شفقنا- محمد آقاسی، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه افکار عمومی در یادداشتی اینگونه آورده است: چند سال در ایام زیارت اربعین، در خانه ابورقیه در نجف مهمان بودم. پدر، فرزندان، مادربزرگ که به تازگی به رحمت خدا رفت، در یک خانه چند اتاقی کوچک در کنار یکدیگر زندگی میکنند. رقیه را بار اول ده ساله بود که دیدم. آخرین بار هم دوسال پیش، که در آستانه رفتن به دانشگاه بود. با امید فراوان از وکالت صحبت میکرد و این که حقوق زنان در عراق را پیگیری خواهد کرد. در میان انبوه مشکلاتی که در عراق مشاهده میشود، وقتی پا به خانه آنان بگذاری، چیزی که خواهی دید، امید است. چه امیدهای فردی و چه امیدهای خانوادگی مشاهده میشود.
یافتههای نظرسنجی اخیر عرببارومتر (۲۰۲۵) نیز چنین احساسی را بازتاب میدهد: برای نخستین بار از سال ۲۰۰۴، بیش از نیمی از مردم عراق (۵۲درصد) باور دارند کشور در مسیر درستی حرکت میکند. همچنین حدود 55درصد به دولت مرکزی اعتماد «زیاد» یا «خیلی زیاد» دارند. این در حالی است که فساد، بیکاری، و ناامنی اقتصادی همچنان در صدر نگرانیهای مردم قرار دارد، و اولویت افکار عمومی از امنیت نظامی به مسائل معیشتی تغییر یافته است. با وجود مشارکت پایین 41درصد در انتخابات ۲۰۲۳، تمایل به رأیدادن در انتخابات پیش رو به 54درصد رسیده است.
افزایش اعتماد به دولت و باور به درستی مسیر کشور، نشانه امید نسبی به آینده است. همانطور که در سطح خرد مشاهده شده است. اما این امید نسبی بوده و با احساس ناپایداری و بحران عمیق یعنی فساد فراگیر، بیکاری، ضعف مشروعیت انتخاباتی و تضعیف هویت ملی، همراه است. این موضوع را در یکی از کلاسهای درسی که در عراق داشتم نیز مشاهده کردم. اکثریت دانشجویان، هنگام طرح مسائل اجتماعی کشورشان، نسبت به فساد فراگیر در عراق سخن به میان میآوردند.
به نظر میرسد امید مشاهده شده در نظرسنجیها، از دل یک پروژه جمعی و آگاهانه نمیجوشد، بلکه بیشتر واکنشی روانی به کاهش رنج فوری است. یعنی این امید، کنش اجتماعی هدفمندی نیست که مثلا به کنش جمعی انتخاباتی بدل بشود. این به معنای آن است که در عراق، کنشگر اجتماعی هنوز ظهور نکرده است. جامعه عراقی هنوز خود را فاعل نمیبیند، بلکه تنها واکنشگر به بحرانها باقی مانده است: گاه امیدوار، گاه دلسرد، گاه خشمگین، و اغلب خاموش.
برای بررسی افکار عمومی در عراق آن را جامعهای باید دید که هنوز پروژه خودآگاهی جمعی خود را آغاز نکرده. جامعهای که در آن، فرهنگ طایفهای، سران دینی، روسای حزبی یا شبکههای خویشاوندی هنوز بازیگر اصلیاند. جامعهمدنی عراقی، در مقابل این عناصر، بسیار نحیف است.
در عراق، «منِ فردی» در معنای مدرن شکل نگرفته. «ما»ی ملی و نه حتی «ما»ی طبقاتی یا جنسیتی نیز در لابلای تحقیقات اجتماعی و مشاهدات فردی، قابل مشاهده نیست. چه در دوره سلطنت، چه در دوره صدام و چه پس از آن، دولت از بالا نهاد میسازد، ولی جامعه هنوز نیاموخته چگونه از پایین خود را بیان کند. دههها استبداد، جنگهای متوالی و مداخلات خارجی، فرصت شکلگیری خودآگاه جمعی و مستقل را از جامعه سلب کرده و آن را متفرق نگه داشته. اینجاست که احساسات جمعی، این ماده خامِ تغییر اجتماعی، هدر میرود یا در نهایت، همچنان، به ابزار دست سیاستهای فرقهای بدل میشود.
برای اینکه جامعهای بتواند دولت را پاسخگو کند، رسانه مستقل داشته باشد، آیندهاش را بسازد، یا حتی حافظه جمعی خلق کند، نیاز به سوژه بودن دارد. جامعه بدون سوژه، مستعد کنترل از بالا، انفعال عمومی، و انفجارهای احساسی بینتیجه است. در این سنت فکری، سوژه (subject) به معنای فاعل آگاه و کنشگر است، کسی یا گروهی که: خودش را در مرکز عمل و تاریخ میبیند، میداند که چه میخواهد، برای خواستهاش دست به عمل جمعی میزند؛ و مسوولیت تغییر را به عهده میگیرد. این سوژه ممکن است فردی مثل روشنفکر یا شهروند، یا جمعی مثل طبقه کارگر، جنبش زنان، یا ملت در حال تکوین باشد.
«جامعه بدون سوژه» یعنی چه؟ یک جامعه ممکن است مردم، نهاد، دولت، رسانه و انتخابات داشته باشد، ولی اگر در آن افراد صرفاً واکنشگر به بحرانها باشند، هیچ هویت جمعی فعال و آگاه شکل نگرفته باشد، احساسات عمومی به کنش عمومی تبدیل نشود؛ و مردم خودشان را صرفاً «قربانی» یا «تماشاگر» بدانند نه فاعل تغییر، آنگاه جامعهای بیسوژه داریم.
عراق امروز، نمونهای تراژیک از «جامعه بدون سوژه» است و تا زمانی که مردم آن از موضع احساس، به موضع کنش آگاهانه نرسند، دولت، رسانه، و دیگران، همچنان به جای آنها تصمیم خواهند گرفت. و در این میان، امیدهای فردیِ درخشانی چون رویای وکالت رقیه، نیز در خطر حل شدن در یک انفعال متصلِ جمعی باقی خواهد ماند.











