شفقنا- حجت الاسلام والمسلمین مسجدجامعی گفت: راتسینگر کاتولیک متعصبی بود که خیلی از اقدامات و سخنانش از روی همین تعصب بود. او مجمع گفتگوی بین دینی را ملغی کرد و رای اولین بار بعد از شورای واتیکان دوم، «لفرین»ها را تحویل گرفت. «لفر» یک اسقف فرانسوی بود که مخالف با آن قوانین و اصلاحاتی بود که واتیکان دوم مقرر کرده بود و به طرفدارانش لفرین میگویند.
محمد مسجد جامعی: دلایلی که منجر به انتخاب «راتسینگر» برای ریاست کلیسای کاتولیک شد – بخش اول
در بخش نخست از جایگاه علمی پاپ پیشن سخن به میان آمد و در این بخش به علل استعفا و مشکلات بزرگ کلیسای کاتولیک.
چه مسئلهای ایشان را به استعفا مجبور کرد؟
داستان مفصلی دارد. اولا زمانی که راتسینگر استعفا کرد، صریحا گفت: «من تحت فشار هیچ مقامی و فردی نیستم، خودم با اختیار و آزادی کامل استعفا میکنم.» حتی تعیین کرده بود که تا ساعت هشت آن روزی که کناره گرفت، در سمت خود خواهد ماند؛ اما عواملی که وجود داشت بخشی از آن برمیگشت به شرایط قبلی، یعنی اواخر زمان ژانپل که آن وضعیت هر روز بدتر میشد؛ یعنی موضوع کودکآزاری و باز شدن پرونده کشیشها و حتی اسقفها و کاردینالهایی که در این مورد متهم بودند. نکته بعدی مسئله فساد مالی زیاد در کلیسا بود. البته آن مقدار که من میدانم، خیلی پرونده فساد مالی رو نشد. راتسینگر نخستوزیری به نام کاردینال برتونه داشت که از اموال کلیسا که برای اقدامی انساندوستانه تخصیص یافته بود، حدود نیممیلیون یورو را برای بازسازی و تجهیز اقامتگاه خودش صرف کرده بود که در آن زمان به رسانهها کشیده شد. موضوع سوءاستفاده مالی، منهای برتونه، در زمان راتسینگر، خیلی مطرح بود و او از حجم مشکلات و انتقادها گویا مستأصل شده بود.
مسئله دیگر آنطور که در مطبوعات ایتالیایی منتشر شد، گزارشهایی از تمایلات همجنس بازی بعضی از واتیکانی ها منهای مسئله کودکآزاری بود. پیشتر هم اینگونه مسائل وجود داشت، اما نه به این صورت که در رسانهها مطرح شود، و این در زمان راتسینگر اتفاق افتاد. او در موقعیت بسیار سختی قرار گرفت، مضافا که از نظر جسمی هم ضعیف شده بود؛ اما آزردگیهای مختلف روحی و مشکلات فوقالعاده سنگین او را به استفعا واداشت. اینها تا اندازهای نشاندهنده صداقت شخصی او بود.
مسئله دیگر این بود که در رسانهها اعلام شد ایشان در جوانی عضو «جنبش جوانان نازی» بود. ظاهراً لابیهای اسرائیلی هم ایشان را تحت فشار قرار داده بودند.
این حرف را در مورد «پاپ پیو دوازدهم» هم میگفتند. یک موضوع این است که واقع امر چه بوده، دوم اینکه اسرائیلیها از این نوع اقدامات یا اتبلیغات چه نوع استفادههایی می خواهند بکنند. موضوع اول مربوط میشود به پیو دوازدهم و اینکه او در هنگام جنگ دوم جهانی نسبت به کشتار یهودیها بیاعتنا بود و کمکی نکرد. البته بیشتر یک نوع اتهام بود تا واقعیت، اتفاقا هم پیو دوازدهم و هم مجموع کلیسای کاتولیک تا آنجایی که میتوانستند، به یهودیهای تحت تعقیب کمک میکردند تا فرار کنند یا پنهان شوند؛ برای نمونه کشیشی برایم گفت که یکی از دوستان نزدیک و صمیمیاش کشیشی در فلورانس بود که عدهای از یهودیان شهر را در کلیسا مخفی کرد، یعنی در کلیسای بزرگ شهر فلورانس. این کلیسا گنبد خیلی بزرگی دارد که تا قبل از گنبد سن پیترو واتیکان بزرگترین گنبد از نظر ابعاد بود و دو لایه دارد. او یهودیان را تا مدت زیادی بین دو لایه گنبد پنهان کرده بود.
انصاف این است که طبق شواهد، هم واتیکان و هم کشیشها و اسقفها در مناطق مختلف، در پنهان کردن یهودیان تحت تعقیب، فراوان اقدام میکردند. با اینهمه پیو دوازدهم را متهم کردند. علت اصلی این بود که در زمان ژانپل دوم که ایام مأموریت خود من است، میخواستند از واتیکان امتیاز بگیرند، چراکه اروپای شرقی فرو پاشیده بود و جنگ عراق هم به نفع امریکا تمام شده بود. همچنین زمانی بود که مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل بلکه فلسطین و اسرائیل شروع شده بود و اینها مایل بودند در این میان، واتیکان حاضر باشد و امتیاز بدهد.
یعنی یک نوع مطالبهگری؟
بله. در مورد راتسینگر هم دو موضوع وجود دارد: یکی اینکه در زمان نازیها همه نوجوانها بدون اینکه بخواهند و یا از آنها سؤال شود، باید از پیشاهنگان حزب نازی میشدند. در آن زمان راتسینگر هیجده یا نوزده ساله بود و به طور طبیعی باید عضو میشد. این جریان در زمان صدام هم برای جوانهای عراقی بود و شاید در نظامهای کمونیستی هم چنین بود. گویا راتسینگر نیز میگوید که در آن زمان همه جوانهایی که در سن من بودند، باید عضو پیشاهنگان حزب نازی میشدند. مطلب دوم مسئله استفاده اسرائیلیها از راتسینگر به عنوان اهرم فشار است. آنها همیشه فشارشان را میآورند و یک سلسله امتیازات میگیرند. هم از ژانپل و هم از راتسینگر گرفتند!
نمونهای از این امتیازدهی را میفرمایید؟
بله. واتیکان و کلیسای کاتولیک در بیتالمقدس و در مجموع سرزمین اشغالی تعداد زیادی مدرسه، کالج، کلیسا، دیر، اوقاف و زمینهای کشاورزی دارد. اصولا واتیکان به اموال خودش یعنی مستملکاتش حساس است و در برقراری رابطه دوجانبه همۀ اینها باید لحاظ شود؛ اما فشار بر روی واتیکان به نوعی بود که باید این رابطه برقرار میشد. بالاخره در آخرین روز یعنی ۳۱ دسامبر ۱۹۹۳، رابطه برقرار شد، بدون اینکه آنها همزمان بتوانند در مورد روشن شدن وضعیت مستملکات، اقدامی کنند و امتیازی بگیرند. فقط هم مسئله مستملکات نیست، بلکه اجازه کار و اقامت برای کشیشها، راهبها و راهبههایی که متعلق به طریقههای مختلف هستند، هم مطرح است.
در آن زمان اردن و واتیکان رابطه دیپلماتیک نداشتند و لذا سفیرشان در ایتالیا، آقای الحسن، مسائل واتیکان را پیگیری میکرد. او اصلا فلسطینی و فرد بسیار مطلعی بود و بعدها سفیر اردن در سازمان ملل شد. او چندین بار به نزد من آمد. قبل از برقراری رابطه اسرائیل و واتیکان، مسؤلیت آثار اسلامی در فلسطین، به عهده اردن بود که بعد از ۱۹۶۷ اشغال شد. به لحاظ قانونی، همیشه اردن اوقاف اسلامی این قسمتها را در دست دارد و لذا با توجه به مسئولیتها یا وظایف و یا اختیاراتی که اینها در مورد اوقاف در معنی عام کلمه، چه مسجدالاقصی چه مناطق دیگر دارند، برایشان مهم بود که واتیکان و اسرائیل در زمینه آن اوقاف و کلیساها و دیرها و احیانا مدارس و دانشگاهها چگونه با هم کنار میآیند. آن فشارها به برقراری رابطه دیپلماتیک کمک کرد، بدون آنکه واتیکان بتواند حقوق خود را استیفا کند!
از بندیکت شانزدهم هم امتیاز خاصی گرفتند؟
در مورد او نکته مهم این بود که از لحاظ حیثیتی امتیاز گرفتند. به این معنی که گفت: «میراث ما ادامه میراث یهودی است و آنان برادران بزرگتر ما هستند!» در زمان بندیکت چه به دلیل کنفرانسهایی که میگذاشتند و چه به دلایل دیگر، این جریان شکوفا شد. میتوان گفت امتیازاتی که او عملا به اسرائیل داد، بهمراتب فراتر از آن چیزی بود که خودش قبلا میاندیشید!
در مورد سخنرانی او در دانشگاه رگنسبورگ و انتقادش به اسلام هم کمی توضیح دهید.
آن ایام من در مأموریت در مراکش بودم. واتیکان در این کشور سفیر جالبی داشت که با ما رابطه خانوادگی داشت. آقای آنتونی سوتسو که اهل کالابریا بود و میتوانم بگویم روحیه کاملا جهان سومی داشت. در گفتگوهای شخصی، خیلی از فرنگیها و حتی از واتیکانیها انتقاد میکرد. شخصیت خیلی خاصی بود، در حال حاضر بازنشسته است و در بولونیا زندگی میکند. در کنفرانسی که سال گذشته به بولونیا رفتم، او نیز آمد و مفصل دیدار داشتیم. در آن زمان در این مورد از او پرسیدم که من را به اتاق رمزشان برد که داخل اقامتگاه خودش بود. مطالب فراوانی آمده بود. این سخنرانی واکنش زیادی ایجاد کرد. با توجه به مجموع مسائلی که وجود داشت، کسانی که در مراکش بودند، چون میدانستند من قبلا در واتیکان بودم، زیاد سؤال میکردند؛ شخصیتهایی مانند عباس جواری و وزیر اوقافشان احمد توفیق و دیگران و آقای محمد یوسیف که رئیس مجلس علمی اعلای آنها و مهمترین مقام روحانیشان بود. دولت سفیرشان را به نشانه اعتراض به صحبتهای پاپ فرا خواند.
راتسینگر کاتولیک متعصبی بود که خیلی از اقدامات و سخنانش از روی همین تعصب بود. او مجمع گفتگوی بین دینی را ملغی کرد و رای اولین بار بعد از شورای واتیکان دوم، «لفرین»ها را تحویل گرفت. «لفر» یک اسقف فرانسوی بود که مخالف با آن قوانین و اصلاحاتی بود که واتیکان دوم مقرر کرده بود و به طرفدارانش لفرین میگویند. اینها در زمان پل ششم از کلیسا کنار گذاشته میشوند. پس از پذیرش لفرینها، یک اسقفی بود در سوئیس که خیلی سر و صدا کرد که آقای راتسینگر ما را پذیرفته است و ما کنارگذاشته شده از کلیسای کاتولیک نیستیم. علت معروفیت او آن مقدار که یادم است، این بود که در مورد هولوکاست نظرات خاصی داشت.
اقدام راتسینگر در مورد اجرای مراسم به زبان لاتینی، نشاندهنده همین تعصب است. بر اساس اسناد واتیکان دو، همه مسیحیها مسیحی هستند چه پروتستان باشند، چه ارتدوکس و چه مسیحیهای خاورمیانه؛ ولی بیان او به نوعی بود که تنها کاتولیکها هستند که رستگار خواهند بود. او به عنوان کاتولیک، در مورد مسیحیها چنین تفکری داشت، چه رسد به اسلام و ادیان دیگر! مدتی بعد از آن سخنرانی، جهت شرکت در جلسه گفتگوی دینی به واتیکان رفتم. در طی این سفر به هنگام غذا همیشه کنار آقای توران بودم که در آن وقت رئیس مجمع گفتگوی دینی شده بود. توران میگفت ما به او گفتیم (زمانی که توران چنین سمتی نداشت و رئیس کتابخانه واتیکان بود) که: «ما بالاخره به گفتگوی دینی نیاز داریم و این نیاز دنیای جدید و شرایط جدید است.» به او در مورد این سخنرانی هم تذکر میدهند و بعد هم که زیاد انتقاد میشود، تظاهرات میشود و مسائل زیادی اتفاق میافتد، حتی در داخل کلیسای کاتولیک کسانی از حرف او انتقاد میکنند، اما آن مقدار که به یاد دارم، او عذرخواهی نکرد، ولی این مسئله را تلطیف کرد.
من متن سخنرانیاش را خواندم؛ محوریت بحثش این بود که در اسلام، عقل جایگاه برجستهای ندارد. آن زمان تردید کردم که چطور پاپ چنین مطلبی را مطرح میکند در حالی که ما تنوع بسیار گستردهای در دنیای اسلام داریم. حداقل این است که در تشیع، عقل جایگاه بسیار بالا و برجستهای دارد و البته در برخی از فرق اهل تسنن نیز. تعجبآور بود که چطور راتسینگر که اینقدر به لحاظ الهیاتی و به عنوان فردی دانشمند مشهور است، اینطور تعمیم میدهد!
تخصص او در مسائل کلامی، مسئله عقل و ایمان است، آن سخنرانی نیز در چارچوب «عقل و ایمان» است و به صورت جانبی به موضوع اسلام اشاره میکند. آنهم در چارچوب نقل از گفتگوی علمی بین یک دانشمند و حکیم ایرانی و امپراتور روم شرقی. این ایرانی مسلمان است و امپراتور انتقادهایی را به وی وارد میکند و راتسینگر نیز همان نقدها را بیان میکند.
تلقی فرنگیها و بهویژه نخبگان آنها از اسلام، برگرفته از منابع اهل سنت است. علتش این است که اولا از ابتدا اینها با جهان سنی ارتباط داشتند، چه در دوره عثمانیها، چه قبلتر در اندلس و اسپانیا و نیز در جریان جنگهای صلیبی. قبل از آن هم که ارتباطهایی بین عباسیان و قدرتهای اروپایی وجود داشت. در تاریخ جدید (تقریبا از اواخر قرن هیجدهم) باز هم ارتباطشان با اسلام در چارچوب اهل سنت است، و لذا از شیعه اطلاع زیادی ندارند. در طی دهههای اخیر است که آنها با شیعه نسبتا آشنا شدند و آشنایی با شیعه هم به دلیل شرایط، عمدتا در چارچوب سیاسی است و نه در چارچوب علمی، فقهی، کلامی و فلسفی.
پس از استعفای بندیکت شانزدهم و روی کار آمدن فرانسیس، چه تحولاتی رخ داد؟
پیشتر اشاره شد که در ماجرای انتخاب راتسینگر، تمایل سودانو و دیگران بر این بود که کسی را از داخل واتیکان انتخاب کنند. زمانی که من در مأموریت بودم، کاردینال خیلی محبوبی بود که خیلی از کاتولیکها و غیر کاتولیکها به او امید داشتند، یعنی مارتینی، کاردینال میلان. من شخصا او را میشناختم. محبوبیت او به دلیل مجموعهای از خصوصیاتش بود: اولا بسیار دانشمند بود بهویژه در مورد کتاب مقدس، یعنی از بهترینها بود. منهای سمت دینیاش، از متخصصان بنام کتاب مقدس به مثابه میراث بزرگ دنیای قدیم بود. عموم فرنگیان غیر معتقد، به کتاب مقدس از این زاویه نگاه میکنند.
شما مقالهای در مورد ایشان و ناهماهنگی کلیسای موجود با جهان مدرن دارید با نام «دویست سال عقبتر از زمان».
بله، «دویست سال عقبتر از زمان» بخشی از سخنان اوست در مصاحبه با روزنامه «کوریره دلاسرا» چند روز قبل از فوتش. افراد زیادی بودند که مایل بودند مارتینی بعد از ژانپل انتخاب شود. اگر اشتباه نکنم، حتی اسقف کلیسای کانتربری ـ رهبر دینی کلیسای انگلیکان ـ که از دوستان مارتینی بود، یک بار که به ایتالیا آمد، این حرف را زد. با توجه به مجموع قسمتها باید کسی مانند مارتینی انتخاب میشد، اما اینکه راتسینگر انتخاب میشود، به دلیل همان نکاتی است که گفته شد. این به معنی نفوذ حلقه سودانوست و اینکه همه چیز را بسته نگه دارند و فردی را از داخل خود مجموعه واتیکان انتخاب کنند.
اتفاقا هنگام استعفای راتسینگر برای شرکت در کنفرانسی در رم بودم که به ناگهان تمامی اخبار مخصوصا اخبار تلویزیونی و مطبوعات را تحتالشعاع قرار داد؛ چرا که شوک بزرگی بود و سابقه نداشته پاپی استعفا کند. در آن زمان با آقای ملونی که هنوز مشاور پاپ نشده بود، قرار ملاقات داشتم که تماس گرفت و قرار را لغو کرد و گفت: «ما را برای جلسه مهمی در واتیکان و مشورت در مورد وضعیت به وجود آمده، خواستهاند.» آنگونه که ملونی میگفت موضوع این بود که اصلا، به تعبیر او، مرجعیت کلیسایی چه خواهد شد؟ ظاهراً در جلسهای که کاردینالهای مختلف میآیند، یک سلسله بحثهایی مطرح میشود و اینکه با توجه به شرایط (به تعبیر من:) تقریبا از همگسیخته چه کسی باید پاپ شود. این که میگویم شرایط از همگسیخته، به دلیل همان رسانهای شدن فساد مالی و اداری و اخلاقی بود. در بسیاری از کشورهایی که پیوسته کاتولیکهای معتقدی بودند، همچون ایرلند، اتریش و حتی بلژیک و آلمان، عده چشمگیری کلیسا را به دلیل همین فسادها ترک گفتند. آقای مارتین که ایرلندی است و او را از دوران مأموریت واتیکان میشناختم و سپس اسقف دوبلین شد، در ۲۰۱۰ که با هم ملاقاتی داشتیم، گفت: «ما در وضعیت خیلی سختی به سر میبریم؛ هم انتقادها فراوان است و هم بی اعتمادی و ترک کلیسا.» در نقاط کاتولیکنشین اروپا و نیز امریکا شرایط کم و بیش مشابهی وجود داشت. در این وضعیت از همگسیخته، آنها به این میاندیشیدند که چه کسی را باید برگزینند که بتواند اوضاع را سامان دهد. گویا دو نفر خیلی طرفدار داشتند: یکی اسکولا کاردینال میلان و دیگری آقای برگولیو که بعداً پاپ شد، یعنی پاپ فرانسیس. برخی مقامات کاتولیکی آنقدر عجله داشتند که قبل از اینکه موضوع نهایی شود، برای اسکولا پیام تبریک میفرستند! بنا بر آنچه من شنیدهام، علت انتخاب او که ریشهاش ایتالیایی ولی شهروند آرژانتین است، توجه به وضعیت ناهنجار و سخت کلیسای کاتولیک بود که شاید در طی تمامی دوران اخیر، هیچگاه به این شدت سابقه نداشت. او نیز در اوایل موفق میشود کلیسا را از آن بحران شدید تا مقدار زیادی درآورد. این امر علتهای زیادی دارد، اما یکی از آنها این است که بهشدت با کودکآزاری و فساد مالی درگیر شد، هرچند برایش گران تمام شد و بسیار مورد انتقاد و کارشکنی قرار گرفت. یکی از کسانی که خیلی پاپ را اذیت میکرد، اسقف ویگانوست که قبلا سفیر واتیکان در امریکا بود. او کوشید نوعی راستگرایی کاتولیکی هماهنگ با اندیشههای ترامپ را شکل دهد و مهمترین وسیلهاش، انتقاد شدید از پاپ بود که بعضاً تا حد اتهام به پیش میرفت!
حتی برخیها که پاپ موجود را به دلیل اندیشههایش نمیپسندیدند، میگفتند پاپ واقعی بندیکت است و نه فرانسیس! بخش دیگری از منتقدان پاپ کنونی، عمدتا محافظهکاران و اشرافمنشان کاتولیک بودند که رویکرد بیش از حد مردمی فرانسیس را خوش نمیداشتند. این جریانها موجب شد بندیکت در سالهای اخیر محبوبیتی یابد که در هنگام پاپ بودن نداشت؛ جریانی که کمتر اتفاق میافتد!











