شفقنا- استاد برجسته تاریخ اسلام متن صلحنامه و شروط امام حسن(ع) و معاویه پیش از صلح را مورد بررسی قرار داد و گفت: امام حسن(ع) پیش از صلح شروطی را برای معاویه مکتوب کردند و نوشتند: بر آن قرار با او صلح میکند و امر خلافت به او میگـذارد که چون وفات او نزدیک رسـد، هیـچ کس را به ولیعهـدي نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند. شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند. شـرط سوم آن است که شیعیان و متعلقان و متصلان علی بن ابی طالب هر کجا باشند از او ایمن باشـند و به هیچ کس از ایشان اندك و بسیار تعلقی نسازد و تعرضی نرساند. بر این جمله عهد کرد و پذیرفت معاویه بن ابی سفیان حجت و میثاق خـداي تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شـرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسـگالد. حسـن بن علی(ع) و برادر او حسـین(ع) و هیـچ کس را از فرزنـدان و زنـان و خویشان و متصـلان ایشان و اهل بیت سـید المرسـلین را در سـر و علانیه در حق ایشان بـدي نکنـد و نفرمایـد و ایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشـند ایمن دارد و نترساند.
گفت وگوی شفقنا با استاد رسول جعفریان درباره حیات فکری و سیاسی امام حسن مجتبی(ع) و رخداد تاریخی صلح امام(ع) با معاویه را در بخش اول و بخش دوم که در روزهای گذشته منتشر شد، بخوانید.
درباره متن صلحنامه در مـدارك تاریخی اتفاق نظر کاملی وجود نـدارد
حجت الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در بخش سوم گفت وگو با شفقنا به متن صلحنامه امام حسن(ع) و معاویه اشاره و بیان کرد: در مورد موادي که در صـلحنامه، بین امـام حسن(ع) و معـاویه به امضا رسـید، در مـدارك تاریخی اتفاق نظر کاملی وجود نـدارد. در این باره نه تنها شایعات منتشـره در آن ایام، بلکه غرض ورزی هاي مورخین و راویان نیز اثر فراوانی در آشـفتگی هاي مربوط به نقـل مواد صـلحنامه گذاشـته است. بزرگنمـایی پـاره اي از مواد به همراه سانسور سایر بنـدهاي صـلحنامه، جعل موادي غیر واقعی و نادرست، بیتوجهی به ذکر شروط اساسی جهات مختلف، تحریفی است که در این نقل هاي تاریخی بروز کرده است. صرفنظر از این موارد، نقل هاي مختلف و پراکنده اي درباره مواد این صـلحنامه وجود دارد که هر کدام قسمتی از متن اصلی را یادآور شده انـد.
شروطی که معاویه پیش از صلح پذیرفت
وی ادامه داد: آل یاسـین و برخی دیگر این نقل هـا را گردآوري کرده انـد و در مجموع آنهـا را در یکجا فراهم آورده انـد. چند منبع کهن، یکی ابن اعثم کوفی، دیگري بلاذري و سوم ابن شـهر آشوب مبادرت به یاد از متن کامل صـلحنامه به صورت یک معاهده رسمی کرده اند. مقدماتی که درباره متن مزبور آمده، نشانگر درستی متن مورد نظر میباشد. ابن اعثم مینویسد: زمانی که برخورد میان امام و معاویه به صـلح انجامید، امام حسن علیه السلام عبداﷲ بن نوفل را خواست و به او فرمود: نزد معـاویه برو و به او بگو: «اگر مردم بر جان و مال و فرزنـدان و زنان خود ایمن هسـتند، من با تو بیعت میکنم، در غیر این صورت، بـا تو بیعت نخواهم کرد.» عبـد اﷲ نزد معـاویه رفت و (از پیش خود) به او گفت: براي صـلح شـروطی وجود دارد که باید بپـذیري. اول آن که خلافت به تو واگـذار میشود در صورتی که پس از خود خلافت را به امـام حسن(ع) واگـذار کنی. دیگر این که سالانه ٥٥ هزار درهم از بیت المال به او اختصاص دهی. در ضـمن خراج دارابجرد را نیز میبایـد به او بدهی. مردم نیز باید امنیت کامل داشته باشند.
شروط امام حسن(ع) برای پذیرش صلح
وی توضیح داد: معـاویه این شـروط را پـذیرفت و سـپس دسـتور داد تـا برگه سـفیدي آورده، پـایین آن را امضـا کرد و آن را نزد حسن بن علی(ع) فرستاد. زمانی که عبداﷲ بن نوفل بازگشت و مسائلی را که طرح شده بود باز گفت، امام به او فرمود: اما درباره خلافت پس از معـاویه بایـد بگویم که من خواسـتار آن نیسـتم. درباره شـرایط مالی نیز که تو پیشـنهاد کرده اي، این حق معاویه نیست که در مال مسلمانان براي من تعهدي بپذیرد. آنگاه امام کاتب خود را فرا خواند و دستور داد تا متن قرار داد را به این صورت تنظیم کند: «بسم اﷲ الرحمن الرحیم، هذا ما اصـطلح علیه الحسن بن علی بن أبی طالب، معاویه بن أبی سفیان، صالحه علی أن یسلم إلیه ولایه أمر المسلمین علی أن یعمل فیهم بکتاب اﷲ و سنه نبیه محمد صلی اﷲ علیه و آله و سلم و سیرة الخلفاء الصالحین؛ و لیس لمعاویه بن أبی سفیان أن یعهد لأحد من بعده عهدا، بل یکون الأمر من بعده شوري بین المسـلمین، و علی أن الناس آمنون حیث کانوا من أرض اﷲ شـامهم و عراقهم و تهامهم و حجازهم، و علی أن أصـحاب علی و شـیعته آمنون علی أنفسـهم و أموالهم و نسائهم و أولادهم، و علی معاویه بن أبی سفیان بذلک عهد اﷲ و میثاقه و ما أخذ اﷲ علی أحد من خلقه بالوفاء بما أعطی اﷲ من نفسه، و علی أنه لا یبغی للحسن بن علی و لا لأخیه الحسـین و لا لأحد من اهل بیت النبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم، غائله سرا و علانیه و لا یخیف أحدا منهم فی أفق من الآفاق؛ این مصالحهاي است که میان حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام و معاویه بن ابی سفیان میافتد. بر آن قرار با او صلح میکند و امر خلافت به او میگـذارد که چون وفات او نزدیک رسـد، هیـچ کس را به ولیعهـدي نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند. شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند. شـرط سوم آن است که شیعیان و متعلقان و متصلان علی بن ابی طالب هر کجا باشند از او ایمن باشـند و به هیچ کس از ایشان اندك و بسیار تعلقی نسازد و تعرضی نرساند. بر این جمله عهد کرد و پذیرفت معاویه بن ابی سفیان حجت و میثاق خـداي تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شـرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسـگالد. حسـن بن علی(ع) و برادر او حسـین(ع) و هیـچ کس را از فرزنـدان و زنـان و خویشان و متصـلان ایشان و اهل بیت سـید المرسـلین را در سـر و علانیه در حق ایشان بـدي نکنـد و نفرمایـد و ایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشـند ایمن دارد و نترساند. و السلام.»
جعفریان افزود: بلاذري میگویـد: معاویه خود صـلحنامهاي نوشت و براي حسن بن علی علیه السلام فرسـتاد و آن این بود که من با تو صـلح کردم مشـروط بر آن که خلافت بعد از من از آن تو باشد و این که بر ضد تو توطئهاي نکنم. و در هر سال یک میلیون درهم از بیت المال بدهم به اضافه خراج فسا و دارابجرد. این متن را گواهانی چون محمد بن اشعث کندي و عبد اﷲ بن عامر تأیید کرده و تاریخ کتابت آن ربیع الآخر سال ٤١ هجري بوده است. زمانی که امام متن مزبور را خواند، فرمود: مرا در طمع چیزي انداخته که اگر آن را میخواسـتم حکومت را به وي تسلیم نمیکردم. آنگـاه عبـد اﷲ بن حرث بن نوفـل (بن حرث بن عبـد المطلب) را نزد معـاویه فرسـتاد و به او فرمـود: به معـاویه بگو: اگر مردم امنیت دارنـد، من بـا او بیعت میکنم. معـاویه کاغـذ سـفیدي را به او داد و گفت: هر چه میخواهی در آن بنویس! امام حسن علیه السلام متنی را نوشت که پیش از این نقل کردیم. متن مزبور را ابن شـهر آشوب در منـاقب آورده است. مـدائنی نیز خبر رفتن عبـد اﷲ بن نوفل و نیز شـروطی که اشاره کردیم یاد کرده است. همین طور ابن صباغ مالکی.
بررسی شـرط مالی و شرط خلافت
وی گفت: بسـیاري از مصـادر دیگر بـدون آن که اشـاره به متن خاصـی بکننـد از شـرط جانشـینی امام حسن علیه السلام پس از معاویه سـخن گفتهاند. منـابع دیگري نیز از تعهـدات مـالی نسـبت به خراج درابجرد، فسـا، اهواز و یـا پرداخت یـک میلیون درهم در سـال یاد کرده اند. همچنین گفته شده است که شرط دیگر آن بوده که معاویه به امیرالمؤمنین سب نکند. در اینجا باید به دو نکته درباره دو شـرط بپردازیم. یکی درباره شـرط مالی و دیگري درباره شرط خلافت. درباره شرط مالی که در مصادر متعـددي آمـده و حتی برخی از شـیعیان براي توجیه آن راه هايی را نشان داده اند، بایـد گفت: اصولا با توجه به آنچه که گذشت، ما تنها متن پیشـگفته را درست دانسـته و بر این اساس، از اساس وجود چنین شـرطی را در قرارنامه نادرست میدانیم. شاهد مهم آن است که، وقتی امام شنید که عبد اﷲ بن نوفل خود چنین شرطی را با معاویه در میان گذاشته، برآشفت و فرمود: معاویه نمیتواند در بیت المال مسـلمانان تعهدي را براي من بپذیرد. این اسـتدلال با شیوه و شیمهاي که از امامان میشناسیم، بخوبی قابل درك است. اکنون سؤال این است که مورخان از کجا چنین شـرطی را مطرح کرده انـد؟ پاسخ این پرسـش از مطالب پیشـگفته روشن میشـود. در نقـل ابن اعثم آمـده بـود که عبـداﷲ بن نوفـل این شـرط را مطرح کرد. بلاذري نقـل کرده بود که معـاویه خود شروطی را نـوشت و در میـان آنهـا شــرط مـالی را مطرح کرد. علاـوه بر اینهـا، بـه نظر میرسـد کـه شایعـاتی نیز براي خراب کردن شخصـیت امام از طرف جاسوسان معاویه و بعـدها مورخان درباري انتشار یافته باشد. گویا همان هیئتی که از طرف معاویه به ساباط مدائن آمد تا درباره صـلح مذاکره کند، همین شرط مالی را مطرح کرده بود. نکته دیگري که شاهدي بر عدم وجود شرط مالی در قرارنامه است این که پس از صـلح، سـلیمان بن صـرد خزاعی در اعتراض به امام گفت که چرا سـهمی براي خود در «عطاء» قرار نداده است. درباره شـرط مربوط به جانشـینی امام حسن علیه السلام به جاي معاویه نیز نظیر همین استدلال ها وجود دارد.
اگر امام سخن از جانشـینی خود به میـان میآورد، تأییـدي بر نظـام موروثی بود
وی اظهار داشت: در برخی نقل ها آمده است که بر پایه قرار نامه تنظیم، بنا شد که امام حسن علیه السلام جانشین معاویه باشد و حتی گفته شده است که در آن قرارنامه آمده بود که اگر امام حسن علیه السلام درگذشت، برادرش جانشین معاویه خواهد بود. در این باره نیز، امام حاضـر به پذیرش آنچه عبد اﷲ بن نوفل مطرح کرده بود (و یا آنچنان که در نقل بلاذري و شماري دیگر آمده خود معاویه پیشنهاد کرده بود) نشد. در برابر، امام در متنی که خود تنظیم کرد، از اساس، حق تعیین ولایتعهد را از معاویه گرفت. تأکید امام در آن متن، بر آن بود که معاویه کار خلافت را به مسـلمانان واگـذار کنـد. تصوري که امـام از معاویه داشت، این بود که او به هر روي در صـدد موروثی کردن خلافت خواهد بود. در این صورت بهتر است تا در این قرارنامه دست او بسته شود. اگر امام سخن از جانشـینی خود به میـان میآورد این خود تأییـدي بر نظـام موروثی میبود. تعبیر «شوري المسـلمین» گرچه انـدکی کلی بود، امـا راه خلاصی از دست موروثی شدن بود. ممکن است اظهار شود که چنین چیزي با اعتقاد به »نص« در امامت شـیعی سازگاري نـدارد. در این باره اولا باید گفت: مردمی که امام در میانشان زندگی میکرد، اکثریتشان اعتقادي به نص نداشتند. براي این مردم جز این راهی وجود نداشت. به علاوه، حتی اگر مشروعیت به نص باشد، منافات با این اصل ندارد که به هر روي پذیرش مردم در مقبولیت حاکم در مقام رهبري جامعه و نیز بدست گیري کار حکومت امري بدیهی و روشن است.
در قرارنامه صلح، چند نکته قابل تأمل وجود دارد: الف: نخستین نکته مهم عمل به کتاب خدا، سـنت رسول خدا صـلی الله علیه و آله و سـیره خلفاي صالح است. اصرار چنین موضعی از ناحیه امام بـدان دلیل بود که معاویه به هر صورت در چهار چوبهاي محـدود شود. آن حضـرت پس از آمـدن معاویه به کوفه نیز، ضمن سـخنانی که بر فراز منبر مسـجد کوفه ایراد کرد، همین نکته را به این عبارت بیان فرمود: «إنما الخلیفه من سار بسیرة رسول اﷲ عمل بطاعته و لیس الخلیفه من دان بالجور و عطل السـنن و اتخذ الدنیا أبا و اما.» خلیفه کسی است که به سیره پیامبر صلی الله علیه آله عمل کرده و از او اطاعت کند. خلیفگی به این نیست که خلیفه سـتمگري ورزیده، سـنت پیامبر را رها نماید و دنیا را به عنوان پدر و مادر خود بگیرد. و در ادامه فرمودند: و إن أدري لعله فتنه لکم و متاع إلی حین. و چه میدانیم، شاید این آزمایشـی براي شـما و متـاعی انـدك (براي معاویه) باشـد. در این لحظه بود که معاویه از سـخنان امام برآشـفت. امـام در همین خطبه بـود که فرمود: معـاویه در حقی بـا من به نزاع برخاست که از آن من بود، اما من به خاطر صـلاح امت، و جلوگیري از خونریزي آن را ترك کردم. ب: نکته مهم دیگر، مخالفت امام با موروثی شدن خلافت بود که پیش از این به آن اشاره کردیم. د: شـرط دیگر امام آن بود که توطئهاي پنهانی یا آشـکار بر ضد امام حسن علیه السلام و یا برادرش امام حسـین علیه السلام نداشته باشد. این مسأله نیز از اهمیت ویژه اي برخوردار بود.
معاویه بـدون هیچ گونه پیش شـرطی، قرارنامه را پذیرفت
جعفریان گفت: معاویه بـدون هیچ گونه پیش شـرطی، قرارنامه را پذیرفت. او میخواست هر چه زودتر عراق را به تصـرف خود در آورد، معاویه (و خود امام نیز) مطمئن بود که این شروط هر چه باشد، او میتواند آنها را زیر پا گذاشته و کنار بگذارد. معاویه به هیچ یک از شروط مذکور پایبند نماند. او نه تنها به کتاب خدا و سـیره پیامبر صلی ا لله علیه و آله عمل نکرد، بلکه در حد عثمان نیز باقی نماند. او یزید را به ولایتعهدي خود برگزید. امنیت را از تمامی شـیعیان علی علیه السـ لام گرفت و زیاد و دیگران را بر آنها مسـلط کرد. حصین بن منـذر میگفت: معـاویه به هیـچ یـک از شـروط خود با حسن علیه السـ لام عمل نکرد، او حجر و اصـحاب او را کشت، پسـرش را به جانشینی خود برگزید و کار را به شورا واگذار نکرد، و حسن را نیز مسموم کرد. معاویه خود به کوفه که در آمد گفت: »ألا إنی کنت شـرطت شروطا أردت بها الألفه و وضع الحرب، ألا و إنها تحت قدمی« من این شروط را بخاطر خاموش کردن آتش فتنه و مـداراي با مردم و ایجاد الفت پـذیرفتم، اما اکنون همه آنها را زیر پایم میگذارم.
در عبارتی دیگر از او نقل شـده است که گفت: من با شـما براي آن که نماز بگذاریـد یا روزه بداریـد یا حـج بجاي آرید یا زکات بپردازیـد، نجنگیـدم، بلکه جنگیـدم تـا امیري شـما بـدست آرم. و خداونـد این را به من عطـا کرد و حال آن که شـما از آن کراهت داشتید. گروهی از بصریان به رهبري داشـتند. گفتهانـد او مردم را بـه بیعت بـا امـام حسـین علیه السـ لام میخوانـده است. معـاویه عمرو بن ارطـاة یـا برادرش بسـر را براي سرکوبی وي به بصره اعزام کرد. بدین ترتیب معاویه بر عراق تسـلط یافت. او مغیرة بن شـعبه را به حکومت کوفه گماشت که تا نه سـال پس از آن که زنـده بود حکومت این شـهر را داشت. بصـره نیز به عبـد اﷲ بن عـامر که پیش از آن از طرف معاویه در آنجا حکومت داشت سپرده شد. خلافت امام حسن علیه السلام از رمضان سال ٤٠ هجري آغاز شده و در ربیع الآخر سال ٤١ پس از گذشت هفت ماه به پایان آمد.
امام حسن علیه السلام، از چهره هاي برجسـته اخلاقی است
وی در ادامه درباره ویژگی های شخصیتی امام حسن(ع) گفت: امام حسن(ع) در نیمه ماه مبارك رمضان سال سوم هجري به دنیا آمـد. آن حضـرت شـباهت زیادي به جـدش رسول خـدا صلی ا لله علیه و آله داشت. پس از شهادت پدر بزرگوارش، ایشان رهبري شیعیان را عهده دار شدند. از ابی رزین نقل شده است که امام در حالی براي ما خطبه میخواند که لباسـی سـیاه و نیز عمامهاي سـیاه بر سر داشت. امام حسن علیه السلام، از چهره هاي برجسـته اخلاقی است که رفتار و کردارش روشـنگر راه هـدایت است. پیش از این اشاره کردیم که رسول خدا صـلی ا لله علیه و آله در سـخنان زیادي علاقه خویش را به فرزنـدشان امام حسن علیه السلام بیان کرده و از دیگران نیز خواسـتند تا او را دوست بدارنـد. تعبیرهـایی نظیر: «ا للهـم إنی قـد أحببته فـأحبه و أحب من یحبه»، «من أحبنی فلیحبه، و لیبلـغ الشاهـد منکم الغـائب» «من أحب الحسن و الحسـین فقد أحبنی، و من أبغضـهما فقد أبغضـنی» «من سـره أن ینظر إلی سـید شـباب أهل الجنـه فلینظر إلی الحسن بن علی» نمونههایی از کلماتی است که رسول خدا صلی ا لله علیه و آله درباره فرزندشان حسن علیه السلام فرموده اند.
ویژگی هاي عبادي امام حسن(ع)
وی درباره ویژگی هاي عبادي امام حسن(ع) بیان کرد: درباره سـفرهاي حج آن حضـرت که پیاده انجام شده، آمده است که: »إنی لأسـتحی من ربی أن ألقاه و لم أمش إلی بیته، فمشـی عشـرین مرة من المدینه علی رجلیه« من شـرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم. پس بیست بار از مـدینه با پاي پیاده به زیارت خانه خدا رفت. در نقل دیگري آمده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پاي پیاده به سفر حج رفت. ابن سعد در نقل خود پانزده بار ذکر کرده است.
جعفریان با بیان اینکه بـذل و بخشـش در راه خـدا، یکی دیگر از ویژگی هـاي اخلاقی آن امـام بزرگوار است، گفت: بذل و بخشش به عنوان یکی از ویژگی اخلاقی امام حسن(ع) زبـانزد خاص و عام بوده است. زمانی که اسـماعیل بن یسار همراه عبد اﷲ بن انس براي گرفتن پول به شام، نزد معاویه رفته و چیزي به دست نمیآورند، اسـماعیل در شـعري خطاب به دوستش ابن انس میگوید: لعمرك ما إلی حسن رحلناو لا زرنا حسـینا یا بن انس به جان تو سوگند اي فرزند انس که ما به سوي حسن علیه السـ لام نرفته و به زیارت حسـین علیه السـ لام نشـتافته بودیم. مقصود او چنین بود که اگر زیارت این دو برادر است که زائر با دست پر بازمیگردد. در نقلی آمده است که شخصـی حضور امام حسن علیه السـ لام رسید و اظهار نیاز کرد. امام به او فرمود: نیازهایت را بنویس و به من ده. زمـانی که او نوشت و آورد، امـام دو برابر نیازش پرداخت. و در روایت دیگري آمـده است که امام، در طول زنـدگی خود، سه بار و هر بار نیمی از تمامی ما یملک خود را در راه خـدا بخشـید. ابو هارون نامی گوید: در سـفر حج به مدینه رفتیم، گفتیم سري بـه فرزنـد رسـول خـدا صـلی ا لله علیه و آله بزنیم و سـلامی بر او بکنیم. نزد آن بزرگـوار رفـتیم و از سـفر خـود گفـتیم. وقـتی بازگشتیم، براي هر کدام ما چهار صد فرستاد. نزد آن حضرت برگشته گفتیم که وضعمان خوب است.
حضرت فرمود: لا تر دوا علی معروفی. امـام حسن علیه السلام گفتنـد: فیک عظمـه، شـما عظمت خاصـی داریـد. امام فرمود: لا بل عزة، قال اﷲ تعالی: فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین، این عظمت نیست بلکه عزت است. خداوند فرموده است: عزت براي خدا، پیامبرش و مؤمنان است. امام در مدت هشت نه سالی که پس از صـلح در مدینه بودند، مرتب با شـیعیان کوفه که براي حج به حجاز میآمدند دیدار داشتند.
وی اظهار کرد: طبیعی است که آنها حضرت را به عنوان امام خود پذیرفته و در کار دینداري خود از آن حضرت بهره میبردند. مردي از شامیان گوید: روزي در مدینه شخصی را دیدم با چهرهاي آرام و بسیار نیکو و لباسی در بر کرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسیدم. گفتند: حسن بن علی بن ابی طالب است. خشمی سوزان سر تا پاي وجودم را فرا گرفت و بر علی بن ابی طـالب حسـد بردم که چگونه او چنین پسـري دارد. پیش او رفته و پرسـیدم آیا تو فرزنـد علی هستی؟ وقتی تأییـد کرد، سـیل دشـنام و ناسـزا بود که از دهان من به سوي او سـرازیر شد. پس از آن که به ناسـزا گویی پایان دادم از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آري. فرمـود: بـا من بیـا، اگر مسـکن نـداري به تـو مسـکن میدهم و اگر پول نـداري به تو کمـک میکنم و اگر نیازمنـدي، بینیازت سازم. من از او جدا شدم در حالی که در روي زمین محبوبتر از او نزد من کسی نبود.
شهادت امام حسن علیه السلام
وی به شهادت امام حسن مجتبی(ع) اشاره و بیان کرد: از جنایات غیر قابل بخشایش معاویه، به شـهادت رساندن امام حسن علیه السلام ریحانه رسول الله صـلی ا لله علیه و آله است. از نظر تاریخی کوچکترین تردیدي در آن وجود ندارد. معاویه با ترتیب دادن توطئهاي که اساس کارش بر همان پایه بود، امام را به دسـت همسـرش جعـده دختر اشـعث بن قیس لعنت شده، به شـهادت رساند. زمانی که در سال ٦٣ هجري در واقعه حره مـدینه غارت شـد، خانه این زن ملعون نیز به تاراج رفت. اما به پاس خوش خـدمتی او در به شـهادت رسانـدن شویش، اموالش را به او بازگردانـد. منابع بیشـماري خبر به شـهادت رسانـدن امام را توسط جعـده و با توطئه معاویه گزارش کرده اند. هیثم بن عدي گفته است که مسـمومیت حسن علیه السلام به تحریک معاویه و توسط دختر سـهیل بن عمرو صورت گرفته است. آن حضـرت چهل روز پس از مسمومیت بیمار بود تا آن که به شهادت رسید. ام بکر دختر مسور گویـد: بارها به امام سم خورانـده شـد. هر بار از آن رهایی مییافت تا آن که مرتبه آخر، سم به قدري شدید بود که پاره هاي جگر امام از گلویشان خارج میشد. پس از شـهادت امـام، طبق وصـیت آن حضـرت خواسـتند او را در کنار قبر رسول خـدا صـلی ا لله علیه و آله دفن کننـد، اما عایشه با استناد به این که »بیتی لا آذن فیه» مانع از این کار شد.
جعفریان ادامه داد: مروان که آن زمـان حکومت مـدینه را داشت، اعلام کرد که اجازه چنین کاري را نخواهـد داد. امام حسن علیه السلام سـفارش کرده بودند که اگر مشـکلی پیش آمد آن حضرت را در کنار مادرشان در بقیع دفن کنند. عایشه، براي یک بار دیگر کینه خود را نسـبت به حضـرت زهرا علیها السلام و فرزند آن حضرت نشان داد. زمانی که امام را براي دفن نزدیک قبر پیامبر صلی الله علیه و آله آوردنـد، عایشه گفت: هـذا الأمر لا یکون أبدا، چنین چیزي هرگز انجام نخواهد شد. ابو سـعید خدري و ابو هریره به مروان گفتند: آیا از دفن حسن در کنار جدش ممانعت میکنی در حالی که رسول خدا صلی ا لله علیه و آله او را سید جوانان بهشت نامید. مروان به تمسخر به آنها گفت: اگر امثال شما حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله را روایت نمیکردند، ضایع شده بود.
تلاش امام حسین(ع) برای دفن برادر در کنار پیامبر(ص)
وی گفت: محمـد بن حنفیه میگویـد: زمانی که امام حسن علیه السلام وفات کرد، مـدینه یکپارچه عزادار شـده و همه گریه میکردند. مروان خبر وفـات حضـرت را به معاویه داده و میگفت: آنها میخواهنـد حسن را در کنار پیامبر صـلی الله علیه و آله دفن کننـد، اما تا من زنده هستم به این مقصود خود نخواهند رسید. امام حسین علیه السلام به کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، و فرمود: اینجا را حفر کنیـد، سـعید بن عاص که حاکم مـدینه بود خود را کنار کشـید، اما مروان بنی امیه را آماده کرده مسـلح شدنـد. مروان گفت: چنین چیزي هرگز نخواهـد شـد. امـام حسـین علیه السلام فرمودنـد: به تو چه ارتباطی دارد، مگر تو والی شـهر هستی؟ مروان گفت: نه، امـا تـا من زنـده هسـتم اجـازه این کـار را نخواهم داد. امام حسـین علیه السلام از کسانی که در حلف الفضول همراه بنی هاشم بودند کمک خواست.
اینجا بود که کسانی از بنی تیم، بنی زهره، بنی اسد و بنی جعوبه مسـلح شدند. امام حسـین علیه السلام پرچمی داشت و مروان نیز، و میان آنها تیراندازي نیز شد. به هر روي شـماري از مردم از امام خواسـتند تا به خاطر وصـیت خود امام حسن علیه السلام که فرموده بود اگر قرار است خونی ریخته شود، در همـان بقیع کنـار مـادرش دفن شود، امام حسـین را راضـی کردنـد تا از اصـرار خود دسـت بردارد. در نقلی آمـده است: مروان که این زمان معزول شده بود، با این اقدام خود قصد داشت تا معاویه را از خود راضـی کند. مروان پس از آن که از دفن امـام در بقیع جلوگیري کرد، این خبر را بـا آب و تـاب براي معاویه نوشت. او میگفت: چگونه فرزنـد قاتـل عثمـان، در کنـار پیغمـبر صـلی ا لله علیه و آله دفن شـود، امـا عثمـان در بقیـع؟ بیشــبهه مروان یکی از کـثیفترین چهرههاي بنی امیه است که در تمام مدتی که حاکم مدینه بود، با زبان تند خود، امام علی علیه السلام و بنی هاشم را دشنام میداد. شهادت امام در یک روایت، در ربیع الاول سال ٤٩، و در نقلی دیگر، ربیع الاول سال ٥٠ هجري دانسته شده؛ اما آنچه به نظر درست میآید، همان سال ٤٩ هجري است.
نخستین ذلتی که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبی(ع) بود
جعفریان گفت: زمانی که امام به شهادت رسید، بنی هاشم کسانی را به نقاط مختلف مدینه و اطراف فرسـتادند تا این خبر را به گوش انصار برسانند. گفته شده که هیچ کس در خانه خود نماند. زنان بنی هاشم براي یک مـاه روز براي وي مجلس عزا داشـتند. طبري به نقـل از امـام باقر علیه السـلام آورده است که مردم مـدینه هفت روز به مناسـبت درگـذشت فرزنـد پیامبر صـلی الله علیه و آله در ماتم نشسـته و بازار را بسـتند. او میگویـد: که در مراسم دفن امـام در بقیـع، به قـدري جمعیت اجتماع کرده بودند که جاي انداختن سوزن نبود. خبر شـهادت امام در بصره نیز شیعیان آن شهر را به عزا نشاند. پس از وفات امام مجتبی علیه السلام شیعیان کوفه، نامه تسلیتی به امام حسین علیه السلام نوشتند. در آن نـامه آمـده بود که درگـذشت امام از یک سوي براي «تمامی امت» و از سوي دیگر براي تو «و هـذه الشـیعه خاصـه« مصـیبت است. این تعبیر نشان شکلگیري «شیعه» و حتی کاربرد کلمه شیعه به عنوان یک اصطلاح در حوالی پنجاه هجري است. آنان در این نامه با این القاب از امام مجتبی علیه السلام یاد کردند «علم الهدي و نور البلاد» کسـی که به او امید اقامه دین و اعاده سیره صالحان میبود. آنان اظهار امیدواري که خداوند حق امام حسـین علیه السلام را به او بازگرداند. این نامه باید یکی از اسناد تشکل شیعه اعتقادي و امامتی در کوفه تلقی شود. عمرو بن بعجه میگوید: نخستین ذلتی که بر عرب وارد شد، وفات امام مجتبی علیه السلام بود.