امروز : سه‌شنبه 27آبانماه 1404 | ساعت : 10 : 18

آخرین اخبار

المپیک ناشنوایان | پنجمین مدال ایران برای جودو

شفقنا – تیم جودو ناشنوایان ایران موفق به کسب...

پلمب دو مؤسسه و مسدودسازی ۴۷ صفحه مؤسسات غیرمجاز اعزام دانشجو

شفقنا-دادستان تهران از پلمب دو مؤسسه و مسدودسازی ۴۷...

بازخوانی پیش‌بینی‌های انتخابات عراق ۲۰۲۵؛ نوشتاری از محمد آقاسی

شفقنا- محمد آقاسی محقق حوزه افکارعمومی در یادداشتی یادآور...

بریتانیا خواستار افزایش کمک‌های بشردوستانه به غزه شد

شفقنا- «یفیت کوپر» وزیر خارجه انگلیس از افزایش قابل...

یک تحلیلگر آمریکایی:«اسرائیل توان مقابله با پاسخ ایران را ندارد»

شفقنا-نظریه‌پرداز و تحلیلگر مطرح آمریکایی، حمله مشترک واشنگتن و...

لیبرمن: چهره خاورمیانه در حال تغییر است، اما نه به نفع ما

شفقنا- آویگدور لیبرمن، رئیس حزب «اسرائیل خانه ما» گفت:...

خرید جنگنده‌های اف-35 توسط عربستان سعودی چه معنایی برای منطقه و آمریکا دارد؟

شفقنا- «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا قرار است امروز سه‌شنبه...

از رسانه ها/ سیاست فیلترینگ، نه شایعه را و نه جرم را مهار نمی‌کند

شفقنا- روزنامه خراسان نوشت:جامعه منتظر تصمیم سیاستمداران نمی‌ماند. مردم...

پیام تبریک رییس جمهور به مناسبت قهرمانی تیم دانش‌آموزی ربوکاپ ایران

شفقنا-رئیس‌جمهور، قهرمانی تیم دانش‌آموزی ربوکاپ ایران را تبریک گفت...

طلا به مرز ۴۰۰۰ دلار نزدیک‌تر شد

شفقنا- قیمت هر اونس طلا در معاملات روز سه‌شنبه...

بن‌گویر: اذان نباید پخش شود/ رهبران تشکیلات خودگردان باید ترور شوند

شفقنا- ایتامار بن‌گویر، وزیر امنیت اسرائیل، با افتخار از...

چگونه راحت زندگی کنیم؟(۹) پای درس جامع السعادات نراقی(ره)

شفقنا-  حجت الاسلام مجتبی لطفی در  بخش نهم نوشتار خود با عنوان «چگونه راحت زندگی کنیم؟ / پای درس جامع السعادات نراقی(ره) این گونه آورده است:

در نوشتار هشتم به توصیفی از «تکبر» پرداخته شد و اینک ادامه آن مبحث: تکبر، گاهی؛
1. تکبر بر خداست؛ مانند تکبر امثال فرعون و نمرود که ناشی از طغیان و جهل محض آنهاست. البته با کمي دقت معلوم مي‌شود امثال فرعون و نمرود جهل به خدا نداشتند ولی طغیان داشتند؛ برای همین وقتی فرعون در دریا در حال غرق شدن بود گفت: به خدای موسی و هارون ایمان آوردم. این هم از سیاست طغیانی اوست و خدا بر او مشتبه نبود. بدترین نوع از انواع کبر همین تکبر در مقابل خداست چون اعظم اقسام کفر است.
2. تکبّر بر انبياء الهي و مصلحان است و صاحب آن چون خود را از لحاظ عقل و قدرت برتر می‌داند در مقابل انبیاء الهی تکبر می‌ورزد و به اندرزها و هدایت آنان تن نمی‌دهد.
3. و تکبّر بر مردم؛ در این قسم از تکبّر، چه بسا دیگر مردم و خلایق را که کوچک می‌شماریم.
این نوع تکبر، گرچه مرتبه رذالتش از تکبر بر خدا و پیامبران الهی کمتر و پائین‌تر است ولی خود، از هلاک‌کنندگان بزرگ انسان است؛ برای اینکه چه بسا کسانی که آنها را کوچک می‌شماری تو را به طريق حق بخوانند ولي تو به واسطه تکبرت، حرف حق را به زمین می‌زنی! آنها از خدا و واقعیّات هستی می‌گویند اما تو زیر بار نمی‌روی و در حقیقت مخالفت با خدا کرده‌ای! از طرف دیگر، عزّت و بلند مرتبه بودن از ناحیه خدا، و عظمت و بزرگی از اوست و هنگامی که نسبت به دیگر بندگان خدا تکبر کردی معني‌اش اين است که با صفاتی که مخصوص ذات حق است منازعه کرده‌ای و در برابر عظمت خدا برای خود، بزرگی قائل شده‌ای و کسی که با صفات خدا جنگ کند با خودِ خدا جنگیده است!
مراتب و درجات کبر
مرتبة اول: بالاتر و بدترين مرتبة تکبر هنگامی است که، بزرگ دیدن خود، در قلب انسان رسوخ کرده و این تفکر باطنی به افعال و جوارح ظاهری‌ سرایت کند؛ برای همین است ادعای زیاد دارد، اهل مباهات و فخر فروشی است و از خودش زیاد تعریف می‌کند. این مرتبه چون ضمن رسوخ در قلب، همراه با افعال و اقوال است، بدترین و قبیح‌ترین درجه کبر است.
مرتبه دوّم: در اینجا شخص در قلب و باطن خود، بزرگ بین است و دیگران را حقیر می‌داند ولی اظهار لسانی و فعلی ندارد و به آنها سرایت نکرده است.
مرتبه سوم: مرتبه پائین‌تر کبر جایی است که کسی قلباً انسان متکبری است و خود را از دیگران برتر می‌داند ولی، از این رذیله نفسانی رنج می‌برد و چون می‌داند این صفت بدی است در عمل به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویا دیگران از او برتر و بهترند. این شخص گرچه کبر در قلبش رسوخ کرده، اما شاخ و برگ آن را زده و در تلاش است ریشه را هم قلع و قمع کند. البته به سرعت توان جدایی از اين امر قلبی را ندارد ولی تلاش خود را می‌کند. این شخص ذاتاً گناهی ندارد و از خدا باید بخواهد تا یاری‌اش داده، کبر را از خود دور کند.
1. علاج و درمان علمی کبر
در این مرحله باید بدانی کبر، ریشه در عجب دارد و همان درمان­های ذکر شده برای عجب همین‌جا کار ساز است. اگر حساب کنی که نسبت ما به خداوند، ربطي بیش نیست و ما عین ربط به خدا هستیم و اگر ربط به او قطع شود، هیچ و پوچ خواهیم شد. اگر ما علم، قدرت و مال داریم و به آن می‌نازیم، همه اینها به واسطه فیض حضرت حق است و اگر لحظه‌ای و کمتر از لحظه‌ای این فیض ربط به او قطع شود، همه چيز نابود می‌شود. همين عقلی که داری و به آن مباهات و فخر می‌فروشی اگر از تو گرفته شود حاضری تمام مایملک خود را بدهی تا آن را به دست آوری! اگر علم داری و مقام علمی تو بالا رفته، این هم از خودت نیست بلکه از اراده و مشیّت حضرت حق است، مقدمة اراده، تصور، تصدیق و شوق به هر کاری، همگی عین ربط به ذات ربّ است. حال که ما از خود چیزی نداریم چرا خود را مستقل از ذات حق می‌دانیم و به چه چیزی از نداشته‌های خود می‌نازیم؟!
گذشته از این، تو که خود را برتر از ديگري می‌دانی، ناشی از نهایت جهل و سفاهت توست براي اينکه تو عاقبت خود را نمی‌دانی و شاید دیگری، سجايای نفسانی و اخلاقی برتری دارد که در آخرالامر موجب نجات اوست، اما تو به مهلکات ذميمه گرفتار شده­ای که آخرالامر هلاک می‌شوی! چگونه انسانی که صاحب بصیرت است حاضر می‌شود خود را بر دیگران ترجیح دهد و حال آنکه دارای اخلاقی باطنی است و عاقبتش ابهام دارد و ممکن است خراب شود.
اگر واقعاً خداشناس واقعی باشيم، خود را فقیر و مسکین کاملی می‌دانیم که از خود چیزی نداریم که بخواهیم به واسطه آن خود را بالاترین فرض کنیم. حال که ما قطره‌ای و جلوه‌ای از ذات حق هستیم، پس نظر سوء و عداوت به دیگران داشتن، دیگران را هیچ شمردن و فقط خود را محبوب خدا دانستن؛ معنی ندارد.

دو اشکال:
اشکال اول: همه اینها درست ولی، من که خودم را می‌شناسم و می­دانم از نظر علم و عبادت از یک آدم فاسق برترم. آدم فاسق علناً دروغ می‌گوید، گناه می‌کند و انواع رذائل دیگر، و من این­گونه نیستم پس چگونه من خودم را با او یکی حساب کرده نسبت به او متواضع باشم حال آنکه من متصف به ورع و علم هستم و او صفات بدی دارد؟ آیا در این حال اگر خودم را بالاتر دانستم گناه است؟!
پاسخ: ما نمی‌گوئیم تو که اهل ورع و دانش هستی،‌کار خوب خود را خوب ندانی و کارهای بد او را خوب بدانی! قهراً کار خوب، خوب است و کار بد، بد. بلکه می‌گوئیم حقیقت تواضع را داشته باش یعنی: برای ذات خودت نسبت به دیگران برتری قائل مباش. ما با صفات خوب تو و صفات بد او، کاری نداریم آنها ذاتاً خوب و یا بد هستند؛ عالِم، عالم است و جاهل جاهل، فاسق فاسق است و مؤمن، مؤمن؛ اما برتری انسان به این صفات فعلی نیست، مزیت واقعی و حقیقی آن است که این صفات تا عاقبت عمر انسان، همراهش باشد. ملاک، حسن خاتمه و عاقبت نیکوست که امری مبهم و پر از رمز و راز است. ما بندگان از عاقبت کار خود اطلاعی نداریم و واقعاً امری پیچیده است؛ چه بسا کافری که مسلمان از دنیا رود و چه بسا مسلمانی که کافر بمیرد؛ چه بسا عالمی با ورع، بی‌ایمان شده و غزل خداحافظی را بخواند و چه بسا فاسق فاجری، با بال ایمان عروج کند؛ و چه بسا آنکه شرش ظاهر است با یک جرقه کوچک از خواب بیدار شود و نجات یابد، و آنکه خیرش ظاهر است در خواب غفلت فرو رود و هلاک شود!
بنابراین، دیگری را شر، و خود را مجسّمه خیر و خوبی نبین؛ پیش خود بگو شاید او در باطنش اخلاق نیکویی دارد که باعث هدایت و توبه‌اش شود و عاقبتش به خیر. و من که کار خوبم ظاهر است شاید آفات باطنی­ام باعث سوء عاقبتم شود. پس نباید خود را از شر آفات ایمن بدانم و اعمال خوبم حبط شود.
( «و این بحث ادامه دارد…» برگرفته از شرح آیت الله منتظری بر جامع السعادات مرحوم نراقی)

اخبار مرتبط

پاسخ دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
نام خود را بنویسید