یا ممکن است مردم باشند. چنانکه فرمود: «و أشدّ ذلک الودائع»؛ یعنی سختترین امانت، ودایعی است که مردم نزد یکدیگر میگذارند. بنابراین معنایی که برای امانت بیان شد، در همه این مصادیق صدق میکند: هر فرصت، امتیاز یا نعمتی که در اختیار کسی قرار گیرد، امانت است. در نتیجه، کلّ حیات انسان امانتی است که خداوند در اختیار او نهاده است. از جمله اینکه کتاب قرآن و دین اسلام نیز امانت است.
بدون رضایت گویندگان، دیگران حق بازگو کردن آن سخنان را ندارند
استاد ارسطا عنوان کرد: دایره امانت بسیار گسترده است. افزون بر آنچه پیامبر اکرم(ص) در روایت پیشگفته فرمودند، در روایت دیگری از همان حضرت میخوانیم: «المجالس بالأمانة» یعنی سخنانی که در مجالس گفته میشود، امانتی است نزد کسانی که در آن مجلس شرکت کردهاند. بنابراین، بدون رضایت گویندگان، دیگران حق بازگو کردن آن سخنان را ندارند و حتی با اجازه صاحب سخن نیز حق ندارند در مضمون یا بیان آن تحریف ایجاد کنند؛ زیرا چنین کاری، مصداق خیانت در امانت خواهد بود.
وی اضافه کرد: به فرمایش آقایان علما، از این بیان پیامبر اکرم(ص) که قرائت شد با «القاء خصوصیت» میتوان استفاده کرد که دایره امانت بسیار گسترده است. تمام آنچه مردم در تعاملات با یکدیگر، بر اساس اطمینان به طرف مقابل، در اختیار او قرار میدهند یا فرصتی که برای دیگری فراهم میکنند، مصداق امانت باید دانست.
وی گفت: حضرت علی(ع) خطاب به یکی از کارگزاران خود به نام «اشعث بن قیس» می فرمایند: «إنَّ عملَکَ لَیسَ لَکَ بِهِ طُعْمَه، ولکِنَّهُ فی عُنُقِکَ أمانه؛ این وظیفهای که تو بر عهده داری، راه ارتزاق تو نیست؛ بهعنوان راهی برای کسب روزی، نانآوردن و زندگی کردن به آن نگاه نکن، بلکه امانتی است بر گردن تو». پس وقتی فرمانداری یکی از نقاط کشور اسلامی امانت تلقی شود، واضح است که رهبری کل کشور اسلامی نیز از بزرگترین مصادیق امانت خواهد بود. واگذارکننده این امانت خداوند متعال است؛ خداوند است که اجازه حکمرانی به کسی میدهد، و الا اصل اولیه آن است که احدی بر احدی ولایت ندارد. حکمرانی یعنی اعمال ولایت و خداوند باید اجازه اعمال ولایت را به کسی بدهد؛ زیرا هرگونه ولایتی از خدا نشأت میگیرد.
وی ادامه داد: در عین حال که واگذارکننده این امانت، یا همان منصب حکومت، خداوند متعال است، میتوان گفت مردم نیز از زاویهای دیگر و از حیثیتی متفاوت، واگذارکننده این امانت هستند؛ زیرا مردم مال، جان و آبروی خود را تحت مدیریت حاکم قرار میدهند. پس مردم نیز واگذارکننده این امانت میشوند. بنابراین، حاکم هم در برابر خداوند مسئولیت دارد و اگر برخلاف آنچه خداوند بر او مقرر داشته، عمل کند، مصداق خیانت در امانت خواهد بود، و هم در برابر مردم مسئولیت دارد و اگر مصلحت آنان را تأمین نکند، مرتکب خیانت در امانت شده است.
وی با طرح پرسشی مبنی بر اینکه «اقتضای امانتداری در خصوص حکومت و همچنین در اصل رهبری حکومت دینی چیست؟» گفت: اقتضای این امانتداری در روایات مطرح شده است؛ حاکم باید از صفاتی برخوردار باشد و اموری را مراعات کند تا بتواند به اقتضای امانتی که بر عهده او گذاشته شده، عمل کند. اقتضای این امانتداری را در روایت معروفی در کتاب کافی، جلد ۱، صفحه ۴۰۷ میتوان یافت. روایت از پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند: «لا تصلحُ الإمامةُ إلا لرجلٍ فیه ثلاثُ خصال؛ امامت و رهبری شایسته نیست مگر برای کسی که دارای سه ویژگی باشد:
ویژگی نخست، «ورع» است یعنی تقوایی که او را از ارتکاب گناه باز دارد.
ویژگی دوم، «بردباری» است که بهوسیله آن بتواند خشم خود را مهار کند.
ویژگی سوم، «حسنالولایه» است که ضابطهاش این است که حاکم نسبت به مردم همچون پدری مهربان باشد. یعنی حاکم باید حکمرانی شایستهای بر کسانی که تحت ولایت، فرمانروایی یا حاکمیت او قرار دارند، داشته باشد؛ براساس تأکید پیامبر(ص) این شفقت و مهربانی تنها نسبت به مسلمانان تحت حاکمیت او نیست بلکه شامل تمامی شهروندان، اعم از مسلمان و غیرمسلمان میشود.
وی ادامه داد: چنانکه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در عهدنامه مالک اشتر همین فرمایش پیامبر اکرم را تبیین کرده است. در آغاز عهدنامه، امیرالمؤمنین به مالک دستور میدهد و میفرماید: «أَشعِر قلبَک الرّحمةَ للرعیّةِ والمحبّةَ لهم واللطفَ بهم.» امیرالمؤمنین علیهالسلام مالک اشتر را در زمانی به سوی مصر فرستاد که بیشتر ساکنان مصر غیرمسلمان بودند. حضرت میفرماید: «قلبت را نسبت به مردم مصر مالامال از مهر و محبت گردان.» البته حضرت به همین عبارت بسنده نمیکند و میافزاید: «والمحبّة لهم واللطف بهم»؛ این دو جمله را نیز میتوانست اضافه نکند، اما افزود تا تأکید کند که وظیفه پدری حاکم نسبت به مردم چگونه است. سپس با جملات دیگری این مطلب را بیشتر توضیح میدهد و میفرماید: «ولا تکون علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم» آنگاه در بخش طلایی این سخن، استدلال میکند و میفرماید: «فإنّهم صنفان: إمّا أخٌ لک فی الدین، وإمّا نظیرٌ لک فی الخَلق» یعنی مردم دو گروهاند: یا در دین با تو برادرند و یا در آفرینش با تو برابر.
استاد ارسطا در تبیین مفهوم «حسنالولایه» به سخنی از امام صادق(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: در حدیثی آمده است که از امام صادق علیهالسلام سؤال شد: «یابن رسولالله! معنای فرمایش پیامبر اکرم(ص) چیست که فرمودند: «من نسبت به هر مؤمنی از خود او اختیار بیشتری دارم و بعد از من، امیرالمؤمنین چنین جایگاهی دارد». امام صادق علیهالسلام پاسخ داد که معنای این سخن را خود پیامبر اکرم(ص) در حدیثی بیان کرده است. پیامبر اکرم این «اولویت» را، اولویت در نفعرساندن به مردم معرفی کرده و آن را به معنای مسئولیتپذیری دانسته است. یعنی اگر کسی مالی، اعم از منقول یا غیرمنقول، از خود به جای گذارد، به ورثه او تعلق دارد؛ و اگر دینی بر عهده داشت یا در زندگیاش امور معطلی باقی مانده باشد، رسیدگی به آن بر عهده من است.
وی اضافه کرد: «اولویت» به این معنا نیست که من در اموال منقول یا غیرمنقولی که شخصی پس از مرگ خود بر جای گذاشته است، بخواهم تصرف کنم؛ این اموال متعلق به ورثه اوست. اما اگر کسی از دنیا برود و ترک و یا عیال و بازماندگان بیسرپرستی از خود بر جا بگذارد، یا دَینی بر عهده او باشد که اموالش کفاف پرداخت آن دَین را ندهد، بر عهده من است که به عنوان حاکم مسلمانان، آن خانواده را سرپرستی کنم و آن بدهی را بپردازم.
وی تأکید کرد که در ادامه روایتی که در کتاب کافی، جلد اول، صفحه ۴۶ آمده است، میخوانیم: «و ما أسلم عامّة الیهود»؛ یعنی آنچه سبب اسلام آوردن بسیاری از یهودیان شد، همین فرمایش پیامبر بود؛ زیرا وقتی آنان این سخن را شنیدند، «أمِنوا علی أنفسهم و علی عیالاتهم»؛ برای خودشان و خانوادههایشان در پرتو حاکمیت پیامبر اکرم احساس امنیت کردند و همین امر موجب اسلام آوردن بیشتر آنان شد.
وی به منظور تبیین رفتار حاکم برای ادای امانت، به روایتی دیگر اشاره و خاطرنشان کرد: در روایتی از امام صادق علیهالسلام میخوانیم: آخرین منبری که پیامبر اکرم(ص) بر آن قرار گرفت و برای مردم خطبه خواند، توصیههایی به والیانی بود که پس از ایشان زمام امور جامعه اسلامی را بر عهده میگیرند. پیامبر(ص) در آخرین منبر خود فرمودند: «ذکّروا الله بعدی علی أُمّتی»؛ خدا را به والیان بعد از خودم یادآوری میکنم و میخواهم خدا را در نظر داشته باشند؛ یعنی بدانند منصبی که در اختیار دارند، امانتی است از سوی خدا و از جانب مردم.
استاد ارسطا ادامه داد: طبعاً این سخن خطاب به حاکمان معصوم پس از آن حضرت نیست؛ زیرا آنان از گناه و خطا مصوناند. پس، مخاطب این سخن، حاکمان غیرمعصوم هستند. پیامبر اکرم(ص) سپس فرمودند: «خدا را به یاد حاکمان بعد از خودم برای امتم میآورم تا مبادا به امت ضرر برسانند که این کار موجب ذلیل شدن آنان میشود. از ذلیل کردن امت بپرهیزند. مبادا مردم را فقیر کنند که «فقر»، زمینهساز «کفر» است. مبادا دَر خانه خود را بر روی مردم ببندند و از دسترس آنان خارج شوند؛ زیرا اگر چنین کنند، توانمندان و ثروتمندان بر ضعیفان ظلم خواهند کرد و جان و مال آنان را محترم نخواهند شمرد».
این همان رفتار پدرانهای است که باید یک حاکم در حق مردم داشته باشد تا امانتی را که خدا بر عهده او گذاشته است، به درستی ادا کند. این رفتار پدرانه بود که موجب شد امیرالمؤمنین علی(ع)، وقتی حق خود را ضایعشده دید، با آنکه امکان بازپسگیری آن فراهم بود، اقدام نکند.
وی اظهار داشت: پس از بیعت با خلیفه اول، ابوسفیان نزد حضرت علی(ع) آمد و گفت: «من حاضرم مدینه را از سواران و پیادگان برای یاری تو پُر کنم». همچنین عباس، عموی پیامبر آمد و گفت: «بیا با تو بیعت کنم تا هیچکسی در خلافت تو پس از پیامبر تردیدی نکند.»، اما امیرالمؤمنین علی(ع) هیچیک از این دو دعوت را نپذیرفت؛ زیرا خود حضرت فرمودند: «دیدم اسلام همانند طفلی تازه متولد شده است که اگر بخواهم برای گرفتن حق خود اقدام کنم، این طفل آسیب خواهد دید.» این رفتار، جلوهای از سیره پدرانه امیرالمؤمنین در قبال امت بود که آنان را دچار آشوب و اضطراب نکرد و به تفرقه و اختلاف نکشاند.
وی به نمونه دیگری از رفتار پدرانه حضرت علی(ع) اشاره و عنوان کرد: در خطبه ۹۲ نهجالبلاغه آمده که پس از قتل خلیفه سوم، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «مرا رها کنید و به سراغ شخص دیگری بروید.» چرا؟ مگر شخصی شایستهتر از امیرالمؤمنین برای تصدی منصب خلافت وجود داشت؟ مگر با وجود یک امام معصوم منصوص، نوبت به دیگری میرسید؟ آشکار است که پاسخ منفی است. اما حضرت در توضیحی می فرمایند: «فَإِنّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بِکُمْ ما أَعْلَمُ، و لم أُصْغِ إِلى قَوْلِ القائِلِ و لَوْمِ اللائم». یعنی اگر من بخواهم حکومت بر شما را به دست بگیرم، بر اساس حق رفتار میکنم. آیا تحمل این حکومت حقانی را دارید؟ مقصود این است که من برای شما شفقت و دلسوزی دارم، اما اگر تحمل چنین حکومتی را ندارید، بهتر آن است که از ابتدا متصدی این حکومت نشوم، تا مبادا وقتی در ذیل حکومت من قرار گرفتید، به سبب عدم رعایت وظایف خود در برابر رهبرتان، گناهکار شمرده شوید.
حضرت علی(ع) می فرمایند: اگر من حکومت را بر عهده گیرم، به سرزنش سرزنشکنندگانی که میخواهند مرا از راه حق باز دارند، اعتنا نخواهم کرد. آیا شما تحمل چنین حکومتی را دارید؟ سپس حضرت برای آنان اطمینان خاطر ایجاد کرد و امانتداری را با جلوهای دیگر به نمایش گذاشت و فرمود: «وَ اعلَموا أنی إن ترَکتُمُونی فإنّی أحَدُکُم، و لعلّی أطوعُکُم و أسمَعُکُم لِمَن ولّیتُمُوه أمرَکُم». یعنی بدانید، اگر مرا رها کنید، به مخالف تبدیل نخواهم شد؛ اپوزیسیون نمیشوم که پیوسته با کسی که به عنوان حاکم انتخاب کردهاید مخالفت کنم و در جامعه اسلامی ایجاد تفرقه نمایم. بلکه چه بسا شنواترین و مطیعترین شما نسبت به کسی باشم که امر خود را به او سپردهاید.
وی به نمونه های دیگری از فرمایش و رفتار پدرانه و همراه با شفقت امام علی(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: حضرت میفرمایند: ما حق داریم بر حکومت و تنها کسانی که حق تصدی این حکومت را دارند، ما هستیم، اما برای گرفتن حق خود، مردم را تحت فشار قرار نمیدهیم. اگر این حق به ما داده شود و مردم خود پذیرای حق ما گردند، چه بهتر؛ وگرنه، «رَکِبْنا أعجازَ الإبِلِ و إن طالَ السُّرى»؛ بر پشت شتران سوار میشویم و راه را در تاریکی شبِ حکومتِ دیگران، کسانی که حق تصدی حکومت را ندارند ادامه میدهیم تا زمانی که مردم خودشان متوجه حقانیت ما شوند البته از تبیین این حقانیت دست برنمیداریم.
وی افزود: در بیان نمونه دیگری از رفتار پدرانه امیرالمؤمنین علیهالسلام در عمل به فرمایش پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که فرمودند: سومین ویژگی حاکم آن است که «حُسنِ ولایت» داشته باشد؛ یعنی نسبت به کسانی که تحت ولایت او هستند، همچون پدری مهربان باشد. اما آثار این حُسنِ ولایت و رعایت امانت در سیره امام حسین علیهالسلام نیز آشکار است. همین رفتار پدرانه بود که باعث شد امام حسین علیهالسلام، پس از دریافت ۱۶ هزار نامه یا به قولی ۱۲ هزار نامه از سوار شدن بر موج خواستههای مردم پرهیز کند و به دنبال احراز رضایت واقعی آنان باشد.
وی گفت: در نامه هایی که از سوی مردم به دست امام حسین(ع) رسید، مردم اظهار کرده بودند که «ما امام نداریم، به سوی ما بشتاب و امامت ما را بر عهده بگیر.» امام حسین(علیهالسلام) پس از دریافت این حجم عظیم از نامهها، حضرت مسلمبنعقیل را به سوی مردم کوفه فرستاد و نامهای خطاب به آنان نوشت. در آن نامه فرمود: «اِنّی باعثٌ اِلَیکم ابنَ عَمّی و أخی و ثِقَتی؛ فرد مورد اعتمادم، پسرعمویم و نمایندهی خود را به سوی شما میفرستم.» اما پرسش این است که، ای فرزند رسول خدا، مگر این همه نامه دلالت نمیکرد بر اینکه مردم خواهان آمدن تو هستند؟ پس برای چه منظور مسلم را فرستادی؟ خود حضرت در ادامه میفرماید: «فَاِنْ کَتَبَ أنّ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُم و الفُضَلاءِ و الحُجَباء مِنْکُم عَلَی مِثْلِ ما قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُم و قَرَأتُهُ فی کُتُبِکُم أَقْدِمُ إِلَیْکُمْ وَشِیکاً إن شاءَ الله؛ اگر مسلم به من گزارش دهد که رأی بزرگان و صاحبان فضل و خرد از میان شما بر همان چیزی استقرار یافته که در نامههایتان نوشتهاید و نمایندگانتان گفتهاند، آنگاه به سوی شما خواهم آمد».
استاد ارسطا ادامه داد: امام حسین(ع) میخواست احراز کند که آیا این خواستهای که از سوی مردم کوفه ابراز شده، یک هیجان زودگذر اجتماعی است یا خواست واقعی آنان همین است. برای احراز این موضوع، از این شیوه استفاده کرد و با فرستادن نمایندهی خود خواست بررسی کند که آیا صاحبان فضل و خرد، یعنی خواص جامعه، نیز با تودهی مردم در این خواسته همراهند یا خیر. چرا که خواص جامعه کمتر تحت تأثیر هیجانات زودگذر قرار میگیرند.
امام حسین(ع) در پی احراز موافقت واقعی مردم با رهبری خویش بود و نخواست از موج ایجاد شده فوراً و به نفع خود بهرهبرداری کند لذا رفتار پدرانه امام حسین(علیهالسلام) در حق مردم، در اینجا آشکار میشود؛ زیرا به آنان هشدار و توجه میدهد. سپس حضرت در ادامه نامه میفرماید: «امام کسی است که بر اساس حق رفتار کند و دین الهی را برپا دارد.» یعنی بدانید اگر خواهان رهبری من باشید، با چنین شرایطی روبهرو خواهید شد. این نمونهای از رفتارهای پدرانهی امام حسین(علیهالسلام) است، در راستای همان وظیفهی امانتداری که پیامبر اکرم(ص) تبیین فرمود و آن را «حُسنالولایه» نامید.
وی به نمونهی دیگری از رفتار پدرانهی امام حسین(ع) اشاره و بیان کرد: حضرت در شب عاشورا، بیعت خود را از یارانش برداشت. در حق آنان لطف کرد و فرمود: «هر کدام از شما، دست یکی از اهلبیت مرا بگیرد و با خود ببرد.» ولی هشدار داد: «بدانید جایی نباشید که صدای حقطلبی من و یاورخواهی من به گوش شما برسد و شما به یاری من نشتابید.»
استاد ارسطا در پایان عنوان کرد: امام حسین(ع) در صحنهی عاشورا و در واپسین ساعات، فرزند خردسال خود را بر روی دست بلند کرد. پدری، فرزندی را در میان دیگر فرزندانش، بر روی دست بلند کرده بود. برخی میگویند این کار با عزت امام حسین(علیهالسلام) سازگار نبود؛ اما من عرض میکنم که این کار با هدایتگری و رفتار پدرانهی آن حضرت در حق مردم، کاملاً سازگار بود. او کودک خردسال را بر روی دست بلند کرد و فرمود: «نمیبینید که چگونه از شدت تشنگی، زبان از دهان بیرون آورده است؟ اگر میپندارید که حسین برای خود آب میخواهد، این کودک را بگیرید، سیراب کنید و به من بازگردانید.» این رفتار را انجام داد تا اگر در آن لحظات آخر نیز کسی احتمال هدایت شدن دارد، با این سخن حضرت، هدایت شود.











