شفقنا – در پی حوادث اخیر، روزنامه ها و رسانه های اینترنتی رسمی کشور، تحلیل ها و یادداشت هایی را منتشر کرده اند که شفقنا تلاش دارد این تحلیل ها را به اطلاع مخاطبان محترم برساند:
روزنامه اطلاعات: دریغ از چشمی و گوشی!؟
دکتر محمدعلی فیاضبخش در یادداشتی که در روزنامه اطلاعات منتشر شد، نوشت:
امثال ما نه کارشناس امور انتظامیاند و نه امنیتی، اما شهروند کف جامعه که هستیم. به عنوان یک شهروند حق داریم که در نحوهی برخورد با اوضاع این روزها نظرمان را بگوییم؛ گیرم به چیزی نگیرند.
در تجمعات این روزها تقریباً خبری از همنسلیهای ما نیست به هزار و دو دلیل!
هزارمیاش آن که، سنمان مقتضی این تحرکات نیست و هزار و یکمیاش تجربههای زیسته. یک دلیلِ هزار و دومی هم دارد و آن، غبارهای بسیار غلیظیاست که این بار در حاشیهی دودهای داخلی، از خارج از مرزها برخاسته و ما هیچگاه به صداهای آن سوی مرز نمیتوانیم اعتماد کنیم.
… و اما هیچکدام از دلایل فوق، توجیهگر اعتماد به نفسهای کاذبی نیست، که از سوی کرسینشینان در تقنین و اجرا و میدانداران انتظامات، همچنان در را بر پاشنههای سابق میچرخانند و نمیدانیم دیگر چه باید بشود تا کمی در کلیشههای همیشگیِ اظهارات و تحلیلهای خود تجدید نظری کنند؟
در میان کارشناسان زبدهی انتظامی و امنیتی، تردید ندارم که متخصصان روانشناسی هم حضور دارند؛… و اما در شگفتام، که آیا این روانشناسانِ اجتماعی از یک اصل بدیهی به نام «همدلی» در درسهای خواندهشان چیزی به خاطر ندارند!؟
آیا خانوادهی آن مرحومه، همدلی آرامشبخشی را چشید؟ آیا جوانان و دانشجویان و طیف وسیع دیگری از اصناف شهروندان، ریشهی اعتراضاتشان بازشنوایی شد؟ آیا اغتشاشگران آشوبساز و تخریبگر، در پس چهاردهه تجربهی کنترل و مقابله با آنها، این بار اینقدر پرتعدادند، که باید اینترنت و کسب و کار مردم و این میزان نیرو را هزینهی آنها کرد؟ و آیا اصولاً یک اعتراض مدنی را باید تا بدانپایه رادیکالیزه کرد، که معترض واقعی از آشوبگر هدفمند قابل تمیز نباشد؟
آیا نمایندگان مجلس در چنین موقعیتی، باید همچنان در اوهام خود غوطه خورند و شعارهای ژورنالیستی سر دهند؟ -اگر دست کم به میان موکلان خود نمیروند و با آنان همدلی و بازشنوایی نمیکنند-.
یک سؤال بیش از هر زمان دیگری جانگزا شدهاست؛ از بس بیپاسخ مانده:
صدای دلسوزان به قوام و یکپارچگی و آیندهی پایدار این کشور چه زمانی باید شنیده شود؟
آن زمان که مشفقانه و دردمندانه و آیندهنگرانه التماس میکردیم، که تریبونهای آخر هفته را، به خصوص در بلاد خودمختارخوانده، پژواکی نسازید برای رودررو قراردادن مردم با یکدیگر؛ ولو به بهانهی حجاب؛ کاش امروز را میدیدند و میشنیدند.
چندی پیش شکواییهای تنظیم شد از سوی جمعی، که خود را طلاب حوزهی قم میخواندند؛ مبنی بر شکایت از چند خانم هنرپیشه؛ بدین مضمون، که فرم پوشش آنها، اینها را به تحریک و تحرّک(!) انداخته. هرچند آن شکایت به دلیل محتوای سبُکش از سوی قوهی قضا به چیزی انگاشته نشد، اما آیا من هم امروز حق دارم که به دستگاه قضا شکایت برم علیه کسانی که در طول زمان با گفتار و کردارشان زمینههایی را فراهمکردند، که امروز اعضای چادری خانوادهی من در جامعه به خوف و هراس افتادهاند؟- همان اعضایی که از پیش از سال پنجاهوهفت چادر به سر داشتهاند-.
این قلم در تاریخ نهم تیرماه امسال، به بهانهی فراخوان نوجوانان در پارکی در شیراز- که آن هم با قهر و اشتلم مدیریت شد- دردمندانه و آیندهنگرانه نکاتی را برشمرد و از آیندهای قابل اجتناب تحذیر داد؛ آیا بگویم دریغ از چشمی و گوشی!؟
روزنامه جمهوری اسلامی: واقعيتهائي که بايد پذيرفت
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود نوشت:
اين چند واقعيت را حتي اگر بخواهيم هم نميتوانيم انکار کنيم و چارهاي غير از پذيرفتن آنها نداريم.
1- تمام کساني که در تظاهرات و تجمعات روزهاي اخير شرکت داشتهاند را نميتوان يکسان دانست. عدهاي از اين افراد به تبعيضها، بيعدالتيها، مشکلات اقتصادي، فاصلههاي طبقاتي، فقر و بيکاري اعتراض داشتند و چون اوضاع را براي ابراز اين نارضايتيها مناسب ديدند در تظاهرات و تجمعات شرکت کردند. عدهاي ديگر با استفاده از فرصت به وجود آمده، خشم و کينه خود را نسبت به حاکميت موجود نشان دادند و از چارچوب اعتراض خارج شده و دست به اغتشاش زدند. جمع ديگري هم چون قوانيني از قبيل حجاب را براي خود محدوديت ميدانستند، تلاش کردند از موقعيت پيشآمده براي حل مشکل خود بهرهبرداري کنند. و البته عدهاي نيز که خود وارد صحنه نشدند ولي در مواردي با بخشهائي از جماعت حاضر در تجمعات و تظاهرات همدل و همداستان بودند، از بيرون صحنه با ابراز همراهيهايشان به گرم کردن بازار اعتراضات پرداختند. بعدها عدهاي از دانشجويان نيز به اعتراضات پيوستند و صحنه تجمعات دچار تغييراتي شد.
2- روشن است که بخشهاي مختلف اين مجموعه را نميتوان يکسان دانست. به همين دليل، برخورد با اين مجموعه نيز نميتواند يکسان باشد. سخنان کساني که مطالبات قانوني و برحق دارند را بايد شنيد و براي احقاق حقشان بايد اقدام کرد. اينها برانداز نيستند و انجام خواستههايشان ميتواند به تقويت نظام و حاکميت بيانجامد. دانشجويان و بسياري از جواناني که در روزهاي اخير در تجمعات اعتراضي شرکت کردند، از اين قبيل هستند و روشن است که از طريق سخن گفتن با آنان و حل مشکلاتشان ميتوان صف آنها را از صف اغتشاشگران جدا کرد. رسيدن به اين هدف، نيازمند تدبير است، چيزي که متأسفانه کمتر مشاهده شده است.
3- ترديد نبايد کرد که اغتشاشگران از هر فرصتي براي تحقق اهداف خود استفاده ميکنند و آزاد گذاشتن آنان به نفع هيچکس نيست. بنابراين، برخورد با آنان و جلوگيري از اقدامات تخريبيشان از وظايف نيروهاي امنيتي است و نميتوان اين نيروها را به دليل برخورد با آنان سرزنش کرد ولي انتظاري که از نيروهاي امنيتي وجود دارد اينست که تدبيري به خرج دهند که بتوانند در برخوردهايشان اغتشاشگران را از کساني که درصدد مطرح کردن مطالباتشان هستند و اهل اغتشاش و براندازي نيستند، جدا بدانند. اين افراد را ميتوان با گفتگو و توضيح موقعيت، از صف اغتشاشگران جدا کرد بدون اينکه بازداشت شوند يا برخوردي با آنان بشود. اين روش ميتواند به محدود شدن تجمعات و کوتاه شدن دست اغتشاشگران از ناامن کردن جامعه منجر شود.
4- رفتار توضيحي و روشنگرانه با بازداشتيهاي غيربرانداز نيز بخشي از تدبيري است که مسئولان قضائي ميتوانند از طريق آن براي پايان دادن به اغتشاشات استفاده کنند. پايان دادن سريع به بازداشت دانشجويان و جواناني که روشن است صف آنها از صف اغتشاشگران جداست، ازجمله اقداماتي است که ميتواند به پايان يافتن التهابات کمک کند.
5- مهمترين واقعيت که بايد آن را پذيرفت اينست که وجود نارضايتيها در اقشار مختلف که ناشي از وضعيت نابسامان اقتصادي، بيعدالتيها و عدم رعايت حقوق شهروندي است، زمينهساز اصلي اعتراضات و تجمعات است. مسئولان بايد اين واقعيت را بپذيرند و براي برطرف ساختن اين عوامل تلاش جدي کنند. روشن است که ناآرامي کنوني را ميتوان پايان داد ولي نبايد تصور شود که اين پايان دادن به معناي ريشهکن شدن زمينههاي آنست. نه دشمنان خارجي و نه بدخواهان داخلي بدون آنکه زمينهاي براي نارضايتي وجود داشته باشد نميتوانند شهرها را به آشوب بکشاند. بنابراين، مسئولان اگر خواهان پايان يافتن هميشگي ناآراميها هستند، بيش از هر چيز درصدد ريشهکن ساختن عوامل نارضايتيها برآيند و مطمئن باشند که انکار اين واقعيت هيچ کمکي به آنها نخواهد کرد.
روزنامه رسالت: برای خانواده بزرگ ایران
مسعود پیرهادی در سرمقاله روزنامه رسالت این چنین نوشت:
۱. اصل و اساس ماجراهای اخیر، نه درگذشت تأثربرانگیز مهسا امینی بوده، نه حتی مسئلهای با ابعاد گشت ارشاد یا حتی حجاب؛ مسئله اصلی هیچیک از اینها نبوده است؛ بلکه هدف از ماجراهای اخیر، همان است که در سده اخیر در ایران عزیز ما پیگیری شده است. از بر سر کار آوردن وابستگان مستبد، تا کودتا و زمین زدن نهضت ملی شدن نفت، تا تلاش در جهت عدم شکلگیری و یا حداقل مهار جمهوری اسلامی، تحمیل هشت سال جنگ، طراحی چهل سال تحریم سیاسی و اقتصادی، پیادهسازی و مشارکت جدی در فتنه ۸۸، سوار شدن بر موج ناآرامیها در تمام این سالها، ممانعت از صدور فناوری و حتی دارو به ایران، راهاندازی صدها رسانه فارسیزبان علیه ایران و در شرایط فعلی، تلاش همهجانبه و رسمی و تلاش تبلیغاتی، مالی، تسلیحاتی و تروریستی برای گسترش اغتشاش و ناامنی در ایران. این سلسله، بیش از این است و تمامی ندارد و صدالبته که این ماجرا، آخری هم نخواهد بود.
۲. جمهوری اسلامی ممکن است اشتباهات و کاستیهایی نیز داشته باشد، اما از قضا در موضوعی مورد تهاجم است که کارنامه مفصلی دارد. ایران در ۴ دهه اخیر، در افزایش سن امید به زندگی زنان، در افزایش چند دهبرابری شمار دختران دانشجو و فارغالتحصیل در تحصیلات دانشگاهی، در افزایش مشارکت اجتماعی، در تصدی مسئولیتهای عمومی، در بالا رفتن نرخ سواد و در دهها حوزه دیگر یکی از پنج کشور برتر دنیا و در برخی حوزهها اول بوده است. اگرچه معتقدم جمهوری اسلامی، کارهای بزرگی کرده، اما کارهای بزرگتری در پیش دارد، ضمن آن که تمام آمارهای پیشگفته بر اساس شاخصهای بینالمللی و غیرایرانی ارائه شده است.
۳. از این که در دو هفته گذشته چه گذشته میگذرم، کمابیش همه میدانیم. اما مسئله آن است که چه باید کرد. راه حل، از پیش مشخص است؛ جهاد تبیین. هرچند سازمانهای انتظامی و قضائی در مواجهه با اندکی خرابکار وابسته، باید به مسئولیت خود عمل کنند، اما غیر از آن عده قلیل، ما با شماری از مردم در اقشار مختلف اعم از دانشگاهیان، فرهنگیان، هنرمندان و ورزشکاران سر و کار داریم که مایلم نام مخالف یا منتقد نجیب بر آنها بگذارم. مدارا و مواسات، ابزار جهاد تبیین است. به همان اندازه که از آشوب نمیترسیم و تهدیدی از آن متوجه نظام نمیدانیم، به همان میزان از دور شدن حتی یک نوجوان از خانواده بزرگ ایران اسلامی دلنگرانیم. نگاه ملی و تمدنی ما به ایران آینده، بنای رفیع و درخشانی است که هر یک از نوجوانان و جوانان امروز، یکی از ستونهای آنند. ما به تمام جوانانمان نیاز داریم.
۴. امر بزرگی چون جهاد، پیشوا و نقشه میخواهد. سخنان روز گذشته مقام معظم رهبری، نقشه راه این جهاد عظیم تبیین است. مسئولیت بر عهده همه کسانی است که دل در گرو ایران قوی دارند. باید خط را درست فهمید. مرد و زن، پیر و جوان، اقوام مختلف و بهویژه کرد و بلوچ، عقاید و سبکهای مختلف زندگی از باحجاب تا کمحجاب، اقشار مختلف اعم از هنرمندان و ورزشکاران و تمام گروهها، همه جزئی از خانواده بزرگ ایران اسلامی هستند.
روزنامه اعتماد/ فاطمه راکعی: مطالبات يك نسل
فاطمه راكعي فعال حوزه زنان گفتوگویی با روزنامه اعتماد داشت و مطالبات متولدين دهه هاي 70 و 80 كشور را مورد بررسی قرار داد. فاطمه راکعی در این گفت وگو بیان کرد: معتقدم نسلهاي جوان كشور و متولدين دهههاي 70 و 80، تنها حاملان ارزشهاي نسل خود نيستند، آنها حاملان ارزشهايي هستند كه زنان ايراني در طول تاريخ معاصر كشور به دنبال تحقق آنها بوده، اما بنا به دلايل گوناگون محقق نشدهاند. در فرهنگ و اساطير ايراني نمونههاي بسياري از قهرمانان وجود دارند كه در آنها، قهرماناني ظهور كردهاند كه نهتنها مطالبات نسل خود را دنبال كردهاند، بلكه حاملان ارزشهاي نسلهاي قبلي و خواستههاي تاريخي خود نيز بودهاند. نمونه تيپيكال چنين چهرههاي اسطورهاي در فرهنگ ايراني «فريدون» است كه در شاهنامه فردوسي روايتهاي جذابي در خصوص او وجود دارد.
اساسا از منظر جامعهشناسي نيز مفهومي با عنوان «ناخودآگاه جمعي » وجود دارد كه محل تجميع همه خواستهها، مطالبات و نيازهاي فروخورده يك جامعه در بستر تاريخ است. در ماجراي اخير، مهسا، مسافر تنهاي كلانشهري افسارگسيخته است كه مظلومانه فوت ميكند. در فرهنگ ايراني مظلوميت همواره نقش بيبديلي در جلبتوجه افكار عمومي داشته است.
دليلي كه مهسا را راهي گشت ارشاد ميكنند، ظاهرا حجاب است، اما تصاويري كه از او پخش ميشود نشان ميدهد كه نه تنها پوشش غير متعارفي نداشته بلكه از حدود تعريف شده نيز پوشش بيشتري داشته است. اينجاست كه مهسا در شمايل يك «آرك تايپ» يا نمونه مثالي قرار ميگيرد و ايرانيان احساس همذاتپنداري با او ميكنند. همه افرادي كه دختري در خانواده دارند، يا مادرند يا خود در سن و سال مهسا هستند، ارتباط نزديكي با ماجراي مهسا پيدا كردند. اين پرسش در افكار عمومي طرح شد كه نفر بعدي ممكن است هر كدام از آنها باشند. معتقدم كه رخدادهاي پس از مرگ مهسا اميني تنها مختص به حجاب نيست و به سبك زندگي و هويتيابي جوانان بازميگردد. جوانان زندگي آرام، اقتصادي سامان يافته، ارتباطاتي پويا و جامعهاي صلحجو ميطلبد. اما ريشههاي مطالبات اين نسل را چگونه ميتوان رديابي كرد؟
1) مقابله با خشونت: بايد قبول كرد كه جوانان اين نسل از خشونت بيزارند. اين درك طي سالها و دهههاي اخير سينه به سينه نقل شده تا به متولدين دهههاي 70 و 80 رسيده است. مادران و پدران اين نسل كه اغلب متولدين دهههاي 50 و 60 خورشيدي هستند، نسلي هستند كه خشونت را از نزديك احساس كردهاند. چه در مدارس، چه در خانوادهها و چه در بستر عمومي جامعه اين خشونت را ديدهاند و به فرزندان خود تصويري از جامعهاي بدون خشونت را ارايه كردهاند. اما در اين شرايط اين نسل ناگهان متوجه ميشود كه بيش از 2سال است لايحه حفظ كرامت و حمايت از زنان در برابر خشونت در راهروهاي بهارستان در حال خاك خوردن است. از سوي ديگر نحوه برخورد گشت ارشاد در جامعه متناسب با حفظ كرامت نسلهاي جديد نيست. براي درك اين موضوع كافي است، نگاهي به نحوه برخورد گشتهاي ارشاد با جوانان ايراني بيندازيد، تا متوجه عمق مطلب شويد. در بسياري از تريبونهاي رسمي و صداوسيما نيز گفتمان نامناسب و خشن ترويج ميشود. بنابراين بخش مهمي از اصلاحات ضروري در جامعه به حوزههاي تقنيني و تصميمسازي بازميگردد.
2) اقتصاد پويا: بر اساس آمارهاي مستند، بيش از 84درصد جمعيت ايران را افرادي تشكيل ميدهند كه در سالهاي پس از انقلاب متولد شده، اما ساختاري براي اين نسلها تصميمسازي ميكند كه متناسب با دوران جديد تجهيز فكري، عملياتي و تقنيني نشده است. مثلا اين روزها خبري منتشر شد كه در مشهد اجازه فروش آيفون 14داده نشده است. طبيعي است اين نوع تصميمگيري متناسب با نيازهاي اين نسل نيست جوان ايراني در اين شرايط به دنبال بهبود وضعيت اقتصادي و رفاه است. نسلهاي جوان كشور با استفاده از ابزارهاي نوين ارتباطي نحوه زندگي جوانان ساير كشورها را زير ذرهبين قرار ميدهند و مايلند از رفاه مطلوب و امكانات مناسب بهرهمند باشند. خودروي خوب سوار شوند، لباس خوب بپوشند، شغل خوب داشته باشند و نهايتا يك زندگي مرفه را تجربه كنند. اين مطالبات با تحريم و سوءمديريت و اختلاس و… محقق نميشود، بنابراين در ناخودآگاه جمعي جامعه در قالب يك مطالبه فروخورده قرار ميگيرد.
3) ابزارهاي نوين ارتباطي: يكي ديگر از مطالبات بحق نسل جديد، ارتباط پوياست. اين نسل با فضاي مجازي ارتباط نزديكي دارد و اينترنت را مانند اكسيژن تنفس ميكند. براي اين نسل طرح صيانت يك اجحاف جدي و غير قابل قبول است. اما متاسفانه مسوولان بدون توجه به تبعات تصميمات سلبي خود، سراغ محدودسازي اينترنت و فضاي مجازي رفتند. شما ببينيد تا چه اندازه كارشناسان و دلسوزان كشور درباره خطرات طرح صيانت هشدار دادند اما به همه آنها توجهي نشد.
4) محدودسازي بسترهاي كنشگري: اين نسل ناظر همه تصميماتي است كه منجر به محدوديت شده است. زماني كه بسترهاي فعاليتهاي سياسي از طريق ردصلاحيتها و… و بستر فعاليتهاي مدني با قانون تشكلها و فضاي فرهنگي و رسانهاي كشور با ممنوعالكاريها و… محدود شدند، طبيعي است كه جوان اين نسل احساس ميكند، جايي براي كنشگري براي او باقي نمانده است. در اين فضا، طبيعي است كه تجمعات بيروني را براي رساندن صداي خود به مسوولان و متوليان انتخاب ميكند. مطالبات اين نسل را به عينه ميتوان در اشعار ترانه شروين حاجيپور رديابي كرد، اگر گوش شنوايي باشد.











