شفقنا- حجت الاسلام و المسلمین جوادی آملی، استاد دانشگاه و حوزه، معتقد است: امام حسین(ع) به دنبال این بودند که اسلام را آنگونه که هست به جامعه جهانی معرفی کنند. اسلامی که امام حسین(ع) معرف آن بودند دارای ویژگی هایی از جمله عدالت خواهی، حق طلبی، عزتمندی، شرافتمندی، حق حاکمیت انسان ها بر سرنوشت خود، پذیرش رأی الهی داشت.
وی بیان کرد: اگر اسلام، اسلامی باشد که چنین ویژگی هایی را دارد و سنت های پیامبر(ص) و خدا را زنده می کند، این یک اسلام حقیقی است و امام حسین(ع) برای این اسلام حقیقی قیام کردند. حضرت می خواستند اسلامی که به ظاهر در پوسته و پرده ای از اسلام معرفی می شود، ولی قدرت، سیاست، مقام خواهی و دنیا طلبی را راهبری می کند را از حقیقت اسلام متمایز کنند.
در ادامه متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین جوادی آملی را می خوانید:
* دو اسلامی که امام حسین (ع) برای آن و در برابر آن بپاخاستند از منظر منزلت «کرامت انسانی» دارای چه شاخصه هایی بود؟
اسلام دارای یک حقیقتی است که عناصر تشکیل دهنده و ارکان سازنده آنها مشخص است از جمله مهم ترین آنها عناصر و اوصاف والای انسانی است. بعد از اعتقادات و باورهای اولیه، شرافتمندی، عزتمندی، نپذیرفتن ذلت، مبارزه با فساد، عدالت خواهی، حق طلبی و نظایر این اوصاف، ثمرات شجره طیبه اسلام است بنابراین اگر یک اسلامی داشته باشیم که از این عناصر تهی باشند مثل یک درخت بی ثمر و در حقیقت یک پرده ظاهری از اسلام خواهد بود.
اسلام بدون «کرامت انسانی» نوعی از کفر است
نمی توانیم بگوییم که دو نوع اسلام داریم، یک اسلامی که با عزت انسانی سازگار است و اسلامی که ذلت را پذیرفته است! بنابراین ابتدائاً می خواهم این نکته را به درستی تبیین کنم که کسی تصور نکند دو نوع اسلام داریم، یک اسلامی که دارای شاخصه های شرافتمندی، عزت طلبی، حق خواهی و نظایر آن است و اسلام دیگری که در مقابل این جریان وجود دارد چرا که این جریان یک کفری است که در قالب و لباس اسلام در آمده است و از این جهت می توان نهضت سالار شهیدان را مقابله با یک جریانی دانست که روحاً و باطناً کفر هست گرچه در ظاهر در کسوت اسلامی است.
* چه زمینه ها و عواملی سبب شد که اسلام پیامبر (ص) از انسان و انسانیت تهی و به سرانجام حاکمیت اموی و یزیدی مبتلا شود؟
امروز هم شاهد کجی و فهم نادرست از اسلام هستیم
این پرسشی اساسی است که باید همواره به آن توجه کرد. امام خمینی(ره) فرمودند که سعی کنید این انقلاب به دست نامحرمان نیفتد. حادثه عاشورا نیز به همین دلیل رخ داد چون نامحرمان و انسان های نادرست دو جریان «انحراف و تحریف» را ایجاد می کنند؛ «انحراف» یعنی کج طلبی و بدفهمی و زمینه فهم نادرست را در خود و جامعه ایجاد کردند. متأسفانه این جریان در حال حاضر نیز وجود دارد و باعث می شود که در فهم اسلام کجی و فهم نادرست اتفاقی بیفتد. قرآن می فرماید: «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ».
قرآن متشابه دارد ولی راز و مرز متشابه این است که در سایه محکم معنا پیدا کند، آن کسی که این متشابه را محکم بر نگرداند در حقیقت «فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ» است و انحراف در قلب آنها وجود دارد و آنها به دنبال این هستند که یک بدفهمی و کج فهمی نادرستی از اسلام داشته باشند و این در حقیقت از درون شکل می گیرد و می تواند درون یک جامعه افراد و به خصوص دانشمندان و عالمان منحرفی ایجاد کند که در حقیقت با نادرست و ناصواب خواندن آموزه های وحیانی چنین مسایلی رخ می دهد.
اما جریان دیگر «تحریف» است که این جریان از بیرون راهبری می کند و افکار و آرایی را وارد اندیشه می کند که اصلاً در آن مکتب چنین چیزی وجود ندارد. جوامع دینی متأسفانه دچار این دو جریان می شوند، هم جریان انحراف که بدفهمی و نافهمی از حقایق یک مکتب است و هم تحریف که بدخواهان، مخالفان و معاندان در این جریان دست دارند. چون این دو جریان وجود دارد، اسلام در آن قالب اسلامی و اساسی جلو نمی رود و وقتی جلو نرفت طبعاً معیارهایی که ما باید از اسلام در جامعه ببینیم یکی پس از دیگری لوث شده و ناصواب دیده می شود و پرده های ابهام و تاریکی و نظایر روی آن را می گیرد. مثل تشکیک کردن و شبهه افکنی کردن و به دروغ مسایلی را القا کردن و نظایر آن که هم باید زمینه های انحراف را در جامعه شناسایی کرد و از بین برد و هم باید جریان های تحریفی را شناسایی کنند و از جامعه زدود. اگر انقلاب اسلامی نیز احیاناً دچار این دو جریان شود که متأسفانه تا حدودی این قضایا پیش آمده و با بدفهمی از یک سو و انحرافی که از بیرون یا تحریفی که از بیرون القا می شود از سویی دیگر، یک نافهمی ایجاد می شود و این نافهمی هر دو در قالب دین انجام می شود که ظاهر و پوسته آن دین است ولی در اصل فهم ناصواب از آیات متشابه است.
برخی به استناد آیاتی قائل به تجسیم در باب خداوند هستند یا کسانی قائل به جبر هستند، این افراد به دلیل انحراف درونی دچار چنین مسایلی شده اند و سهم عظیمی در ناصواب خواندن دین از ناحیه همین منحرفین است کما اینکه دست منحرفان و تحریف گران هم در این رابطه کاملاً واضح و روشن است.
بنابراین برای اینکه این دو جریان را بشناسیم و پی ببریم که کدام جریان با چه ویژگی هایی حرکت می کنند، باید به نهضت امام حسین(ع) دقت کرد چرا که نهضت حضرت برای مقابله با دو جریان انحراف از درون و تحریف از بیرون است. امام حسین(ع) می خواستند اسلام را آنگونه که هست به جامعه جهانی معرفی کنند لذا باید این ویژگی ها را شناخت و از جمله مسایلی که در این رابطه وجود دارد و می تواند برای جامعه روشنگر باشد، عدالت خواهی، حق طلبی، عزتمندی، شرافتمندی، حق حاکمیت انسان ها بر سرنوشت خود، پذیرش رأی الهی و نظایر این مسایلی است که می تواند به عنوان نشانه های جامعه باشد البته امام حسین(ع) غیر از این نشانه های انسانی حتی از خود مایه گذاشتند و فرمودند: «آیا نمی شناسید که من فرزند پیغمبر هستم، آیا این نامه، لباس و شمشیر من حکایت از این نمی کند که من در راستای اندیشه جدم رسول الله حرکت می کنم.» بنابراین باید به این دو جریان در حادثه عاشورا توجه کنیم.
* ما در واقعه عاشورا شاهد حضور دو گروه هستیم که هر دو یک دین، نژاد و ملیت دارند، اما چنان یکی با دیگری برخورد می کند که گویی همه اینها در دایره امکان نیست. به باور شما کدام یک از مولفه های اخلاقی و ضد اخلاقی در مواجهه خیر و شر در عاشورا پررنگ تر و تاثیرگذار تر است؟
یکی از برجسته ترین شاخص های اسلام نسبت به مکاتب و ادیان دیگر «اوصاف انسانی» است. انسان در مکتب اسلام در اوج عظمت و جایگاه خود قرار دارد. کرامت انسانی، شرافت انسانی، جایگاه خلقت انسانی و بسیاری از آموزه های دینی نشانگر آن است که چه جایگاهی برای انسانی که در این دین تعریف می شود، وجود دارد و کسانی که به چنین اوصافی تن ندادند و همه این اوصاف را زیر پا گذاشتند، از عناصر شکل گرفته در درون اسلام و مکتب اسلام فارغ هستند. اگر بخواهیم اسلام را در این بُعد و از این منظر بشناسیم و نهضت امام حسین(ع) را یک برش انسانی بزنیم و از این منظر بنگریم، می بینیم که این نهضت در معرفی شاخصه های انسانی و اوصاف کریمه انسانی مثل شرافتمندی، عدالت خواهی، حق طلبی و عزت طلبی حق و حقیقت را به منصه ظهور رسانده است لذا امام حسین(ع) فرمودند: «أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ اَلْبَاطِلَ لاَ يُتَنَاهَى عَنْهُ» معروف در جامعه باید روشن باشد و منکر باید در جامعه مورد نهی قرار بگیرد، همه اینها کرامت انسانی است که در متن اسلام به آن پرداخته شده، اگر اسلام اسلامی باشد که چنین ویژگی هایی را دارد و سنت های پیامبر(ص) و خدا را زنده می کند، این یک اسلام حقیقی است و امام حسین(ع) برای این اسلام حقیقی قیام کردند. حضرت می خواستند اسلامی که به ظاهر در پوسته و پرده ای از اسلام معرفی می شود، ولی قدرت، سیاست، مقام خواهی و دنیا طلبی را راهبری می کند، را از حقیقت اسلام متمایز کند لذا فرمودند: «وعلی الإسلام السلام إذا بلیت الأُمّة براعٍ مثْل یزیدٍ» اگر بنا باشد در یک جامعه ای یک حاکمی مثل یزید باشد، ما دیگر چنین اسلامی نداریم و باید فاتحه آن اسلام خوانده شود. یعنی اگر چنین اتفاقی بیفتد که امام یک جامعه ای، یک انسان پلید و نابه کاری همانند یزید باشد، ما دیگر چه اسلامی داریم و چرا باید نام آن را اسلام بگذاریم.
* در زمان امام حسین (ع) اوجی از خصایص و رذایل انسانی که یک انسان می تواند در حق هم نوع خود داشته باشد را شاهدیم؛ از طرفی برادری، تقوا، آزادگی، گذشت، بردباری، تحمل، کرامت، جوانمردی، عزتمندی، صداقت، اصالت توبه و محبت و از سویی دیگر حرام خواری، فسق، فجور، تهمت، دروغ، هوای نفس، قدرت طلبی نامشروع، خباثت، نفاق و بدعهدی؛ اما چه شد که این رذایل و خصایص انسانی در یک عده ای نهادینه شد و در مواجهه با یکدیگر درآمد؟
وقتی انسان در یک جایگاهی قرار بگیرد که مقام، ثروت، دنیا و نظایر آن برای او اولویت داشته باشد، همه حق ها را زیر پا می گذارد و به همه باطل ها تن می دهد.
سوال بسیار درستی است، چطور می شود که یک انسان، مسلمان باشد، اما به اینگونه از کرامت های نفسانی و انسانی که در اوج آموزه های وحیانی است، بی اعتنا باشد؟ دلیل آن این است «لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا»، چشم و گوش این انسان نسبت به مسایل حق پوشیده شده و روی حق پرده ای انداخته اند و آن را نمی بینند بنابراین دنیاخواهی که پیامبر(ص) فرمودند: «حُبُّ الدنیا راس کُلِّ خَطیئَهٍ» و همچنین مقام خواهی و مقام طلبی مسایلی را به همراه می آورد که بزرگترین این مسایل «توجیه گری» است.
توجیه گری یکی از اتفاقات بسیار ناصوابی است که در حکومت های به ظاهر دینی رخ می دهد و همه چیز را توجیه می کنند و برای همه چیز یک راه حل زبانی و اعتباری درست می کنند بنابراین می توان یک جامعه ای به ظاهر در پوسته اسلام باشد، ولی چون در قدرت هستند و از منابع ثروت و قدرت و مقام و امثال ذلک برخوردارند همه چیز را حتی مثل حسین بن علی(ع) را نادیده بگیرند. یک کسی مثل عمر سعد که با حسین بن علی از کودکی با هم بودند و شخصیت امام حسین را کاملاً می شناسد و می داند که او بر حق است و هیچ تردیدی در حقانیت او ندارد، اما در عین حال چون مقام ری و گندم ری برای او مهم است، نه تنها حسین را نادیده می گیرد بلکه همه باورهای خود را نیز زیرپا می گذارد چرا که آن مقام چشم، گوش و دل او را کور کرده از اینکه بتواند حقایق را بیابد و بفهمد.
* از دیدگاه شما تمسک به دیدگاه امام (ع) مبنی بر اهتمام حداکثری به کرامت انسانی و حیات شرافتمندانه و پرهیز از ذلت پذیری، چه جایگاهی در ارزیابی و پذیرش مکاتب مختلف سیاسی و دینی و فهم فلسفه حیات انسانی و تضمین سعادت بشر دارد و عدول از جوهره انسانی آن چه عواقبی برای جوامع بشری و حاکمیت های سیاسی ایجاد می کند؟
عناصر اصلی تشکیل دهنده یک مکتب مثل مکتب اسلام به انسانیت بهای اصلی را داده و برای آن جایگاه ویژه ای قائل است و اوصاف والای نفسانی را عظیم شمرده و اخلاق، تقوا، عمل صالح و باورهای صحیح را ارزش و بها داده و از هر نوع رذیلت اخلاقی، کج رفتاری و بدرفتاری انزجار و تنفر خود را اعلام کرده، اگر آن حکومت به چنین ارزش هایی بها دهد، آن حکومت می تواند دینی و اسلامی باشد و طبعاً جامعه ای که تحت لوای چنین حکومتی زندگی می کند، جامعه اسلامی است؛ اما اگر حاکمیتی به این عناصر اصلی و تشکیل دهنده روح و حقیقت انسانی بهای لازم را ندهد و آنها را نادیده بگیرد و نسبت به آن نه تنها غافل باشد بلکه به دنبال خواسته های نفسانی و طمع ها، حرص ها، تبعیض ها، فسادها و نظایر آن باشد، ولی به ظاهر چنینی تبلیغی را داشته باشد، این جامعه دچار تزویر و نفاق است. به قول حافظ «دام تزویر نکن چون دگران قرآن را» یعنی تزویر، ریاکاری و نظایر آن باعث می شود که یک جامعه ای در نهایت فساد و انحراف قرار بگیرد.
عده ای قرآن و حتی نهضت امام حسین(ع) را دام تزویر و حیله گری می دانند و برنامه هایی را برای آن تشریح می کنند تا جامعه را به آن مشغول کنند تا در این فرصت کار خودشان را انجام دهند. به تعبیر دیگر حافظ می گوید که اگر حتی انحراف های شخصی دارید، اما نباید قرآن را بر نیزه کنید یعنی نباید روی بنرها بچسبانید و در رسانه های خود این انحرافات را عنوان کنید و از در درون کرامت های نفسانی و انسانی را از بین ببرید. بنابراین حکومتی که به تزویر، زر و زور مبتلاست، نمی تواند برای جامعه، اسلام و ایمان را به ارمغان بیاورد.
* اساسا چگونه یک حاکمیت و جامعه به سمتی می رود که حامل یک سری ارزش ها و ضدارزش ها می شود؟ چه مولفه ها و عناصری بدان ها مشروعیت می دهد و مروج آن می شوند؟
اصل این مسایل همانگونه که در بیان پیامبر اکرم(ص) آمده «حُبُّ الدنیا راس کُلِّ خَطیئَهٍ» حب دنیاست. کسانی که به مقام حکومت و قدرت رسیدند، این قدرت دل و دیده را پر می کند و کاملاً چشم را نسبت به خودش خیره نگه می دارد به صورتی که چشمش جای دیگری را نمی نگرد.
این افراد برای اینکه بتوانند این قدرت را حفظ کنند و شرایط را برای خود نگه دارند، اول دست به کار «توجیه» می شوند و هر اتفاقی که می افتد را درست جلوه می دهند یا برای اقدامات خود توجیهاتی ردیف می کنند و مصلحت خواهی های دروغین را بیان می کنند و واقع مصلحت را در مقابل حقیقت به کار بردند. در همین شرایط حاکمیت، حکومت و قدرت را به هر قیمتی که شده به دست می گیرد ولو به قیمت تحریف دین و مکتب اسلام یا منحرف جلوه دادن اسلام.
پس از آن یک سلسله ارزش هایی را تولید می کند که این ارزش ها کاملاً ارزش های ظاهری است؛ گرچه در پوسته دین است اما روحش برخوردار از اصل دین نیست و با آن ارزش های اصیل هم به گونه ای مبارزه می کند و برای آنها نیز پوشش ها و روپوش هایی قرار می دهد. کار شیطان هم تزیین باطل به صورت حق هست و هم ابهام آفرینی و تشکیک و سیاه نمایی و نظایر آن نسبت به حق است که در حقیقت آن حق دیده نشود. چون چنین اتفاقی می افتد طبیعی است که حاکمیت به دنبال تولید یک سلسله ارزش های به ظاهر اسلامی اما در واقع غیر اسلامی است و مولفه ها و عناصری که به آن مشروعیت می دهند مساله انحراف، تحریف و توجیه و مصلحت طلبی ها در مقابل حقیقت خواهی ها و نظایر آنهاست.