امروز : دوشنبه 19آبانماه 1404 | ساعت : 19 : 22

آخرین اخبار

رئیس‌جمهور لبنان: ارتش برای اعمال حاکمیت به شریک نیاز ندارد

شفقنا- «جوزف عون» رئیس‌جمهور لبنان، با تأکید بر اهمیت...

عارف: تهیه سند ملی نظام نوآوری باید در اولویت قرار گیرد

شفقنا- معاون اول رئیس‌جمهور با بیان اینکه جهش علمی...

وزیر نفت: فعلا برنامه‌ای برای تغییر سهمیه و قیمت بنزین وجود ندارد

شفقنا- وزیر نفت درباره احتمال تغییر در سهمیه بنزین...

قانون ‌موافقتنامه همکاری در زمینه حمل‌ونقل ریلی بین ایران و ترکیه ابلاغ شد

شفقنا- رئیس مجلس شورای اسلامی، قانون ‌موافقتنامه چارچوب همکاری...

قالیباف: در شیوه و روش اصلاحات انرژی نباید مجددا اشتباه کنیم

شفقنا- رئیس مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه مشکلات...

تیراندازی قهرمانی جهان | رستمیان در تپانچه 10 متر پنجم شد

شفقنا - هانیه رستمیان در تپانچه 10 متر تیراندازی...

مورد عجیب اسپانیا؛ علت کاهش مصرف نان به میزان 80 درصد چیست؟

شفقنا- مصرف نان در اسپانیا از دهه ۱۹۶۰ تاکنون...

دادگاه فرانسه حکم آزادی سارکوزی را صادر کرد

شفقنا - قاضی فرانسوی دستور آزادی نیکولا سارکوزی، رئیس...

رفیع زاده: چاره‌ای جز حذف تشکیلات موازی و غیرضروری نداریم

شفقنا- رئیس سازمان اداری و استخدامی کشور اظهار کرد:...

استقلال | نبرد انتقامی در پایتخت!

شفقنا – اتفاق ویژه برای استقلالی‌ها بعد از تعطیلات...

کتاب «علم دینی، علم بومی و علم اسلامی: محال ­اندیشی یا دوراندیشی» منتشر شد

شفقنا- کتاب «علم دینی، علم بومی و علم اسلامی: محال ­اندیشی یا دوراندیشی» که حاوی مجموعه مقالاتی از دکتر علی پایا است، در آخرین روزهای سال 1399 در اختیار علاقمندان قرار گرفت. دکتر پایا که استاد فلسفه کالج اسلامی لندن وابسته به دانشگاه میدلسکس و استاد وابسته مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور است، در این کتاب به بررسی دیگرباره پروژه­های ایدئولوژیک تولید علم پرداخته است.

به گزارش شفقنا در مقدمه این اثر آمده است:

کوشش‌هایی که از قرن نوزدهم در میان مسلمانان برای احیای روحیه علمی در جوامع اسلامی آغاز شد  و سپس از اواسط نیمه نخست قرن بیستم با پروژه تازه‌ای، تحت عناوینی نظیر «تولید علم اسلامی» و «اسلامی‌کردن علوم» ادامه یافت، جلوه دیگری از تأثیرات مواجهه مسلمانان با مدرنیته و شوک وارده از ضربه‌ای بود که نوعی بحران هویت را در میان مسلمانان پدید آورده بود. این کوشش‌ها در دهه‌های بعدی قرن بیستم با جدیت دنبال شد، و دامنه آنها به قرن بیست­و­یکم نیز کشیده شده است. اشتیاق برای اسلامی‌سازی علوم، همچنین با تعلق خاطر دیگری که دامنه‌اش از اولی به‌مراتب فراتر می‌رود،یعنی بر پاکردن یک تمدن اسلامی همراه شده است. در این مسیر نه‌تنها سرمایه‌گذاری‌های کلان صورت گرفته است، که شمار زیادی از نهادها و مؤسسات نیز برای تربیت افراد و برپایی نشست‌های علمی و انتشار نشریات و کتب ناظر به اهداف پروژه‌های مورد نظر نیز تأسیس شده‌اند.

کوشش برای تولید علم دینییا علم اسلامی و یا اسلامی‌کردن معرفت، هرچند ریشه در تجربه‌های مسلمانان در مواجهه با مدرنیته داشته است، در روند رشد خود از یک پروژه بزرگ‌تر نیز تأثیر بسیار پذیرفت. این پروژه بزرگ‌تر پروژه تولید «علم بومی » نام دارد که سابقه آن در دوران معاصر به دهه های 1950-‌1960 و جنبش‌های ضد استعماری و گفتمانی موسوم به «جهان سوم‌گرایی» باز می‌گردد. شمار کتاب‌ها و مقالاتی که طی این مدت در خصوص موضوعات یادشده، به زبان‌های مختلف، انتشار یافته است چندان است که فهرست‌هایی که در بر دارنده بخشی از اطلاعات مربوط به این آثارند خود به کتاب‌هایی قطور بدل شده‌اند.

گرچه شوق تولید علومی که مشخصه‌های فرهنگی و تمدنی معینی داشته باشند در میان ملل و اقوام مختلف قابل مشاهده است، اما شاید آن دسته از نویسندگان مسلمان که به نیت بسط مقال درباره بایستگی و چگونگی «اسلامی‌کردن علم» و «تولید علم اسلامی» دست به قلم برده‌اند به‌مراتب بیش از همتایان خود در میان امم غیر مسلمان فعال بوده‌اند و با جدیت و پشتکار بیشتری پروژه تولید اسلامی را پی گرفته‌اند. در ایران و برخی دیگر از کشورهای اسلامی نهادهای پژوهشی زیادی به تحقیق در خصوص «علم اسلامی» و «اسلامی‌کردن» علم اشتغال دارند. چهره‌هایی سرشناس و احیاناً نه‌چندان سرشناس از نویسندگان مسلمان مستقر در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی مجدانه در تکاپوی تحریر آثاری در زمینه اسلامی‌سازی علوم و تولید علم اسلامی‌اند. این مجموعه عظیم از فعالیت‌ها و تولیدات، این تلقی را قوت بخشیده است که تکاپویی که در جریان است امری جدی است که رو به سویی روشن دارد و هرچند هنوز محصولی درخور از رهگذر آن پدید نیامده است اما پایداری و پی‌گیری و سختکوشی دیریا زود، برِ شیرین به بار خواهد آورد و مقصود حاصل خواهد شد.

مدعای کتاب حاضر اما آن است که این خوش‌بینی مؤمنانه و مبتنی بر نیات خیر نابجاست و بر تلقی‌هایی غیر دقیق از چیستی علم استوار است. در این کتاب، کوشش‌شده است این مدعا در قالب ارزیابی دعاوی شماری از قائلان به امکان تولید علم دینی به نحو دقیق‌تری توضیح داده شود. پیام اصلی تألیف کنونی آن است که پروژه‌هایی که با عنوان «تولید علم اسلامی» و یا «اسلامی‌کردن علم» در ایران و دیگر کشورهای اسلامی پی‌گیری می‌شوند و یا در گذشته مطرح شده بودند، همگی در مسیری عقیم و سترون از حیث زایش معرفت علمی سیر کرده‌اند و می‌کنند. بودجه‌های عظیمی که تا به‌حال در این زمینه صرف شده یا از این پس صرف خواهد شد کمکی به رشد علم نخواهد کرد بلکه موجب انباشت آموزه‌های ایدئولوژیکی خواهد شد که هدفشان، هدف علم یعنی شناخت واقعیت نیست، بلکه تحقق اهداف ایدئولوژیک یا عمل‌گرایانه مروجان و مدافعان این پروژه‌هاست.

نگاهی به آثار نویسندگانی که به نیت دفاع از امکان‌پذیربودن تولید «علم دینی»یا «علم بومی»یا «علم اسلامی» و یا در باب ضرورت تأسیس این نوع علم قلم زده‌اند روشن می‌سازد که دیدگاه‌های آنان دستخوش شماری از و یا جمیع کاستی‌ها و ضعف‌هایی است که در فصل دوم و در بخشی با عنوان «آسیب‌شناسی کلی علوم اسلامی» به اختصار و به صورت فهرست‌وار بدان‌ها اشاره شده است. این ضعف‌ها و کاستی‌ها موجب شده‌اند رویکرد و پروژه‌های پیشنهادی این نویسندگان از سازگاری و تلائم درخورِ کوشش‌های نظری کارساز و سازنده برخوردار نباشند.

در کشور ما بحث‌هایی که در یکی دو سال اخیر مطرح شده است، نشانه‌ای است از رواج اندیشه اسلامی‌کردن همه چیز به‌عنوان پاتکی در برابر تهاجم فرهنگ غربی. این بحث‌ها اما به‌ویژه در ماه‌هایی که ویروس کووید‌ـ 19 عموم مردم جهان را با نگرانی‌ها و مشکلات جدی مواجه ساخته، با رسوایی‌هایی در مورد بهره‌گيري از روّیه‌های طب اسلامی همراه شده و توجه شمار بیشتری از افراد را به فعالیت‌هایی که تحت عنوان «اسلامی‌کردن علوم» و از آن بالاتر «اسلامی‌کردن همه امور» صورت می‌گیرد جلب کرده است. در بهمن 1398 فردی به نام عباس تبریزیان که خود را آیت‌الله می‌نامد در حضور جمعی یک کتاب مرجع پزشکی را در اعتراضی نمادین به شیوه‌های پزشکی نوین به آتش کشید.

تبریزیان در ماجرای اخیر بیماری فراگیر ناشی از ویروس کرونای کووید‌ـ19، به‌عنوان یک نظر کارشناسی استفاده از روغن بنفشه را درمانگر این بیماری معرفی کرد. فرد دیگری به نام حسین روازاده که او نیز خود را پزشک معرفی می‌کند در یک برنامه ویدیویی، استفاده از روغن حنظل (ریختن سه تا چهار قطره در هر دو گوش به‌مدت هفت روز) و بخور جوش شیرین، و اسانس نعنا و چای آویشن، و اسپند، و حجامت‌کردن را به‌عنوان درمان قطعی بیماری ناشی از ویروس کرونا تجویز کرده است. او این دعاوی را تحت عنوان دستورات مندرج در طب الائمه، طب الصادق و طب الرضا به مخاطبان ارائه داد. در همین زمان فرزندان دو روحانی سرشناس، آیت‌الله محی‌الدین شیرازی و آیت‌الله هاشمی شاهرودی اعلام کردند پدرانشان در اثر تجویزهای روازاده مرحوم شده‌اند. و به‌رغم آنکه بنا به تأکید متخصصان در «علم الحدیث و الروایات» اکثریت قریب به اتفاق احادیث و روایاتی که از پیامبر (ص) و ائمه (ع) در موضوعات طبی نقل شده است مجعول است و با آنکه به تأکید شماری از مراجع تقلید، و نیز نظر برخی از محققان در تاریخ اندیشه اسلامی اساساً چیزی به نام «طب اسلامی» وجود ندارد، به گفته برخی از منابع رسمی به نام «طب اسلامی» کاسبی‌های میلیاردی انجام می‌شود و بنا بر نظر برخی کارشناسان حدود پانزده‌هزار طلبه به تحصیل در حوزه‌ها در رشته «طب اسلامی» سرگرم‌اند. و ظاهراً توجه به آن در قم تا حدی جدی است که دانشگاه علوم پزشکی قم طرحی را با عنوان «تأثیر رایحه روغن بنفشه و روغن بادام بر کیفیت خواب بیماران مبتلا به کرونا» به تصویب رسانده است.

در خصوص مجعول‌بودن احادیث و روایات مربوط به طب اسلامی قول ذیل که از زبان یکی از اساتید مسلم حدیث‌شناسی، مرحوم محمد باقر بهبودی، بیان شده است به اندازه کافی روشنگر است:

یک رشته احادیث جعلی داریم که در عهد عباسیان و کمی قبل از آن رایج شده است. این احادیث جعلی در رشته طب و داروسازی و امثال آن جعل شده است. موقعی که علوم یونان و فلسفه ایران و روم و یونان به قلمرو اسلامی نفوذ کرد، اطراف محدثین از جوانان دانش‌طلب خالی شد و همه راهی دانشگاه‌های فلسفه و طب و کیهان‌شناسی و داروشناسی شدند. محدثین برای اینکه جوانان را به مسجد بازگردانند و مقام و منزلت خود را تجدید کنند، دست به دامن همان علوم و همان میراث بیگانه شدند و با اقتباس و استراق از کتب فلاسفه، احادیثی در رشته طب و اخلاق و عرفان و کیهان‌شناسی و… ساختند و پرداختند و با سوارکردن یک سند به رواج و ترویج آن پرداختند. در اینجا نمی‌خواهم برای همه این مسائل نمونه بیاورم، تنها به چند نمونه از احادیث طب و داروسازی اشاره می‌کنم: شیعه و سنی روایت کرده‌اند که سیاهدانه شفای همه دردهاست و فقط از مرگ مقدر نمی‌تواند مانع شود. این حدیث در همه کتاب‌ها درج شده است، حتی صحیح بخاری و صحیح مسلم. مرحوم مجلسی در بحارالانوار باب جداگانه‌ای برای آن باز کرده است. با مراجعه به طب یونان قدیم نظیر تحفه حکیم و قرابادین کبیر می‌توانید اثر سیاهدانه را به‌طور مشروح ملاحظه کنید و با احادیث مزبور برابر کنید. در این زمینه ما چند کتاب مجزا داریم مانند طب‌النبی تألیف مستغفری از علمای اهل سنت که تمام روایات آن مرسل است. کتاب طب‌الرضا تألیف محمد بن جمهور عمی که هم شیعه محسوب می‌شود و هم سنی و نه این و نه آن، چون ادیب و روشنفکر است و به چیزی اعتقاد ندارد. یکی از بزرگان رجال می‌نویسد: من از این مرد اشعاری دیده‌ام که در آن محرمات الهی را به باد تمسخر می‌گیرد. کتاب دیگری داریم به نام طب‌الائمه که راوی آن بدنام و متهم به جعل حدیث است.

محققین شیعه و سنی درباره این کتاب‌ها و احادیث آنها که با عقل و منطق و حتی طب قدیم احیاناً سازگاری ندارد انتقاداتی دارند و معالجه را بر اساس این احادیث تجویز نمی‌کنند.

در زمینه احادیث طبی، شیخ مفید هم رد و ایراداتی دارد که شنیدنی است و باید به شرح اعتقادات مراجعه شود. ولی نظر من این است که این احادیث کاملاً از کتب طبی و اساطیری قدیم استخراج و اقتباس شده است و گاهی برای رد گم‌کردن تغییری در مفردات و مرکبات دارو داده‌اند و ازاین‌رو است که گاهی نتیجه‌بخش است و گاهی خطرناک. ولی باید توجه داشت که این مشکلات بر سر کسی می‌کوبد که همه احادیث را می‌پذیرد، گرچه سند آن مخدوش باشد. اما اگر حدیث را جز با سند منقح نپذیریم و از دغل‌کاری دشمنان دین پرهیز کنیم، همه این احادیث را که سندی مجهول و بدنام دارند باید دور بریزیم و خود را از شر آن خلاص کنیم. به نظر من اگر کسی این گونه احادیث را در حال روزه روایت کند روزه‌اش باطل می‌شود، زیرا نسبت دروغ به امامان روزه را می‌شکند.

ماجرای «طب اسلامی» تنها یکی از جلوه‌های کوشش‌های همه‌جانبه گروهی از مسلمانان، نه‌تنها در ایران، بلکه در شماری از کشورهای اسلامی، برای اسلامی‌سازی شئون مختلف زندگی در جهان مدرن است. تنها در ایران شمار قابل ملاحظه‌ای از مؤسسات پژوهشی و نهادها به تحقیق و پژوهش درباره اسلامی‌سازی علوم و فراتر از آن پی‌ریزی بناییک «تمدن اسلامی» اهتمام دارند.

مقالاتی که در این کتاب گرد آمده است، همگی برای روشنگری درباره ماهیت علم (در معنای عام این اصطلاح که هم دربرگیرنده معرفت‌های واجد محتوای تجربی است و هم معرفت‌ها در خصوص جنبه‌هایی از واقعیت که پای تجربه بدان نمی‌رسد) و نیز استدلال در این خصوص است که موجودی به نام «علم اسلامی» ناقص‌الخلقه‌ای است که نه از علم نشان دارد و نه از اسلام، و اینکه هر نوع کوشش برای تحمیل آموزه‌های ایدئولوژیکیا دینییا ارزشی بر علم، علم را از رسالت اصلی آن، که ارائه گزارشی حقیقی از واقعیت است دور می‌کند. در عین حال در فصول مختلف این کتاب (اجمالاً) و در یک فصل مستقل (فصل 15) به تفصیل توضیح داده شده است که به اعتبار تفاوت ماهوی «علم» و «تکنولوژی»، امکان برساختن «تکنولوژی اسلامی» وجود دارد، هرچند که هر نوع تکنولوژی، مستقل از خاستگاه آن، از این قابلیت برخوردارست که به‌وسیله کاربرانی دیگر در محیط‌ها و فرهنگ‌های متفاوت‌با فرهنگ و محیط خاستگاه آن، گهگاه با اعمال پاره‌ای تغییرات، مورد استفاده قرار گیرد.

برخی از فصول پانزده‌گانه این کتاب پیشتر در نشست‌های علمی ارائه شده‌اند و یا در نشریات آکادمیک انتشار یافته‌اند و شماری نیز منحصراً برای تکمیل متن کنونی تحریر شده‌اند. اما حتی آن دسته از فصول کتاب که پیشتر فراهم آمده بوده‌اند در تحریر کنونی با پیرایش‌ها و اضافات قابل ملاحظه همراه‌اند. نحوه تبویب فصول کتاب بدین‌قرارست: فصل اول عهده‌دار توضیح درباره تاریخچه پروژه‌های ایدئولوژیک تولید علم است. فصول دوم تا هفتم به ارزیابی‌های نقادانه دیدگاه‌هایشماری از محققان اختصاص دارد که درباره علم به‌طور کلی و «علم اسلامی»به نحو اخص اظهار نظر کرده‌اند. فصول هشتم تا دوازدهم گفت‌و‌گوهای نقادانه با پژوهشگرانی است که به بررسی نقادانه دیدگاه‌های نگارنده درباره علم اسلامی اقدام کرده‌اند. دو فصل سیزدهم و چهاردهم پاسخ‌ها به پرسش‌هایی است که با نگارنده در مورد علم اسلامی در میان گذاشته شده است و بالاخره فصل پانزدهم، بحث مبسوطی را درباره تکنولوژی‌های دینی به نحو عام و تکنولوژی‌های اسلامی به نحو خاص و یک تحلیل نظری در خصوص امکان تولید چنین علومی به‌ویژه در حوزه علوم انسانی ارائه می‌دهد. در ادامه به معرفی کوتاهی از مهمترین مباحث مطروحه در فصول مختلف کتاب می‌پردازیم.

فصل نخست کتاب، همان‌طور که از عنوان آن «تاریخچه مختصری از کوشش‌ها برای تولید علم بومی، علم دینی و علم اسلامی همراه با توضیحاتی در خصوص خطاهای گفتمان علوم انسانی بومی و دینی» مشخص است، به تکاپوهای مختلف برای تولید علوم متأثر از ایدئولوژی‌هایا نظام‌های عقیدتی خاص در دو قرن اخیر می‌پردازد و متذکر می‌شود که مسلمانانی که در مواجهه با مدرنیته با معضل بحران هویت روبه‌رو شده‌اند تنها گروهی نیستند که راه برکشیدن و تأکید بر هویت خود را در تولید علمی متفاوت از علم غربی و علی‌الادعا برتر از آن یافتند. شماری از هندوان نیز عیناً در همین مسیر حرکت کرده‌اند و افزون بر آنها، طرفداران ایدئولوژی‌های تمامیت‌گرایی همچون نازیسم و کمونیسم نیز، برای نشان‌دادن برتری خود بر غرب لیبرال در این مسیر گام برداشته‌اند. در ادامه این فصل به‌اختصار به تبعات نامطلوب پی‌گیری این قبیل پروژه‌ها نیز اشاره می‌شود و سپس با بسط مقال به بحث در این خصوص پرداخته می‌شود که برای رفع دشواري‌هاي علوم انسانی کنونی کدام راه حل‌های بهینه می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند. صورت مختصرتری از آنچه در این فصل ارائه شده پیشتر با عنوان «نتایج نامطلوب گفتمان؛ علوم انسانی بومی/دینی»، در نشریهباور فلسفی انتشار یافته است.

فصل دوم به بررسی دیدگاه‌های دکتر رضا داوری درباره علم به‌طور کلی و علم اسلامی به نحو خاص می‌پردازد. دکتر داوری با نگاهی متأثر از آراء هایدگر و تا اندازه‌ای فردید، و نیز شماری از نویسندگان پست‌مدرن (فرانوگرا)، به علم جدید می‌نگرد و آن را با تکنولوژی برابر می‌نهد. به اعتبار حضور دکتر داوری در سمت ریاست فرهنگستان علوم و نیز اقبال گروهی از محققان و اهل نظر به آراء ایشان، مواضعی که در توضیح جایگاه علم مدرن و نیز موقعیت علم اسلامی از جانب ایشان بیان می‌شود از تأثیر قابل ملاحظه‌ای برخوردارست. در فصل دوم کوشش شده است جنبه‌های قوت و ضعف آراء دکتر داوری در باب علم از منظری نقادانه بررسی شود. این فصل برای نخستین بار به حیطه عمومی عرضه می‌شود.

فصل سوم نیز به بررسی دیدگاه‌هاییکی دیگر از تکاپوگران در عرصه علوم در ایران،یعنی دکتر رضا منصوری اختصاص دارد که اندیشه‌وری است که هم در عرصه ترویج علم در حیطه عمومی بسیار فعال است و هم از تأثیر نهادسازی برای تقویت بنیه علمی کشور آگاه است. دکتر منصوری که خود فیزیک‌دان است به اهمیت علم جدید توجه دارد و مشفقانه در تلاش برای رشد علم جدید و مقابله با بدفهمی‌ها در باب معرفت علمی است. در فصل سوم، با ارزیابی آسیب‌شناسانه آراء دکتر منصوری کوشش می‌شود نشان داده شود که آیا رویکرد مختار این مروج علم آن‌طور که مورد نظر خود اوست وافی به مقصود است یا به نتایجی خلاف خواست اصلی منجر تواند شد. این فصل نیز نظیر فصل پیشین برای اولین بار منتشر می شود.

استدلال اصلی فصل بعدی کتاب، فصل چهارم، با نام «تعارض‌های چاره‌ناپذیر پروژه اسلامی‌کردن علوم انسانی»، آن است که هرچند نیت کسانی که در تلاش‌اند با تولید «علوم انسانی اسلامی»، علوم انسانی و اجتماعی موجود را از نقص‌ها و ضعف‌هایی که با آن همراه است عاری سازند احیاناً نیت خیری است، روشی که برای این مقصود در نظر گرفته‌اند راه به مطلوب نمی‌برد. در این فصل دیدگاه‌های دو مدافع سرشناس علوم اسلامییعنی آیت‌الله جوادی آملی و حجت‌الاسلام میرباقری به تفصیل مورد ارزیابی نقادانه قرار گرفته و در این خصوص استدلال شده است که چرا تلاشهای مختلف برای تولید علم اسلامی با تعارضات چاره‌ناپذیری همراه است؛ تعارض‌هایی که نتیجه نهایی را به محصولی بسیار متفاوت از آنچه در ذهن و ضمیر تلاش‌گران این مسیر بوده است بدل خواهد کرد. یکی از محصولات اصلی این قبیل تلاش‌ها تولید انبوهی از دعاوی معرفتی است که بیش از آنکه حکایت‌گر واقعیتبیرونی باشند، ویژگی‌های ایدئولوژی‌های مختارِ پیش‌برندگان پروژه‌های علوم انسانی دینی/بومی را آشکار می‌کنند. صورت اندکی متفاوت از این فصل در سال 1393 در سالک حکمت: ارج‌نامه دکتر غلامرضا اعوانی، در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران منتشر شد.

فصل پنجم کتاب به بررسی دیدگاه‌های حجت‌الاسلام دکتر حمید پارسانیا اختصاص دارد. دکتر پارسانیا از موضعی که تا اندازه‌ای متأثر از آراء هایدگر و نیز سنت‌گرایان است معتقد است برای تولید اسلامی باید شرایط و وضع و حال کاملاً جدیدی پدیدار شود که فضایی متفاوت از آنچه را که جهان جدید و نیز معتقدان به شرایط پست‌مدرن بدان تمایل دارند ایجاد کند. این دیدگاه تا حد زیادی با دیدگاهحجت­الاسلاممیرباقری و نیز دیدگاه دکتر داوری درباره علم اسلامی شباهت دارد. در این فصل کاستی‌های این دیدگاه که رویکردی وجودشناسانه است به همراه کاستی‌های معرفت‌شناسانه در آراء دکتر پارسانیا مورد بحث قرار گرفته است.

فصل بعدی (فصل ششم) کتاب متکفل ارزیابی نقادانه دیدگاه‌های دکتر خسرو باقری درباره علم اسلامی است. دکتر باقری دیدگاه‌های خود را درباره علم اسلامی در کتاب خویش با عنوان هویت علم دینی: نگاهی معرفت­شناختی به نسبت دین با علوم انسانی، عرضه کرده است. دکتر باقری کوشیده است با از منظر فلسفه علم و با نظر به آراء فیلسوفان، جامعه‌شناسان و روان‌شناسانی که در باب علم و معرفت (به‌طور کلی) سخن گفته‌اند، یک استدلال حداقلی در امکان‌پذیری تولید علم دینی ارائه دهد. خلاصه استدلال ایشان آن است که به شهادت تحولاتی که در تاریخ معرفت رخ داده است، چارچوب‌های متافیزیکی و دینی می‌توانند در شکل‌گیری دعاوی معرفتی نقش ایفا کنند. ایشان از این مقدمه نتیجه می‌گیرد که می‌توان سناریویی را در نظر گرفت که بر اساس آن یک نگاه دینی معین در پیکره اندیشه‌های علمی درج گردد و به این ترتیب به آن نظریه‌هاصبغه و رنگ دینی بدهد. این فصل نیز مانند فصل پنجم انحصاراً برای این کتاب تحریر شده است.

فصل هفتم به ملاحظات نقادانه نگارنده بر پیشنهادیه‌ای تنظیم شده است که چند سال پیش توسط دکتر محمود مهرمحمدی، با نیت خیر و به عزم درانداختن طرحی برای اسلامی‌کردن علوم انسانی، تکمیل شده بود و برای نظرخواهی در اختیار برخی از صاحب‌نظران قرار داده شده بود. عنوان پیشنهادیه چنین بود: «اسلامی(دینی)سازی علوم انسانی». نگارنده پس از دریافت نسخه­ای از طرح دکتر مهرمحمدی و مروری بر نکات مطروحه در آن، بر آن شد که ملاحظات خود را در قالب مقاله‌ای قابل عرضه به حیطه عمومی تنظیم کند. این اندیشه را با دکتر مهرمحمدی در میان گذارد و آن گونه که انتظار داشت با استقبال گرم همکار دانشگاهی خود مواجه شد. آنچه در ذیل می‌آید، مواردی است که نگارنده در پیشنهادیه دکتر مهرمحمدی محل تأمل نقادانه یافته است. با توجه به اهمیت موضوع «اسلامی‌کردن علوم انسانی»، نگارنده امیدوار است انتشار پیشنهادیه دکتر مهرمحمدی (برای نخستین­بار در این کتاب) و ملاحظات نقادانه نگارنده بر آن، به افزون‌شدن بهره گفت‌و‌گویی که از رهگذر تحریر این ملاحظات مراد بوده است منجر شود. نیت این است که اولاً شمار بیشتری از محققان بتوانند در جریان گفت‌و‌گوی نگارنده و دکتر مهرمحمدی قرار گیرند، ثانیاً سایر محققان با درج ديدگاه‌هاي خود به غنای بیشتر این بحث و ابهام‌زدایی از جنبه‌های مختلف آن کمک کنند.

فصول هشتم، نهم، دهم و یازدهم کتاب به‌ترتیب در برگیرنده گفت‌وگوهایی انتقادی میان نگارنده و شماری از صاحب‌نظران حوزه و دانشگاه، یعنی حجت‌الاسلام دکتر حسین سوزنچی، حجت­الاسلامدکترسید علی طالقانی، دکتر سید محمدتقی موحد ابطحی و دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی است. این گفت‌وگوها پیشتر در نشریات و یا سایت‌های آکادمیک منتشر شده بودند. در بازنشر آنها، صرفاً برخی تغییرات ویرایشی اندک در آنها اعمال و اطلاعات کتابنامه‌ای‌شان تکمیل شده است اما متن گفت‌وگو با دکتر آیت‌اللهی کاملاً بازتحریر شده و بسط یافته است. گفت‌وگو با دکتر سوزنچی بر مبنای پرسش‌هایی صورت گرفت كه از طرف فصلنامه علوم اسلامي ـ انساني صدرا و با نظر به آراء نگارنده در مقاله «ملاحظاتي نقادانه درباره دو مفهوم علم ديني و علم بومي» (1386 و 1395)، با وي در ميان گذارده شده بود. این پرسش‌ها چنین بودند:

آیا علوم ‌انسانی موجود را که محصول تمدن‌ غرب با اقتضائات فرهنگی و مبنایی خاص خود است پاسخگوی نیاز‌های انسان معاصر و حداقل انسان مسلمانی که قائل به سکولاریسم نیست، می‌دانید؟

ظرفیت‌ها و آسیب‌های علوم‌انسانی موجود (حاکم بر تحولات دنیا) چیست؟ آیا قبول دارید که تحولات دنیای معاصر نشئت گرفته از علوم‌انسانی برآمده از تمدن‌غرب است و روزبه‌روز ناکارآمدی این علوم رخ‌نمایی بیشتری می‌کند و پاسخگویی نیازهای پیش‌روی انسان معاصر خصوصاً انسان مسلمان نیست؟

آیا در دین (خصوصاً اسلام) کار ویژه‌ای برای تولید علم تعریف شده است به عبارت دیگر آیا دین ظرفیت دارد تا علم، از تعالیم آن استخراج شود؟

آیا با طرح بحث تولید علوم‌انسانی اسلامی موافق‌اید؟ در صورت موافقت یا مخالفت چه آسیب‌هایی برای این‌گونه تحولات را پیش‌بینی می‌کنید؟ در صورت مخالفت، که از ظاهر مقاله حضرتعالی بر‌می‌آید، راهکار بدیل خود را شرح دهید؟ دین اسلام در این راهکار، بنا است کدام خلأ را پر کند؟

گفت‌وگوها با دکتر طالقانی که تا سه نوبت ادامه یافت با توجه به نقد ایشان بر مقاله نگارنده با نام «نتایج نامطلوب گفتمان علوم انسانی بومی/دینی» آغاز شد. دکتر طالقانی بر آن بود که عقل‌گرایان نقاد نمی‌توانند از پذیرش امکان علم دینی شانه خالی کنند. بحث‌هایی که به دنبال انتشار مقاله ایشان جریانیافت حول همین مدعای اصلی متمرکز بود.

فصل مربوط به گفت‌وگو با دکتر ابطحی در بردارنده نکاتی است که دکتر ابطحی در مقاله‌اش در نشریهباور فلسفی(1392) به نیت بررسی دیدگاه‌های نگارنده و آقای میرباقری در مورد الگوی توسعه اسلامی منتشر کرده است. در نهایت، گفت‌وگو با دکتر آیت‌اللهی در جلساتي به همت گروهی از فارغ‌التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف و ذیل عنوان کلی «درس‌ـ‌گفتگوی ساختار علم و دین» در آذرماه 1394 در مدرسه آزادفكری مهاجر برگزار شد.

فصل دوازدهم کتاب، مختص این مجموعه فراهم شده است و در پاسخ به نقد حجت‌الاسلام علی ربانی گلپایگانی به آراء نگارنده در باب علم دینی است. حجت‌الاسلام ربانی گلپایگانی در کتابی با عنوان معنا و معیار علم دینی در گستره علوم تجربی، در فصل «علی پایا و دوگانگی علوم طبیعی و علوم انسانی در مسئله علم دینی» به ارزیابی نقادانه دیدگاه‌های نگارنده در مقاله «ملاحظاتی نقادانه درباره دو مفهوم علم دینی و علم بومی»  پرداخته است. رویکرد حجت‌الاسلام ربانی گلپایگانی متکی به نگاهی مَدرسی‌ـ ‌‌سنتی است و ایشان از همین زاویه به نقد مواضع نگارنده اقدام کرده است. در فصل ششم قوت و اعتبار استدلال‌های آقای ربانی گلپایگانی به تفصیل مورد ارزیابی قرار گرفته است.

فصل سیزدهم شامل پاسخ‌هایی است به پرسش‌هایی راجع به «امكان تحقق علم و تکنولوژی اسلامی و چیستی علوم انسانی و اجتماعی اسلامی». این پرسش‌ها از سوی آقای دکتر عزیز نجف‌پور از پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی با نگارنده در میان گذارده شده بود و ظاهراً بخشی از طرح بزرگ‌تری بود که ایشان در دست تکمیل داشت.

فصل چهاردهم نیز دربردارنده گفت‌وگویی نقادانه میان نگارنده و جمعی از پژوهشگران عضو پژوهشگاه حوزه و دانشگاه درباره مقاله «ملاحظاتی نقادانه درباره دو مفهوم علم دینی و علم بومی» است که در هفدهم آذرماه 1386 در آن پژوهشگاه برگزار شد. متن این گفت‌وگو تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد در نشریهیا سایتی در اختیار عموم قرار داده نشده است و برای نخستین­بار در این کتاب انتشار می‌یابد.

فصل پانزدهم کتاب با عنوان «تکنولوژی دینی؛ چیستی و امکان تحقق»، صورت مختصر شده‌ای از بخشی از یک پژوهش گسترده درباره «تکنولوژی دینی» است که نگارنده با کمک دو همکار دانشگاهی، آقایان دکتر حمیدرضا حسنی و دکتر سید محمدرضا ابطحی به انجام رسانده است. اين فصل متكفل بحثي نقادانه در خصوص مفهوم تكنولوژي ديني است. كوشش شده است ظرفيت‌هاي متنوع معنایی این مفهوم، در ارتباط با شماری از پرسش‌های بنیادین هر چه بیشتر آشکار شود. استدلال اصلی مقاله این است که تکنولوژی دینی اولاً امکان‌پذیر است و ثانیاً به شرط کاربرد صحیح، واجد مطلوبیت ابزاری در جهت تقویت رویکرد‌های اخلاقی و دین‌مدارانه افراد است. جایگاه تکنولوژی دینی در نظام دینی، رابطه میان تکنولوژی‌های دینی و غیر دینی، و شیوه‌های مناسب برای کمک به رشد تکنولوژی‌های دینی از مواردی است که در کنار شمار دیگری از پرسش‌ها در مقاله مورد بحث قرار گرفته است.

مقالات موجود در فصول مختلف این کتاب، محصول تأملاتی نقادانه درباره یکی از مسائل مهم جامعه ایرانی و جهان اسلام و، به دلالت، دیگر جوامعی است که نظام‌های اعتقادی در آنها هم در سطوح فردی و ذهن و ضمیر اشخاص و هم در ترازهای سیاست‌گذاری و تصمیمات کلان و نهادی از اثرگذاری بالایی برخوردارند. پیام اصلی کتاب آن است که همه آنان که با نیات خیر در آرزوی برساختن علومی‌اند که با آنچه که «علم» نامیده می‌شود،یعنی آنچه محصول تکاپویی است که هدف و وظیفه‌اش دستیابی به روایتی حقیقی از واقعیت است، تفاوت دارد و اهدافی دیگر، خواه کسب رضای خالق، خواه تثبیت برترییک قوم یا نژاد خاص بر دیگر اقوام، و خواه ایجاد جامعه‌اییوتوپیایی، و نظایر آن را دنبال می‌کند نه‌تنها در مسیری ناصواب گام برمی‌دارند و آب در هاون می‌کوبند؛ بلکه فراتر از آن، احیاناً بی‌آنکه خواست و میل قلبی‌شان باشد زمینه‌سازتحقق شرایطی می‌شوند که حاصلی جز مصیبت و رنج و درد برای جامعه بشری به همراه ندارد.

اخبار مرتبط

پاسخ دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
نام خود را بنویسید