شفقنا- مرحوم آیت الله العظمی صانعی در کتاب فوائد و لطائف اینگونه آورده اند: «اولین درسی که میتوانیم از حادثه کربلا بگیریم، این است که قوام حادثه کربلا هم به مردان است و هم به زنان. زن و مرد هر دو حادثه کربلا را آفریدند و به نتیجه رساندند، یکی به شهادت و دیگری به اسارت. اگر اسارت زینب (س) نبود، شهادت ابیعبدالله (ع) را از بین میبردند. قدرت تبلیغی بنیامیه نمیگذاشت کسی بفهمد ابیعبدالله شهید شده است، اگر هم میفهمیدند، میگفتند علیه حکومت وقت قیام کرد، دست به آشوب زد، کشتیم و تمام شد، اما زینب، امّ کلثوم و دختران ابیعبدالله (ع) هستند که در طول مسافرت، هر جا توانستند، سخن گفتند و بهترین سخنها را هم بیان کردند، عالیترین راه را برای استفاده از وجدان عقلی و وجدان عاطفی مردم استفاده کردند. در خطبه حضرت زینب (س) در بازار کوفه آمده است:
«يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ! يَا أَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ أَتَبْكُونَ فَلا رَقَأَتِ الدَّمْعَةُ وَلا هَدَأَتِ الرَّنَّة!؟… يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ! أَ تَدْرُونَ أَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ الله فَرَيْتُمْ؟ وَأَيَّ كَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُمْ وَأَيَ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ وَأَيَ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ».[1] ببینید این زن چگونه بین عقل و عاطفه جمع کرد؟! چگونه بین عقلانیت و احساسات جمع کرد؟! میگوید: اى مردم كوفه! اى نیرنگبازان، بى وفایان و پراكندگان! آیا به حال ما گریه مى كنید؟!… اى اهل كوفه! آیا مى دانید كه چه جگرى از رسول خدا (ص) را تکهتکه کردید؟ و چه افراد پوشیده به حجاب را از حرمشان بیرون كشیدید و چه خونى را از او ریختید و چه احترامى را از او هتک كردید؟
اهل نیرنگ، اهل دروغ، اهل مکر! این جمله برای استفاده از «عقلانیت»، و میدانید چه جگر گوشهای را از پیغمبر، قطعه قطعه کردید و از بین بردید؟ این جمله برای استفاده از «عاطفه» است.
یا در مجلس یزید با شجاعت تمام گفت: «أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ! تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَإِمَاءَكَ وَسَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ الله6سبایا»؛[2] یعنى اى پسر آزادشدگان! آیا عدالت است كه زنان و كنیزان خود را پشت پرده جاى دهى و دختران پیامبر اسلام را به اسیرى ببرى و در کوچه و بازار بگردانی؟
حضرت زینب (س) اینجا هم از «تاریخ» استفاده کرد و فرمود: شما که ضدّ رسولالله بودید، شما که ضدّ بشریت بودید، اگر لطف جدّ ما نبود، شما هنوز در جهالت و وحشیگری زندگی میکردید، این عدالت است؟ این طرفداری از حقوق انسانهاست؟! تو کنیزهای خودت را پشت پرده بردی، اما دختران پیغمبر را به عنوان اسیر در مجلس نامحرمان حاضر کردی؟! چقدر زیبا بین «تاریخ»، «عقل» و «عاطفه» جمع میکند. در حادثه کربلا مرد و زن همراهند، یکی زهیر است، یکی زن زهیر است. یکی غلام است، یکی آزاد است. یکی غلام مسلم بن عوسجه است، یکی خود مسلم بن عوسجه است.
مسلم بن عوسجه اسبش را به غلامش داد و گفت غلام! برو بیرون شهر بایست تا من بیایم، میخواهیم برای یاری ابیعبدالله به کربلا برویم. شهر تحت کنترل بود و مأموران عبیدالله بن زیاد نمیگذاشتند کسی از شهر خارج شود. یک قدری دیر شد، غلام دستی به سر و گردن اسب کشید و به اسب گفت غصه نخور، اگر آقا مسلم بن عوسجه هم نیاید، من خودم بر پشت تو سوار میشوم و برای یاری ابیعبدالله (ع) میروم. این چه مکتبی است که ابیعبدالله به وجود آورد و تا امروز هم ادامه دارد؟
در حادثه کربلا زن و مرد هر دو هستند. در دفن شهدا زنها مقدم بر مردها هستند. همین زنهایی که تا حرفی پیش میآید و میگویید خون زنها به اندازه خون مردها ارزش دارد یا آدمیت زنها به قدر آدمیت مردها است، بعضی از افراد ناآگاه عصبانی میشوند که چرا چنین میگویید؟ همین زنها در دفن کردن شهدای کربلا مقدم هستند. طایفه بنیاسد نمیآمدند، زنها گفتند، اگر شما میترسید، ما میرویم دفن میکنیم، مردها را تحریک کردند و مردها آمدند. رباب میگوید من زیر سایبان نمیروم! چه جور زیر سایبان بروم، در حالی که بدن همسرم زیر خورشید گرم سوزان افتاده است! گفتهاند این بانوی با فضیلت یک سال تمام در مقابل چشمه خورشید نشست و عزاداری کرد. این نمونه وفای زن است، کدام وفایی بالاتر از این میشود؟ گفت من از اینجا تکان نمیخورم، زینب (س) به او فرمود: برای تو سایبان درست کنیم؟ گفت بدن ابیعبدالله در آفتاب بود، شما میخواهید برای من سایبان درست کنید؟! این یک درس است که در سراسر فقه باید مطرح بشود، نه فقط بالای منبر بگوییم، ولی به فقه که میرسیم خدای ناخواسته یادمان برود. در مسائل اجتماعی که میرسیم یادمان برود و به یک نبوی که از طرق امامیه نقل نشده، از طرق غیر امامیه نقل شده و به جعل شبیهتر از واقعیت است، استناد کنیم که پیغمبر فرمود: «أَخِّرُوهُنَ مِنْ حَيْثُ أَخَّرَهُنَ الله»؛[3] زنها را عقب بیندازید، همانجور که خدا عقبشان انداخت! بعد نتیجه بگیریم پس زن نمیتواند قاضی، مرجع تقلید، حاکم، رئیس جمهور و امام جماعت شود! این غلط است، کجا خدا آنها را مؤخّر داشت؟! خدا همه مردان و زنان را در یک ردیف بیان کرده است: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائمِينَ وَالصَّائمَاتِ وَالْحافِظينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحافِظاتِ وَالذَّاكِرينَ الله كَثيراً وَالذَّاكِراتِ أَعَدَّ الله لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظيماً»؛[4] «همانا مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان مؤمن و مردان و زنان فروتن فرمانبردار و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شكیبا و مردان و زنان فروتن خداترس و مردان و زنان صدقهدهنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنانى كه شرمگاه خود را [از ناشایست] نگاه مىدارند و مردان و زنانى كه خداى را بسیار یاد مىكنند، خداوند براى آنان آمرزش و مزدى بزرگ آماده كرده است». این یک حدیث نبوی عامی مرسل است، که از نظر برادران اهل سنت هم سند ندارد، از نظر ما که اصلاً به طرق امامیه نقل نشده است.
دهه عاشورا بگوییم زینب، رباب و ام کلثوم: چنین و چنان بودند و بعد از دهه عاشورا بگوییم نه آقا! «أَخِّرُوهُنَ مِنْ حَيْثُ أَخَّرَهُنَ الله»؟! اصلاً زنها ارزشی ندارند؟! اینها نصف خونبها هم زیادشان است (نعوذ بالله). برای زن باید نصف خونبها بدهند، برای مرد باید کلّ خونبها بدهند! این اولین درس حادثه کربلا است، در سراسر حادثه این درس روشن است.
دومین درس حادثه کربلا این است که ابیعبدالله (ع) عملاً حقوق بشر را و حتی حقوق حیوانات را مراعات کرده است. وقتی حضرت به منزل «ذیحسم»، رسید از دور سپاه حرّ بن یزید ریاحی را دید و به همراهان فرمود: مشکهای آب را آماده کنید، آنها تشنه هستند. به حضرت گفتند این سپاه برای ممانعت از حرکت ما میآید، حضرت فرمود آنها تشنه هستند، وقتی از راه رسیدند، به آنها آب بدهید، اسبها و مرکبهایشان را هم آب بدهید، بعد فرمود: آهسته آهسته آب بدهید، آنها گرما زده شدهاند و خیلی تشنه هستند، اگر دفعتاً آب بخورند، اذیّت میشوند. شما کجای دنیا میتوانید فردی را پیدا کنید که با دشمن خودش اینجور رعایت حق انسانی بکند؟ یا نسبت به حیوانات آنها توصیه به رعایت حالشان کند؟
درس دیگری که حادثه کربلا به همگان میآموزد، درس شفافیت با همگان است. ابیعبدالله (ع) هیچگاه حیله نکرد، خلاف واقع نفرمود، حرفی را برای دوستانش ناگفته نگذاشت. از اول شفاف بود. همه ما در زندگی خودمان باید شفاف باشیم. در زندگی خانوادگی، رفاقت، طلبگی، حکومت، سیاست و اقتصاد، واقعیتها را بگوییم. ابیعبدالله7 روز هفتم ذیالحجه بحث را شروع کرد. فرمود: «مَنْ كَانَ بَاذِلاً فِينَا مُهْجَتَهُ وَمُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ الله نَفْسَهُ، فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ الله تَعَالَى»؛[5] من میخواهم بروم خون دل بدهم، خون قلب بدهم، من عاشق شهادتم، من دلباخته شهادتم. هر کسی دوست دارد، بیاید. هر کسی میخواهد برای پُست و مقام و ریاست بیاید، نیاید. چون فقط شهادت و کشته شدن است. این شفافیت اول حرکتش است. در طول راه دو نفر از یاران ابیعبدالله عرض کردند یکی دارد از کوفه میآید، اجازه میدهید از او سؤال کنیم ببینیم کوفه چه خبر است؟ رفتند او را آوردند، پرسید کوفه چه خبر است؟ گفتند آقا اینجا جلوی جمعیت بگوییم یا یک جای خلوت بگوییم؟ فرمود ما چیزی را از اصحاب خودمان پنهان نمیکنیم. ما چیزی پشت پرده نداریم، گفتند ما از کوفه بیرون نیامدیم، جز اینکه دیدیم رجّالهها ریسمان به پای مسلم بن عقیل نماینده خاص شما و میزبانش هانی بن عروه بسته بودند و میکشیدند. این خیلی برای یک آدم جنگجو سنگین است، چون برای اولین بار خبر شکست به او میدهند، اما این خبر شکست را مخفی نمیکند. بعد هم دختر مسلم بن عقیل را خواست، بنا کرد نوازش کردن، آهسته آهسته به او فهماند که پدرت شهید شده است، ولی من به جای پدر تو هستم.
زندگی خودمان را با زندگی ابیعبدالله (ع) مقایسه کنیم تا یک مقدار شبیه ابیعبدالله بشویم، من نمیگویم میتوانیم مثل ابیعبدالله بشویم، اما یک مقدار شبیه بشویم، یک مقدار شفاف بشویم، اینقدر پشت پرده حرف نزنیم، اینقدر خلاف نگوییم، یک مقدار جلوی منکرات جامعه را بگیریم. ابیعبدالله آمد جلوی منکرات را بگیرد. در این مملکت گرانی منکَر است، فساد اقتصادی منکر است، فقر و بیچارگی منکر است، باید جلوی آن را گرفت.
در این مملکت اعتیاد منکر است، ما منکر را در بدحجابی و بیحجابی خلاصه کردیم! معروف را هم در نماز و روزه خلاصه کردیم، البته آنها معروف هستند، خیلی هم بالا هستند، بیحجابی هم خیلی بد است، گناه است، اما میگویم منکر تنها بدحجابی یا بیحجابی نیست. امروز در جمهوری اسلامی فقر منکر است، گرانی منکر است، اعتیاد منکر است، کاغذ بازی منکر است، اگر هست، باید جلوی آن را بگیریم. ابیعبدالله(ع) حتی شب عاشورا هم با یارانش شفاف بود، فرمود: هر کسی بماند فردا کشته میشود، خیال نکنید فردا میتوانید پُست و مقامها را بگیرید. فرمود: فردا علی اصغر هم شهید میشود، قاسم هم شهید میشود، هر کسی میخواهد برود، این عین شفافیت است؛ یعنی آگاهانه حرکت کنید. ای انسانها در طول تاریخ! و ای همه کسانی که سخن اهل بیت: به گوش شما رسیده است! در زندگی آگاهانه حرکت کنید، آگاهانه با دیگران برخورد کنید، استعمار فکری نکنید، حیله نکنید، با شفافیت حرف بزنید، قدرتها میروند، حکومتها میروند، دولتها تمام میشوند، اما حق باقی میماند، حسین و شفافیتش باقی میماند، امام امت و یاران حقیقی او باقی میمانند و آنهایی که بازیگرند، رفتنی هستند. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً»؛[6]«اما كف روی آب بیرون افتاده و از میان مى رود».
[1]. لهوف، ص 146؛ بحار الأنوار، ج 45، ص 107، ح 1.
[2]. لهوف، ص 182.
[3]. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 333، ح 3715.
[4]. احزاب (33): 35.
[5]. لهوف، ص 61؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 29.
[6]. رعد (13): 17.











