شفقنا- مرحوم حضرت آیت الله صانعی در گفتاری با عنوان شرح مصیبتهای حضرت امام موسی بن جعفر بیان میکنند:
موسی بن جعفر در مدتی که زندان بود، انواع مصیبتها را دیده است. در این مدت زندان، آن طور که از زیارتنامه و دعاها برمیآید، مصیبتهای بزرگی را تحمل کرده، «السلام علی… المعذَّب فی قعر السّجون و ظُلَم المطامير ذي السّاق المرضوض بحلق القيود والجنازة المنادى عليها بذلّ الاستخفاف»؛ یعنی زندان بود، اما در زندان در گودالی بود، شبیه زندان انفرادی و آن هم در زیرزمین! «و ظُلَمِ المطامير»، تاریک هم بود؛ به طوری که میگویند حضرت روز و شب را تشخیص نمیداد.
«ذي السّاقِ المَرضوضِ بحلَق القیود»، در زندان انفرادی که هست، هیچ، پاهای او را هم کُند و قید گذاشته اند؛ به نحوی که ساقههای پا کأنّه کوبیده شدهاند؛ چون «رَضّ»؛ یعنی کوبیده شدن، «والجنازة المنادى علیها بِذُلِّ الإستخفاف»، مصیبتها تنها مربوط به زمان حیاتش نبود که میگویند چهارده سال در زندان بود، بلکه بعد از شهادتش هم مصیبت داشت؛ برای اینکه «والجنازة المنادى علیها بِذُلِّ الإستخفاف»، جنازه را میبردند، ولی طوری شعار میدادند که موسی بن جعفر را سبک کنند و کسی فریاد میزد: «هذا امام الرافضة فاعرفوه»؛ اين پيشواى رافضيان است او را بشناسيد!
زندان برای انسانهای والا راحت و آسایش است. برای تقیّه از امام هفتم به «شیخ» تعبیر میکردند؛ چون جرأت نمیکردند از ایشان روایت نقل کنند. قطع نظر از اینکه زندان هم بود، کسی حق نداشت بگوید موسی بن جعفر این طور فرمود. هم اتهام آشوبگری داشت و هم زندان، کسی حق نداشت فتوای موسی بن جعفر را که شک در یک و دو که شک در فرض الله است، موجب بطلان نماز است، بیان کند؛ چه برسد بخواهد در امور اجتماعی و مدنی و تدبیر امور صحبت کند. تعبیر به «شیخ» یا تعبیر به «رجل» یا تعابیر دیگر، غالباً درباره موسی بن جعفر است و سرّش هم تقیّه روات بود که جرأت نمیکردند از ایشان نام ببرند.
مصیبت بعدی این است که هارونالرشید امام را زندانی و سپس شهید کرد و الآن صاحب عزا شد! بعد که دید نمیتواند بگوید کشته شده، به دروغ گفت امام به مرگ طبیعی از دنیا رفت. از این رو، یکی از وابستگان به هارون که ظاهراً سلیمان نام داشت، یک کفن قیمتی آوردند که کل قرآن بر آن نوشته شده بود و با تشییع خیلی دولتی و با حضور مردمی که علاقه داشتند، برگزار شد.
یعنی خود هارون امام را به شهادت رساند، ولی الآن خودش صاحب عزا و طلبکار شده است. خودش او را از مدینه آورد و بدون هیچ محاکمه و بازجویی، رو کرد به قبر رسولالله و گفت: السلام علیک یا رسولالله، من موسی بن جعفر را برای جلوگیری از آشوب به حصر و حبس میبرم. موسی بن جعفر وقتی آن مَرد در مدینه، هر وقت او را میدید، به او بد و بیراه میگفت، گفتند او را بکشیم که این طور بد و بیراه میگوید و فحاشی میکند، فرمود به او کاری نداشته باشید. تا اینکه یک روز که آن مرد در مزرعه خودش کار میکرد، موسی بن جعفر به مزرعه او آمد و پرسید: این قطعه زمین چقدر برای تو درآمد دارد؟ گفت: مثلاً دویست درهم، حضرت سیصد درهم؛ یعنی صد درهم اضافه به او داد. آن مرد هم بنا کرد به استغفار.
به باور بنده یکی از درسهایی که فشارهای وارده بر معصومین به ما میدهد، این است که برای حفظ دین و مذهب و اعتقادات مردم، هر صدمهای را باید تحمل کنند و به ائمهشان اقتدا کنند. آنان همه جور محرومیت دیدهاند، زندان انفرادی دیدهاند؛ حصر دیدهاند؛ و حتی پس از مرگ، نگذاشتهاند آنان را در قبرستان عمومی دفن کنند! مصیبتی نبود که به ائمه معصومین نرسد و آنان با این حرکت و استقامتشان به افراد یاد دادهاند که در راه حفظ مذهب، هر چه به سرتان آمد، پشیمان نشوید و بدانید که رضایت خدا و پیامبر و ائمه معصومین در این مصیبتها و فشارها هست و احکام و اعتقادات و دین با صبر بر این مصیبتها پا برجا مانده است.