شفقنا- استاد درس خارج حوزه علمیه قم گفت: مصائبی که اهل بیت امام تحمّل کردند، برای پیراستن قیام حسینی از نسبتهای ناروای دستگاه تبلیغاتی اموی بود. این حقیقت تلخ نشان می دهد که ایستادگی در برابر سیاست فریب و نیرنگ به مراتب دشوارتر و پر هزینه تر از ایستادگی در برابر سیاست شفاف و آشکار قدرتمندان است.
به گزارش شفقنا، متن سخنان استاد سید جواد ورعی در خانه اندیشمندان علوم انسانی که شب ششم محرم 1447 ایراد شده، به شرح زیر است:
«نیرنگ و نفاق با افکار عمومی، رویّه حکومتهای استبدادی و ستمگر در طول تاریخ بوده؛ و امروزه با ابزارهای پیشرفته صد چندان شده است. چون در مرام ستمگران قدرت اصالت دارد، برای حفظ آن هر کاری که لازم باشد باید انجام داد، فریب افکار عمومی و وارونه کردن حقائق هم یکی از همین کارهاست. بدعت در دین و تحریف آموزه های دینی هم نمونه دیگر است. روشی که دقیقاً بنی امیه و بنی عباس آن را دنبال کرده و توانستند صدها سال به عنوان خلافت پیغمبر بر مردم حکومت کنند. سیاست اصولی معاویه برای تصاحب قدرت و تداوم آن در خاندان امویان بر همین اساس استوار بود. اینکه رفتاری مثل سبّ و لعن علی بن ابیطالب را پایه گذاری کنی و تا هفتاد سال در جامعه اسلامی تداوم پیدا کند، جز با خدعه و نیرنگ و تحمیق افکار عمومی ممکن نیست. معروف است که معاویه توسط یکی از یاران علی (ع) به او پیغام داد که من به وسیله مردمی با تو می جنگم که فرق شتر نر و ماده را نمی دانند.
ولی در مکتب انبیای و اولیای الهی، قدرت فرصت و ابزاری برای خدمت به مردم و حاکمیت ارزشهای اخلاقی است؛ به همین جهت حکومت علی (ع) پنج سال هم دوام نیاورد.
- سلوک امام حسین (ع) با مردم، شخصیتهای سیاسی و اجتماعی، اصحاب و یاران در حادثه کربلا
ـ شفافیت و صداقت سیدالشهدا با افکار عمومی مردم از ابتدای مخالفت با حکومت استبدادی امویان و سیاست خطرناک «تبدیل خلافت به سلطنت»/ به دنبال کسب خلافت به هر قیمتی نبود تا مثل سیاست بازان به هر وسیله ای متوسل شود و انجام هر کاری را بر خود مجاز بشمارد.
ـ سخنرانی در منا و انتظار از نخبگان جامعه برای ایستادگی در برابر ظلم و ستم بنی امیه و بدعت گذاری در دین
ـ اعلان بیعت نکردن با یزید به عنوان خلیفه پیامبر و تشریح دلایل خود: 1. تخلّف معاویه از پیمان با امام مجتبی (ع) 2. تبدیل خلافت به سلطنت موروثی، 3. عدم شایستگی یزید برای خلافت پیغمبر
ـ حرکت از مدینه به مکه و اعلان رسمی علت ترک مدینه «انّی لم اخرج …»
ـ ترک مکه برای حفظ حرمت خانه خدا و اعلان رسمی علت مخالفت خود به شخصیت های سیاسی و مذهبی معاصر خود
ـ حرکت به سمت کوفه و بیان علت سفر به کوفه (دعوت کوفیان از امام)
ـ سخنرانیهای متعدد در کربلا برای مردم
- خیانت امویان به افکار عمومی و فریب مردم در تبلیغات علیه امام علی و فرزندان آن حضرت (ع)
امام از زمانی که مخالفت خود را با جانشینی یزید در زمان معاویه آشکار کرد، آماج تهمتهای ذیل قرار گرفت:
۱. تفرقه در امّت پیامبر
وقتی که معاویه تصمیم گرفت یزید را به جانشینی خود معرفی کند، چون می دانست امام حسین (ع) از جمله کسانی است که با این تصمیم مخالفت خواهند کرد، نامه ای به امام نوشت و آن حضرت را از ایجاد اختلاف در امت پیامبر و فتنه و آشوب و بلوا بر حذر داشت و به ترس از خدا دعوت نمود! و امام به او پاسخ داد:
«ما اعلم فتنه اعظم من ولایتک امر هذه الامّه؛[1] من فتنه ای بزرگتر از حکومت تو بر این امت سراغ ندارم.»
امویان پس از معاویه نیز همین خط مشی را دنبال کرده و از همین راه به مقابله با امام برخاستند. هنگامی که امام تصمیم خود را به بیعت نکردن با یزید برملا کرد، حضرت را به «ایجاد تفرقه و تشتّت در امت رسول خدا» متهم کردند تا بدین وسیله مانع پیوستن مردم به کاروان حضرت شوند. «وحدت جامعه» را ارزش مطلق و «تفرقه و تشتت» را ضد ارزش معرفی کردند تا با تحمیق مردم آنان را از بیم تفرقه و تشتت در برابر بزرگترین خیانت تاریخ اسلام یعنی «تبدیل خلافت نبوی» به «سلطنت اموی» به سکوت واداشته و از همراهی با فرزند پیامبر باز دارند.
عمرو بن سعید فرماندار مکه به هنگام خروج حضرت از مکه، گروهی را به سرکردگی یحیی بن سعید برای جلوگیری از خروج امام از شهر اعزام کرد. پس از اندکی درگیری با گستاخی به امام گفتند:
«یا حسین! الا تتقی الله تخرج من الجماعه و تفرّق بین هذه الامّه؛[2] ای حسین! آیا از خدا نمی ترسی که از جماعت مسلمین خارج شده و بین امت جدایی می افکنی؟»
امام در پاسخ نامه وی که به امام وعده امان هم داده بود، فرمود:
«فانه لم یشاقق الله و رسوله من دعا الی الله عز وجل و عمل صالحا؛[3] با خدا و رسول او ناسازگار نیست کسی که به خدا فرا بخواند و عمل نیکو انجام دهد.
۲. خروج بر خلیفه پیغمبر
امویان فرزند پیامبر را به خروج از دین متهم ساختند. معاویه و یزید را نماد دین معرفی کرده و مخالفت با آنان را خروج از دین قلمداد نمودند. مردم ساده لوح را فریفتند و یزید را بر منبر رسول خدا نشاندند. در حالیکه اساساً رسول خدا مبعوث شد تا مردم را از بردگی و بندگی قدرت طلبان و مستکبران برهاند و از قید و بندها آزاد کند.
اما دستگاه تبلیغاتی امویان چنان مردم را مسخ کرد که ایستادگی فرزند پیغمبر بر علیه بدعت بزرگ «تبدیل خلافت به سلطنت» را «خروج از دین» خوانده و با همین اتهام در کربلا به شهادت رساندند. جنایتکاران کوفی در برابر اعتراض به قتل فرزند پیامبر، آن حضرت را به «خروج از دین» و جرم «بغی بر امام مسلمین» متهم کرده و خود را مجری فرامین خلیفه معرفی می کردند. با آنکه پیامبر برای امام جامعه خصوصیاتی را لازم شمرده و رعایت حدود الهی و حقوق مردم را از وظایف حاکم می دانست که اگر از آن تخطی کرد، مردم حق اعتراض دارند، به گونه ای که این فرهنگ در زمان خلفای بعد از پیامبر هم وجود داشت.
هم خلفا از مردم می خواستند اگر از آنان تخلفی مشاهده کردند، تذکر دهند و هم مردم به صورت علنی به خلفا اعتراض می کردند و کسی این رویّه را بر خلاف آموزه های دین نمی دانست. امویان با تغییر فرهنگ اسلامی، هر گونه مخالفت و اعتراضی را مخالفت با خلیفه پیامبر شمرده و به آزار، اذیت و قتل مخالفان می پرداختند. خلیفه را مقام «لایُسئل عمّا یفعل» معرفی می کردند تا کسی جرأت اعتراض نداشته باشد. مردم نیز با این فرهنگ انس گرفته و سرکوب امام حسین (ع) را بر خود فرض دانسته و برای جنایات خود از خداوند انتظار اجر و پاداش داشتند.
امام سجاد (ع) لشکر کوفه را چنین توصیف کرد: «کل یتقرّب الی الله عزّ و جلّ بدمه؛[4] هر کدام شان با ریختن خون حسین به خدا تقرب می جستند.»
عمروبن حجاج زبیدی، فرمانده جناح راست سپاه عمر سعد و مأمور شریعه فرات به نیروهای خود می گفت:
«یا اهل الکوفه، الزموا طاعتکم و جماعتکم و لاترتابوا فی قتل من مرق من الدین و خالف امام المسلمین؛[5] ای مردم کوفه، پیروی و جماعت خود را حفظ کنید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با پیشوای مسلمین مخالفت کرده، تردید به خود راه ندهید.»
ابن زیاد هم پس از ارتکاب جنایت کربلا عذر خود را «خروج امام بر علیه امام جامعه و ایجاد تفرقه در میان مردم» اعلام کرد که به دستور خلیفه عمل کرده و اگر گناهی باشد بر عهده یزید است ، نه او.[6]
۳. شکستن حرمت اسلام و عرب
اتهام دیگری که بر امام وارد کردند، شکستن حرمت اسلام، قریش و عرب بود که نتیجه مخالفت با بنی امیه است. این اتهام اگر با اعتقاد گوینده آن وارد شده باشد، نشانه میزان درک و شعور اوست و اگر بدون اعتقاد بر زبان رانده شده باشد، صرفً برای فریب دادن افکار عمومی است. عبدالله بن مطیع گفت:
«اذکّرک الله یابن رسول الله و حرمه الاسلام ان تنهتک، انشدک الله فی حرمه قریش، انشدک فی حرمه العرب، فوالله لئن طلبت ما فی ایدی بنی امیّه لیقتلنّک …؛[7] ای فرزند رسول خدا! خدا را یاد می آورم از این که حرمت اسلام بشکند، تو را به خدا در باره حرمت فریش سوگند می دهم، در باره حرمت عرب تو را به خدا قسم می دهم. به خدا سوگند اگر آن چه را در اختیار بنی امیه است، بطلبی تو را می کشند.
دقت در سیاست خطرناکی که دستگاه خلافت دنبال می کرد، نشان می دهد که امام کاملا حق داشت تا به رغم آگاهی از مصائبی که بر اهل بیتش خواهد رفت، به منظور خنثی کردن این توطئه خطرناک امویان آنان را به کربلا آورد تا در دارالاماره کوفه و در مصاف با ابن زیاد بایستند و نقشه او را برای فریب افکار عمومی بر آب کنند.
شخصیتهای سیاسی دیگر از عمق فاجعه و نقشه خطرناک امویان بی خبر بودند، به همین جهت امام را از همراه بردن زنان و کودکان برحذر می داشتند. اما امام چون از طرح ناجوانمردانه آنان مطلع بود، با بردن اهلبیت این طرح را ناکام گذاشت، هر چند بهای سنگینی برای آن پرداخت. هنگامی که ابن زیاد با گفتن «الحمدلله الذی قتلکم و فضحکم و اکذب احدوثتکم؛[8] خدا را سپاس که شما را کشت و رسوا کرد و دروغ هایتان را آشکار ساخت.» در صدد فریب مردم برآمد و خود را حق به جانب جلوه داد، با پاسخ قاطع زینب کبری (س) روبرو شد.
هنگامی هم که یزید نام امام سجاد (ع) را پرسید و پاسخ شنید: علی بن الحسین، جنایت خود را به خدا نسبت داد و گفت: «الیس قد قتل الله علی بن الحسین؛[9] مگر خدا علی بن حسین را در کربلا نکشت؟» به او پاسخ دادند: او برادر ایشان بود که تو او را به قتل رساندی.
ایستادگی اهل بیت رسول خدا در برابر توطئه خطرناک امویان در تحریف قیام سید الشهدا و تحمیل مظلومیتی فراتر از قتل و غارت و جنایت، موجب شد که آثار پشیمانی در گفتار و کردار یزید نمایان شد. به گونه ای که خود را مبرّا دانسته و جنایت کربلا را به گردن عبیدالله بن زیاد افکند.
امام با صداقت و شفافیت اهداف حرکت خود را برای مردم بیان کرد تا تهمتهای ناروای امویان نسبت به حرکت اعتراضی خویش را دفع کند و برای آن بهای سنگینی پرداخت. مصائبی که اهل بیت امام تحمّل کردند، برای پیراستن قیام حسینی از نسبتهای ناروای دستگاه تبلیغاتی اموی بود. این حقیقت تلخ نشان می دهد که ایستادگی در برابر سیاست فریب و نیرنگ به مراتب دشوارتر و پر هزینه تر از ایستادگی در برابر سیاست شفاف و آشکار قدرتمندان است.
[1]. همان، ص284.
[2] . موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص330.
[3] . همان، ص331.
[4] . شیخ صدوق، امالی، ص547.
[5] . تاریخ طبری، ج4، ص 331.
[6] . الاخبار الطوال، ص 284.
[7] . موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 341.
[8] . ابن طاووس، لهوف، ترجمه احمد فهری، ص ۱۶۱.
[9] . شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۶.