شفقنا- نایب رئیس انجمن تاریخ پژوهان حوزه های علمیه گفت: مهمترین عامل واگذاری خلافت به معاویه در کنار دسیسه های امویان، تشتت، التقاط، دوگانگی و انحراف در نگاه و فهم مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی میان اصحاب و فرماندهان جبهه امام حسن(ع) است.
حجت الاسلام والمسلمین حامد قرائتی در گفت وگو با شفقنا اظهار داشت: یکی از اتفاقات بزرگ عصر امام حسن مجتبی (ع) که برای امروز ما درس آموز است و باید علل و زمینه های ان به دور از هیجان زدگی و فرافکنی به خوبی تحقیق و تحلیل شود موضوع علل و زمینه های پذیرش صلح از سوی امام حسن مجتبی (ع) است.
وی افزود: واگذاری خلافت توسط امام حسن (ع) به معاویه از موضوعاتی است که ذهن هر پژوهشگری را به خود مشغول کرده است چه اینکه خلافت یک مسئولیت الهی است و از طرف خداوند به عهده اوصیای پیامبر گذاشته شده است و رسول اکرم (ص) و امیرالمومنین (ع) بر آن تاکید داشتند و آیات قرآن هم مبین این مساله است. چگونه خلافت که به عنوان یکی از ابزارهای اعمال شریعت و اجرای عدالت اسلامی و احقاق حق مومنین است اینگونه در اختیار معاویه قرار گرفت؟ «خلافت» تا آنجا اهمیت دارد که این موضوع چندسال بعد توسط امام حسین (ع) دنبال شد و ایشان براساس معاهده امام حسن (ع) با جدیت به دنبال استیفای حق خود بود.
وی به علل و ریشه های این واگذاری خلافت توسط امام حسن (ع) اشاره کرد و گفت: مهمترین عامل واگذاری خلافت به معاویه در کنار دسیسه های امویان، تشتت، التقاط، دوگانگی و انحراف در نگاه و فهم مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی میان اصحاب و فرماندهان جبهه امام حسن(ع) است و همین مساله امام (ع) را مایوس از پیروزی مقابل معاویه و احقاق حق خود می کند.
وی ادامه داد: تشتت و انحراف داخلی میراثی بود که قبل از امام حسن (ع) شکل گرفته بود و همین شرایط امام علی (ع) را هم وادار به پذیرش برخی شرایط نامطلوب کرده بود. حتی در اواخر خلافت امام علی(ع) می بینیم که حضرت از مردم و سپاهیان خود در کوفه اظهار ناخرسندی می کنند و حتی قلمروهای حضرت در یمن و الانبار مورد تاخت و تاز سپاه معاویه قرار می گیرد یعنی ضعف در قلمرو سیاسی حضرت آشکار است و کار به جایی می رسد که محمد بن ابی بکر استاندار یمن توسط شورشیان کشته می شود و پای مالک اشتر به عنوان یکی از طلایه داران نظام سیاسی امام علی(ع) حتی به مصر نمی رسد. این شرایط و بلوای فکری و شناختی، سه جنگ را به امام علی (ع) تحمیل نمود و در عصر امام حسن (ع) نیز استمرار پیدا کرد. بویژه آنکه امام علی (ع) توسط یکی از هواداران سابق خود به شهادت می رسد. به عبارت دیگر، ابن ملجم و خوارج یک جریان شامی نیستند بلکه جریان کوفی هستند.
نایب رئیس انجمن تاریخ پژوهان حوزه های علمیه تصریح کرد: تشتت و التقاط و اختلاف معرفتی که در جبهه امام علی (ع) وجود دارد و در عصر امام حسن (ع) هم استمرار دارد این است که این پیوستگی اجتماعی برپایه دشمن مشترک شکل گرفته بود نه اتحاد دیدگاه، معرفت و تبعیت از رهبری امام علی(ع). بسیاری از کسانی که جامعه عصر امام علی (ع) را تشکیل می دادند و در قلمرو ایشان زندگی می کردند به مسائل از منظر امام علی (ع) نگاه نمی کردند و درک درستی از دیدگاه امام علی(ع) به موضوعات نداشتند. آنچه آنها را جمع می کرد و سپاه کوفه یا عراق را تشکیل می داد و حتی در منابع تاریخی از آنها با عنوان «شیعة علی» یاد می شود بیشتر بر پایه دشمنی با شام و امویان شکل گرفته بود تا اعتماد و پیروی کامل از مکتب اهل بیت(ع).
وی ادامه داد: آنچه که سبب شده تا افراد زمانه امام علی (ع) حول ایشان جمع شوند، پذیرش ولایت امام علی (ع) نبود بلکه تمرکز بر دشمن مشترکی به نام اشرافیت قریش و تقابلی است که برخی جریان ها همچون یمنی ها، عراقی ها و اصحاب عبدالله بن مسعود با عثمان و معاویه از جهات مختلف داشتند. به عبارت دیگر، بسیاری از هواداران امام علی(ع) در عراق، برای از بین بردن رقیب سیاسی، قومی، فکری و منطقه ای خود به گرد امام علی(ع) جمع شده بودند نه از آن جهت که درک صحیحی از مکتب، اندیشه و تعالیم اهل بیت(ع) داشته باشند. آنها بیش از آنکه تلاش نمایند رفتار و مواضع خود را هماهنگ با اهل بیت(ع) نمایند بیشتر در صدد آن بودند که اهل بیت(ع) را در مسیر دستیابی به اهداف قرار دهند.
قرائتی ادامه داد: به نظر می رسد، جامعه کنونی ما نیز استعداد این دوگانگی را دارد. به این معنا که انتظار می رود وجه جمع و میثاق ملی و معنوی جریان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما می بایست آرمان های امام راحل(ره) و رهبر انقلاب اسلامی باشد در حالیکه آنچه برخی را در زمره نیروهای انقلاب قرار داده تمرکز بر دشمن مشترک خارجی است. در چنین حالتی انسجام و قوام فکری جامعه بسیار سست بوده و بیشتر عناصر و مولفه ها تدافعی بوده و تهدیدهای بیرونی عامل جمع و انسجام شده است نه معرفت متحد و منسجم درونی.
وی تاکید کرد: این ویژگی جامعه در عصر امام علی(ع) و امام حسن(ع) موجب شده بود تا به رغم جمعیت و تعدد قوا اما افرادی که دامنه و ارکان حکومت امام حسن(ع) را تشکیل داده بودند از اتحاد لازم با اندیشه امام برخوردار نبوده و خطری که از جانب ایشان جبهه حق را تهدید می کرد بیش از خطر معاویه باشد. چه اینکه امام حسن(ع) نیز همانند پدر گرامیشان پیش از اینکه زخمی از شامیان به ایشان برسد توسط جبهه داخلی مورد سوء قصد قرار گرفتند. چرا که آنها در حمایت از حق، به دنبال مقاصد، دغدغه ها و مطالبات خود بودند، به همین دلیل کوچکترین موضوع و شایعه، جبهه عراق را از هم می گسست و متشنج می کرد و حتی در مقابل امام قرار می داد.
استاد دانشگاه باقرالعلوم گفت: درسی که از دوران این امام همام می توان گرفت اینکه حتی در دشمنی با دشمنان دین و خداوند، پیرو امام باشیم. حتی اگر پیروی از امام ما را از رسیدن به اهداف مادی و معنوی باز دارد. ما در هیچ موردی حق افراط و تفریط نداشته و ملزم به تبعیت از امام باشیم. امامی که مقاصدی والاتر از موفقیت های ظاهری در عرصه سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی دارد.
وی عنوان کرد: پذیرش صلح تحمیلی توسط امام حسن (ع)، به دور از هر گونه قرائت فرقه ای و فرافکنی به خوبی این گسست و شکاف بین جبهه عراق را حکایت کرده است. چه اینکه علاوه بر اقدام خوارج به ترور امام حسن(ع) برخی رهبران با سابقه شیعه نیز امام را با عبارات توهین آمیزی سرزنش نموده و ایشان را ذلیل کننده مومنان خطاب نمودند. گویا انتظار داشتند تا امام حسن(ع) به وظائف و رسالت خود از دید محدود گروهی، فرقه ای و قومیتی ایشان نگاه کند. نه به عنوان رهبری الهی.
وی افزود: از این رو به نظر می رسد که انسجام و قوام جبهه حق نباید منحصر در عامل اتحاد در برابر دشمن مشترک بلکه باید بر اساس محوریت امام و اندیشه حق باشد. و حتی بر پایه اندیشه حق می بایست به شناسایی و موضع گیری در برابر، دشمن پرداخته شود. اجتماع و ائتلاف بر اساس مواجهه در برابر دشمن مشترک یک کنش سلبی و نقضی بوده و ضعیف، شکننده و غیر قابل اعتماد است. از این رو باید حتی المقدور به دور از افراط گرایی، یک جانبه گرایی و با رویکرد حداکثری به تبیین معارف پرداخت و اصطلاحا تبری مان مبتنی بر تولی مان باشد.
وی افزود: ما باید آسیب شناسی را از خود شروع کنیم. چه اینکه لطماتی که به امت اسلامی و جامعه ایمانی وارد شده یا به دلیل تصمیمات و تدابیر اشتباه خود یا به دلیل معبری است که برای دشمن باز نموده ایم. کمال و تعالی تنها در گرو اصلاح اشتباهات و مقاومت در برابر دشمن است.
وی گفت: چندی پیش از امامت امام حسن(ع)، نگرش طیفی از جامعه برگرفته از اندیشه های عبدالله بن مسعود – صحابه پیامبر و حافظ قرآن و کاتب وحی- بود. عبدالله بن مسعود بعد از رحلت پیامبر جریان سومی را ایجاد کرده و در طول حیات خود افرادی را به عنوان قراء تربیت می کند. اتباع و پیروان وی فعالیت خود را از اواسط خلافت عثمان شروع کرده و در طول خلافت امام علی(ع)، امام حسن(ع) و تا سالها بعد به جریان سازی و مدیریت تحولات می پردازند. که جریان قرّاء معترض در زمان عثمان و خوارج در زمان امام علی (ع) را می توان نشات گرفته از این جریان دانست. ویژگی مهم این گروه، اشرافیت ستیزی، «قرآن بسندگی» و بی مهری به سیره رسول خدا و اهل بیت (ع) به عنوان مفسرین قرآن می بود. شاید بتوان این گروه را تنها گروه و فرقه اسلامی دانست که با وجود روایات فریقین خلافت را منحصر در افراد خاص یا قریشی بودن نمی دانستند. این گروه در زمان عثمان به دلیل اشرافی گری و حاکم ساختن امویان به مخالفت با عثمان پرداختند. عبدالله بن مسعود نیز به دلیل رهبری این گروه مورد هتک حرمت و حتی ضرب و شتم قرار گرفته و از مسئولیت هایش عزل شد. همین موضوع روحیه افراط گرایانه هوادارانش را تشدید نمود. در این میان مدعیان جدیدی چون یمنی ها نیز با انحصار قدرت در امویان مخالف بوده و تلاش داشتند یا در بخشی از قدرت سهیم بوده و یا خلفاء را وادار به تمکین در برابر خواسته های خود نمایند که اشعث بن قیس کندی رهبری قسمت قابل توجهی از ایشان را بر عهده داشت. مواجهه و تقابل عراق و شام که در این دوره در حال شکل گیری بود نیز به تشکیل یک جبهه مشترک در برابر عثمان و امویان کمک نمود. در این میان خواص از شیعه همچون عمار، عبدالله بن عباس، ابوذر به رهبری امام علی(ع) نیز به مقابله با جریان خزنده امویان پرداختند البته این مقابله نه به دلیل رقابت های نژادی، منطقه ای یا حزبی بلکه بر پایه معارف و دیدگاه اهل بیت(ع) بود.
وی ادامه داد: کشته شدن عثمان، از سوی سه جریان نخست یک پیروزی بزرگ تلقی شد. این گروه با فقدان افرادی چون عبدالله بن مسعود به سراغ امام علی(ع) برای خلافت رفتند در حالیکه به نظر می رسد امام علی(ع) با شناخت بن مایه های اجتماعی و فکری ایشان تمایلی به پذیرش دعوت خلافت از سوی ایشان نداشته و تلاش دارند تا طیف قابل اعتماد تری واسطه پذیرش خلافت شوند. از این رو در مرحله نخست افراد دیگری را برای خلافت معرفی کرده و جالب اینکه دعوت کنندگان به سوی آنها رفتند. با بازگشت دعوت کنندگان به سوی امام علی(ع) حضرت بیعت در مسجد یا پیشگامی اصحاب بدر را مطرح نمودند. به هر روی حضرت اشراف کاملی به این گروه دارند که هم رای و هم نظر اهل بیت(ع) در موضوعات نخواهند بود ولی در نهایت مجبور به پذیرش خلافت می شوند. همین گروه در دوران خلافت امام علی (ع) به عزل و نصب ها و احکام امام و شیوه سیاسی حضرت در مقابله با معاویه ایراد می گیرند. این رفتارها، صلابت و تمرکز حکومت را در دوره امام علی متزلزل کرد. ابقای ابوموسی اشعری بر امارت کوفه یا نمایندگی در حکمیت و جنگ نهروان شاهکارهای این گروه افراطی در جبهه داخلی امام علی(ع) بود. این گروه سعی می کرد خلافت امام علی(ع) را براساس آنچه خودش می پسندد مدیریت کند. اینها کسانی بودند که به زعم خودشان امام علی (ع) را به خلافت رسانده و در صورت تخلف او را همچون عثمان برکنار کرده یا مجازات خواهند نمود.
وی ادامه داد: این جریان در دوران خلافت امام حسن (ع) نیز به دلیل تمرکز بر دشمن مشترک(امویان) حاضر شدند خصومت خود با اهل بیت(ع) را کنار گذاشته و با امام حسن (ع) در جنگ با معاویه هم پیمان شوند. در حالیکه انتظار می رفت که آنها از افراط گری خود در صفین، حکمیت و نهروان پشیمان شده و همراهی شان با اهل بیت(ع) مبتنی بر پذیرش ولایت ایشان باشد نه تمرکز بر دشمن مشترک. آنها در دشمنی با معاویه و سایر مسائل مهم، تابع دیدگاه امام حسن(ع) نبودند و همانند امام حسن(ع) به موضوعات و مسائل نگاه نمی کردند. امام حسن (ع) مصلحت امت و وظیفه خود در صیانت از شریعت و تعالیم اسلامی را وظیفه اصلی خود دانسته و در مسیر تحصیل این هدف ممکن بود برای مدت مشخصی از حکمرانی خود چشم پوشی کنند اما آنچه برای شاگردان عبدالله بن مسعود، طیف وسیعی از عراقیان و حتی برخی رهبران شیعه مهم بود برانداختن معاویه به هرصورت است.
وی تاکید کرد: وجود اختلاف و عدم تبعیت صحیح و تنظیم کردن بینش و نگرش و مواضع با امام عامل اصلی تحمیل صلح به امام حسن(ع) و واگذاری خلافت به معاویه است. به نظر می رسد امروز هم این موضوع مورد توجه دشمنان است و ما پیش از آنکه از دشمن خارجی بترسیم و بخواهیم سنگرهای سترگ و بزرگی را برابر دشمن ایجاد کنیم باید به دنبال حفظ انسجام و اتحاد داخلی و رویکردی خود باشیم.
وی خاطرنشان کرد: محور روابط و مناسبات داخلی و خارجی ما نباید محدود و منحصر بر تمرکز بر دشمن مشترک باشد بلکه باید بر پایه معارف و تعالیم اصیل اسلامی به شناخت دشمن و اتخاذ رویکرد مناسب در برابر دشمن پرداخته شود.
لازم به ذکر است که سیره و عملکرد هر یک از ائمه هدی(ع) مبتنی بر شریعت و حکمت بوده در بسترهای مختلف اجتماعی بروز و ظهور یافته اند از این رو در بیشتر موارد انتخاب یا عملکرد امام متاثر از جبر و اقتضای اجتماعی بوده است از این رو نمی توان عملی را بدون در نظر گرفتن اقتضائات مختلف به امام نسبت داد. بر اساس این مبنا پذیرش صلح توسط امام حسن(ع) و واگذاری خلافت به معاویه نه یک گزینه مطلوب امام، بلکه تحمیلی اقتضائی از سوی دشمن و جامعه دانسته خواهد شد.