امروز : پنج‌شنبه 9فروردینماه 1403 | ساعت : 20 : 56

آخرین اخبار

آناتولی: بزرگترین محموله هروئین در مرز ترکیه و عراق کشف و ضبط شد

شفقنا- وزارت بازرگانی ترکیه از موفقیت اداره گمرک این...

دادستان استان: درگیری مسلحانه برسر مسائل شخصی در یاسوج ۲ کشته برجاگذاشت

شفقنا- دادستان عمومی و انقلاب مرکز کهگیلویه وبویراحمد با...

دیدار امیرعبداللهیان با رئیس جمهور ترکمنستان

شفقنا- وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران که به...

انستیتوت مطالعات استراتژیک استرالیا: طالبان در خصوص مبارزه با داعش و القاعده در افغانستان...

شفقناافغانستان- انستیتوت مطالعات استراتژیک آسترالیا می‌گوید که ادعای طالبان...

معاون استاندار خبر داد: ورود حدود 8 میلیون مسافر نوروزی به مشهد

شفقنا- جانشین رئیس ستاد اجرایی خدمات سفر خراسان رضوی...

نشست هیئت‌های ایران و ترکمنستان

شفقنا- نشست هیأت‌های ایران و ترکمنستان به ریاست وزرای...

برپایی مراسم احیای شب های قدر در بیت مرحوم آیت الله صانعی

شفقنا- مراسم سوگواری شهادت حضرت علی(ع) و احیای شب...

مراسم عزاداری شهادت حضرت علی(ع) در دفتر حضرت آیت الله وحید خراسانی برگزار می...

شفقنا- مراسم عزاداری شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در دفتر...

گزارش تصویری: مراسم بزرگداشت مرحومه زهرا شجاعی  

شفقنا- مراسم بزرگداشت و سومین روز درگذشت مرحومه سیده...

شب‌های احیای تلویزیون برای ایرانیان مقیم خارج از کشور

شفقنا- برنامه «شب‌های قدر» با آیتم‌های ویژه «شب روشنی»...

کدام استان‌ها بیشترین و شدیدترین تصادفات نوروزی را داشتند؟

شفقنا- جمعیت هلال احمر با صدور اطلاعیه‌ای، جزئیات خدمات...

الجزیره: ضرر مالی ناشی از حمله مسکو ممکن است به 108 میلیون دلار برسد

شفقنا- کارشناسان بیمه روسی انتظار دارند خسارات مالی ناشی...

پیش بینی وزش باد شدید در تهران

شفقنا- طبق پیش بینی اداره کل هواشناسی استان تهران،...

دیدار امیرعبداللهیان با وزیر خارجه ترکمنستان در عشق‌آباد

شفقنا- وزیر خارجه ایران در ادامه دیدارهای خود در...

ویدیو کلیپ شب زیارتی حضرت سید الشهدا(ع)

شفقنا- ویدیو کلیپ شب جمعه کربلا در شب زیارتی...

«چالش های کفر و ایمان»/ حجت الاسلام علیرضا سبحانی: بسیاری از تکفیرهای امروز به دلیل مسائل کلامی است/ تکفیری های امروز به دنبال ایجاد همگرایی بین گروه های سلفی هستند

شفقنا- عضو انجمن علمی کلام اسلامی حوزه علمیه معتقد است: بسیاری از تکفیرهایی که توسط برخی صورت گرفته است، بخاطر یکسری مسائل کلامی بوده است که هیچکدام نه در عصر رسالت مطرح بوده و نه حتی در دوره خلفاء. عواملی که در قرون گذشته موجبات تکفیر بوده است.

به گزارش شفقنا، حجت الاسلام علیرضا سبحانی پیرامون رابطه ایمان و کفر به عنوان یکی از چالش های عصر جدید بیان داشت: دنیایی که در آن زندگی می کنیم دنیای پرتنش و خشونت است. روز یا هفته ای نمی گذرد که اخبار ناگواری از قتل عام مسلمانان به ویژه شیعیان شنیده می شود اخیراً حادثه ناگواری که در بغداد و همچنین برای معدن چیان در پاکستان اتفاق افتاد بسیار متاثر کننده بود.

او عنوان کرد: در کشورهایی که دین به عنوان یک عنصر رسمی معرفی می شود از دین می توان علیه دین بهره گرفت و متاسفانه تکفیر از مهم ترین برداشت این ضابطه است، تکفیری ها بر پیکره اسلام ضربه وارد می کنند، بنیان کشورهای اسلامی را از بین می برند، جوانان ما را به خاک و خون می کشند و زنان و کودکان را به اسیری می برند. اینها در واقع فرمایش پیامبر(ص) را فراموش کرده اند رسول خدا می فرماید «إِنَّ الرِّفقَ لَا یَکونُ فی شَیءِ إِلّا زَانَهُ وَلَا یُنْزَعُ مِن شیءٍ إِلّا شَانَهُ[1]؛ نرمش و  ملایمت هر کجا که باشد مایه زیبایی است و هر کجا که خشونت و ناملایمت باشد موجب تباهی خواهد شد.»

استاد حوزه علمیه قم ادامه داد: مفسرین در ذیل این آیه شریفه «وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً» ( نساء: 94) ، ماجرای «اسامة ابن زید» را نقل می کنند که فردی را به قتل رسانیده بود به ظن اینکه او از ترس، اظهار مسلمانی کرده است. زمانی که این خبر به گوش پیامبر (ص) رسید بسیار متاثر شد و این آیه نازل شد که « وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً».[2] وظیفه عالمان اسلامی مبارزه با هرنوع بدعت است زیرا پیامبر (ص) فرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّه[3]ِ؛ اگر بدعتی در امت حاصل شد بر علمای امت واجب است که روشنگری کنند، اگر بعضی از افراد به جهت ترس و یا حفظ موقعیت و برخی منافع دیگر، روشنگری نکنند و مهر سکوت بر لبهای خود بزنند مورد لعن خدا قرار می گیرند.»

او گفت: کسانی که منابر و فضای مجازی در اختیارشان است باید به تبیین مبانی اصیل اسلامی بپردازند و جهان اسلام را از این فتنه ای که اخیراً گریبانگیر کشورهای اسلامی شده است نجات دهند.

سبحانی ادامه داد: ابن فارس در مقاییس اللغه می نویسد: کفر در اصل به معنای «ستر و پوشاندن» است. کسی که خود را با زره و لباس می پوشاند، «قد کَفَر درعه» می گویند. همچنین کسانی که نعمت های خداوند ناسپاسی می کنند به آن کفران نعمت می گویند. راغب اصفهانی در کتاب المفردات می نویسد: در زبان عرب به شب، کافر می گویند چون با تاریکی خود افراد را می پوشاند. وی می نویسد به کشاورز، کافر می گویند چون دانه و بذر را در دل زمین پنهان می کند؛ پوست هاى ميوه ها را كافور مى نامند چون میوه ها را می پوشاند. البته یک احتمال دومی هم در معنای لغوی به کفر داده اند که به معنای تبری می باشد. این اصطلاح در قرآن نیز به کار رفته شده است: «يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ ؛ در روز قیامت برخی به برخی دیگر کفر می ورزند». خليل بن احمد فراهيدى (متوفی 170) می گوید که ايمان به معناى تصديق و گواهى دادن است. «وَ مَا أَنْتَ بِمُؤْمِن لَنَا و ما أنت بمصدّق لنا». که گفتار فرزندان یعقوب(ع) به پدرشان می باشد.

او با ذکر این نکته که در معنای اصطلاحی ، پنج برداشت از سخنان متکلمان درباره ایمان استفاده می شود، گفت:  الف. نظریه اول نظریه ابن كرّام سجستانى از متكلمان قرن سوّم هجرى است که مى گويد: «ايمان، گواهى دادن با زبان است، هرچند در باطن، كافر و منكِر باشد. به عبارت دیگر ایمان یعنی اظهار لسانی حتّى با كُفر قلــبى.  و اینگونه استدلال می کند که پیامبر گرامی (ص) به ظاهر افراد توجه می کرد نه به بواطن افراد. این استدلال کاملا مردود است زیرا هرگاه روشن شود زبان شخصی با دل او همراه نيست، او منافق است نه مؤمن. خداوند می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِين؛ برخى از مردم مى گويند به خدا و روز ديگر ايمان آورديم ولى دروغ مى گويند، آنها مؤمن نيستند».(بقره: 8)

استاد حوزه علمیه قم در مورد پذیرش ایمان لسانی افراد توسط پیامبر اکرم (ص) ااظهار کرد: این مسئله بخاطر این است که پیامبر مأمور به ظاهر است، مامور به باطن نبوده.  زمانی که خالد بن وليد، از پيامبر سئوال می کند: «ربّ رجلٍ، يقول بلسانِه ما ليس فى قَــلبه؛ چه بسا مردى با زبان چيزى مى گويد كه درونش نيست. پيامبر (ص) در پاسخ او می فرماید: «انى لم أُومِر أن أشقُّ عن قلوب الناسّ؛ من مأمور نشدم كه دل هاى مردم را بشكافم تا از وضع آنها آگاه شوم»[4]. یعنی تصدیق قلبی را لازم می داند هرچند در زبان مخالف آن را بگوید.

او به دومین تعریف متکلمان از ایمان پرداخت و گفت: ب. نظريه جهم بن صفوان(م127) که  درست نقطه مقابل نظريه ابن كرّام است. او مى گويد: تصديق قلبى در ايمان، كافى است; هرچند در زبان مخالف آن بگويد.  در این جا نیز مناقشه وجود دارد؛ به گواه اینکه قرآن کریم کسانی را که قلباً ایمان دارند اما به خاطر منافع دنیوی به انکار آن پرداخته اند را کافر شمرده است. فرعون  به حقانیت  حضرت  موسی (ع) آگاهی داشت اما برای حفظ تاج و تخت خود رسالت حضرت موسی را انکار کرد.فلذا هنگام غرق شدن گفت: «انا من المُسْلِمِينَ» ( يونس: 90).

سبحانی، سومین برداشت از تعریف ایمان نزد متکلمان را نظریه خوارج دانست و ادامه داد:  گروه های تكفيرى که بعد از عثمان به وجود آمدند علاوه بر ایمان قلبی و اقرار لسانی، عمل به احکام را هم جزء مؤلّفه هاى ايمان به شمار می آوردند. تفاوتی که این نظریه با نظریه مشهور وجود دارد این است که در نظریه خوارج، عمل به احکام جزئی از مولفه های ایمان است اما در نظریه مشهور (شیعه و اشاعره..)، التزام عملی به احکام را ثمره ایمان می دانند. ثمره این بحث که عمل جزئی از ایمان باشد یا میوه ایمان باشد، این است که  در دیدگاه خوارج، اگر کسی زاهد زمانه باشد اما یکبار در عمرش دروغ بگوید و توبه نکند، او کافر و مخلّد در نار است اما در دیدگاه شيعه و اشاعره، ایمان چنین فردی پابرجاست و اگر  توبه کند، خداوند از گناهان او می گذرد و در این دنیا با او مانند  مومن رفتار می شود.

او تصریح کرد: البته نظریه خوارج بر خلاف سیره پیامبر است. امام علی (ع) در نهج البلاغه به این مطلب اشاره می کند: كه پيامبر خدا (ص) مرتكبان گناه كبيره را مؤمن به حساب مى آورد; به گواه اينكه زانى را سنگسار كرد و بر او نماز گزارد; قاتل را كشت; دست سارق را بريد و زانى غير محصن را شلاق زد; امّا آنان را از بيت المال محروم نساخت و هرگز اسامى آنان از دفتر بيت المال پاك نكرد.»[5]

استاد حوزه علمیه چهارمین نظریه را مربوط به معتزله دانست و گفت: نظريه معتزله (و زیدیه) نظريه وسطى ميان نظريه خوارج و مشهور است و در آن عمل از مؤلفه های ایمان است، ولى نه به اين معنا كه اگر فردى در دنیا معصیتی را مرتکب شد او را کافر بدانیم بلكه در این دنیا در یک حالت برزخی است و اسم آن برزخ را می گذارند «منزلة بین المنزلتین».

او افزود: وجه اشتراک معتزله و خوارج هم در همین است که اگر این فرد در دنیا معصیت کرد و توبه نکرد، مخَلَّد در نار است در حالی که خداوند در سوره تغابن می فرماید: «فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ»[6] اين حصر دالّ بر این است که چیزی به نام « منزلة بین المنزلتین» وجود ندارد.

سبحانی پنجمین برداشت از تعریف ایمان را مربوط به شیعیان و نظریه مشهور دانست و گفت: متكلمان و فقيهان ما، براى ايمان  دو مؤلّفه معرّفى مى كنند که شامل تصديق قلبى و اقرارزبانى است که هر دوی اینها باید همراه هم باشند والاّ مومن شمرده نمی شوند، نتیجه اینکه گناه سبب خروج از ايمان نمى شود و همچنين او را در حدّ وسط قرار نمى دهد، بلكه مى گويد مؤمن است، اما از اطاعت خدا بيرون رفته است، او را کافر نمی دانیم بلکه فاسق می نامیم.

رفع یک شبهه

استاد حوزه علمیه قم ابراز داشت: گاهى تصور مى شود نظريه مشهور متكلمان و فقيهان، شبیه نظریه مرجئه است، مرجئه شعاری دارند با این مضمون «قَدَّموا الايمان و أخّروا العمل؛ گفتار مقدم بر عمل است» یعنی معصیت ضرری به ایمان وارد نمی کند. قائل هستند اگر کسی ایمان قلبی داشته باشد و اقرار لسانی کند، دزدی و حتی آتش زدن کعبه، ضرری به ایمان او وارد نمی شود. یعنی ايمان را مهمّ به شمار می آورند و عمل را كم اهميّت جلوه می دهند.

او در مقام پاسخ به نظریه مرجئه گفت: درست است که عمل جزء سازنده و از مولفه های ایمان نیست اما به معنای تاثیر نداشتن در سرنوشت انسان نیست. عمل هم در زندگی دنیوی موثر است و هم در سرنوشت اخروی انسان ها تاثیر دارد. ابواب مختلفی در شرع اسلام داریم به نام حدود، دیات، قصاص … که همه گواه بر اهمیت دادن اسلام به عمل است. نظریه مشهور که عمل را از ایمان تفکیک می کنند به این معناست که اگر کسی معصیت کرد، نمی شود او را کافر خطاب و احکام کفر را بر او جاری کرد بلکه صِدق ايمان، و ورود در جرگه مؤمنان، مطلبى است و نجات در آخرت مطلبى ديگر.

مؤلفه های تفصیلی ایمان

سبحانی به تشریح مولفه های تفصیلی ایمان پرداخت و گفت: پيامبرى كه از جانب خدا برانگيخته مى‌شود، بايد به همه آنچه که به او وحى شده است، ايمان بیاوریم. کسی نمى تواند بخشى را بپذيرد و بخش ديگر را ناديده بگيرد، زيرا چنين تبعيضى، نوعى تكذيب وحى به شمار مى رود. سؤال این جاست آیا ایمان تفصیلی به همه مولفه ها لازم است یا ایمان اجمالی کافی است؟ در این باره پاسخ روشن است، برخى امور براى همگان روشن است و نیازی به استدلال و برهان ندارد، مانند اعتقاد به توحید و معاد و همچنين وجوب نماز که بر همگان روشن و معلوم است و ایمان تفصیلی به اینها لازم است، اما درباره قسمتى از معارف و احكام كه در كتاب و سنّت آمده است و همگان از آن اطلاع تفصيلى ندارندو  این جا ايمانِ اجمالى كافى است؛ به عنوان مثال، کسی نمیداند  «توحید صفاتی» به چه معناست، آیا صفت خدا عین ذات خداست؟ همین مقدار که «ما جاء به النبی» را معتقد باشد، ما او را مومن می شماریم. اتفاقا ایجی و تفتازانى نیز به همین مسئله اشاره می‌کنند.[7]

او سپس به بیان مؤلفه های تفصیلی ایمان پرداخت و ادامه داد:

  1. اعتقاد به وجود خدا: اعتقاد به وجود صانع نخستين قدم در ورود به دايره ايمان است و تمام و شرايع آسمانی در اين اصل، اتفاق نظر دارند.
  2. اعتقاد به وحدانیت خدا: دومین مولفه، اعتقاد به وحدانيت و يگانگى اوست، تمام اديان ابراهيمى بر اصل وحدانيت اتفاق دارند. از این جهت که او وجود بسیط دارد،  قرآن مى فرمايد: «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» یا از این جهت که او مانندی ندارد: «و لم یکن له کفوا احد».[8]
  3. توحید در خالقیت: سومین مولفه ای که باید به آن ایمان آورد، «توحید در خالقیت» است یعنی خالق و آفريدگارى جز او نيست، «قُل الله خالِقُ لِکُلِّ شَیء و هُوَ الواحد القهار»[9]  البته در اینجا باید مطلبی را اشاره کنیم و آن اینکه مراد از توحید در خالقیت، «خالقيت استقلالى» است، يعنى بدون اعتماد به كسى يا مقامى، خداوند آفرينش گری دارد، ولى آفرينش گرى تبعی که در پرتو استمداد از قدرت خدا باشد، به خدا اختصاص ندارد و جنبه عمومى دارد و «خالقیت تبعی» نام دارد.  خداوند متعال این مطلب را به حضرت مسيح (ع) نسبت می دهد و چنين مى فرمايد: « وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ[10]…؛ هنگامى كه به اذن من، از گِل چيزى به صورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان من، پرنده اى مى شد». در اينجا خدا، حضرت مسيح (ع) را خالقِ صورت معرفى مى كند. یکی از دلایل دیگری که  خالقیت تبعی اختصاص به خداوند ندارد، این است که خداوند، خود را «احسن الخالقین» معرفی می کند.

مدیر موسسه امام صادق (ع) گفت: توحيد در خالقيت مورد پذيرش عرب جاهلي هم بوده است یعنی اعراب جاهلی، توحید در خالقیت را قبول داشتند اما شرک آنها در مراتب بعدی بوده است. آیه شریفه می فرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ؛[11] هر گاه از آنان بپرسى: چه كسى آسمان‌ها و زمين را آفريده است‌؟» مسلّماً مى‌گويند: «خداوند قادر و دانا آن‌ها را آفريده است».[12]

او چهارمین مولفه را توحيد در ربوبيّت عنوان کرد و افزود: در زبان فارسی، این مولفه خیلی زیبا از هم تمییز داده شده است. آنجا که خداوند خودش را خالق معرفی می کند، در ترجمه فارسی باید بگوئیم «آفریدگار»، آنجا که خداوند خودش را مدبّر معرفی می کند باید ترجمه کنیم، «پروردگار» یا «کردگار». پس مقام آفریدگاری از مقام پروردگاری متفاوت است. خداوند در سوره رعد مى‌فرمايد: «اللّٰهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمٰاوٰاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهٰا؛خدا همان كسى است كه آسمان‌ها را بدون ستون‌هايى كه براى شما ديدنى باشد، برافراشت». سپس در آخر آيه مى‌فرمايد: (يُدَبِّرُ الْأَمْرَ) فقره نخست، حاكى از خالقيت و آفریدگاری و فقره دوم، حاكى از ربوبيت و پروردگاری است. بسیاری از آیات قرآن که در نقد اندیشه مشرکان نازل شده است، ناظر به تثبیت توحید ربوبی است. برخی مفسرین به این نکته اشاره کرده اند که آیه (لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا) ناظر به توحید در خالقیت نیست بلکه ناظر به توحید در ربوبیت است.[13]

سبحانی ادامه داد: پنجمین مولفه ایمان توحيد در عبادت است، از برخى آيات استفاده مى شود كه دعوت به «توحيد و عبادت خداوند» اصل مشترک تمام پيامبران الهی است; چنان كه مى فرمايد: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»، همچنین توحید در عبادت را از برخی آیات استفاده می کنیم: «ٰایاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّٰاكَ نَسْتَعِينُ». اين نوع توحيد مورد اتفاق همه موحدان است.

تعریف عبادت

او بیان داشت: نکته مهم در مسئله مرز توحید و شرک این است که ما مرز عبادت را از تكريم بازشناسی کنیم. لغزشگاه پيروان «ابن‌تيميه» و «محمد بن‌عبدالوهاب» این است كه عبادت را نتوانستند درست تعریف کنند و هرنوع تكريم و تعظيم را مصداق پرستش گرفته ‌اند. اما تعریفی که ما از عبادت می دهیم این است: «الخضوع أمام موجود، بما انّه خالقٌ او ربّ»؛ کرنش در برابر کسی که معتقد باشیم او یا خالق ماست یا رب ماست، اگراین دو قید نباشد، عبادت نیست؛[14] سجده ای که ملائکه بر حضرت آدم کردند چون دارای این دو قید نبود و به دستور خداوند انجام شد، مصداق پرستش نیست.

عضو انجمن علمی کلام اسلامی حوزه، ششمین مولفه تفصیلی ایمان را پذیرش نبوت پيامبر خاتم (ص) دانست و تشریح کرد: گواه بر رسالت پيامبر (ص) جزو ايمان است، خداوند اوصاف  مؤمنان را چنين بیان مى كند، «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ اِنْجِيلِ،[15] همانها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «اُمّى» پيروى مى كنند».

او یادآور شد: پيامبر گرامى(ص) معجزات گوناگونى داشته است; ولى معجزه جاودان او قرآن است كه بايد به آسمانى بودن آن ايمان آورد.

سبحانی، هفتمین مولفه را معاد روز رستاخیز عنوان کرد و یادآور شد: خداوند در آیات قرآن در کنار ایمان به خدا، ایمان به معاد را ذکر می کند، «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِر»ِ[16]، بسيارى از متكلمان از يادآورى اين اصل غفلت كرده اند، درحالى كه ايمان به معاد، اساسِ دين به شمار مى رود و هر نوع برنامه اصلاحى كه فاقد اين اصل باشد، مسلك ناميده شده، نه دين.

او هشتمین مولفه را اعتقاد به ضروريات دين دانست و ادامه داد: ضرورى دين، خود، اصل مستقلى نیست لکن انكار آن، به انكار يكى از اصول پيشين برمى گردد.

مدیر موسسه امام صادق (ع)، پيراستگى از غلو و دورى از نصب را  نهمین مولفه عنوان کرد و توضیح داد: غلو اين است كه انسان اشخاصى، را فراتر از حدّى ببرد كه خدا معين كرده است. اگر پيراستگى از غلو شرط ايمان است، پيراستگى از نصب هم از همين مؤلفه هاست و مقصود اين است كه انسان به دشمنى با عترت معتقد شود و این سبب خروج او از دین می شود.

در این جا به سخنی از مرحوم علامه مجلسى را نقل می کنیم، او مى گويد: «اسلام عبارت است از اقرار به وجود خدا و رسالت پيامبر (ص) و انكار نكردن آنچه از ضروريات دين اسلام است، بنابراين اقرار به ولايت ائمه اطهار (ع) در مسلمان بودن افراد، شرط نيست و تمام فرقه هاى مسلمان كه شهادتين را اظهار كرده اند، داخل در اسلام خواهند بود، جز نواصب و غاليان»[17].

فزونی و کاستی پذیری ایمان

او بیان کرد: يكى از گزاره هاى مربوط به تبيين معناى ايمان، مسئله فزونى و كاستى پذيرى ايمان است. فخر رازی می گوید: دو احتمال است، 1) اگر عمل از مؤلفه ایمان نباشد، فزونی و کاستی را نمی پذیرد 2)ولی اگر عــمل، جزئی از ايمان شمرده شود، فزونى و كاستى مى پذيرد، این بخش قابل  مناقشه‌ای است.

اولاً اگر عمل جزء مؤلفه های ایمان نباشد، كاستى و فزونى مى پذيرد. چرا که این مسئله از بدیهیات است، ايمان و باورهاى انسان، داراى درجات است. مثلا ايمان ما به اينكه 4=2+2 هرگز با ايمان ما به اينكه «نور ماه انعکاس خورشيد» است، مساوى نيست. ایمان افراد به مسائل حسی و تجربی به مراتب بیشتر از مسائل عقلی و برهانی است. مضافاً براینکه قرآن کریم بر این مساله تأکید می کند. خداوند در سوره انفال می فرماید: «وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا».[18]

ثانیا: فخررازی می گوید اگر عمل، جزوی از ایمان باشد فزونی و کاستی می پذیرد. باید ببینیم عمل به چگونه در مفهوم ایمان گنجانده شده است. اگر عمل به صورت عام مجموعى در ايمان اخذ شده باشد، امر ايمان دائر بين وجود وعدم خواهد بود و كاستى و فزونى نخواهد پذيرفت، اما اگر عمل به صورت عام أفرادی در ايمان اخذ کنیم، مسلّماً با فزونى و كاستى عمل، ايمان نيز فزونی و کاستی بخود می گیرد.

سبحانی گفت: موضوع بعدی این است که اگرچه عمل را جزء مؤلفه های ایمان نمی شماریم، اما معتقدیم، تاثیر و کیفیت عمل در رشد ایمان بسان تأثير ريشه هاى درخت بر شاخه هاست. گاهی باغبان برای تقویت ریشه ها برخی شاخه ها را تقویت و برخی زوائد را می زند، اگر ما به شاخه ها و عمل خود توجه نکنیم ممکن است ایمان ما از بین برود. قرآن مجيد چنین حقیقتی را این گونه بیان می کند: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوئ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللّهِ وَ كَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ؛[19] سرانجامِ كسانى كه كارهاى بد را انجام مى دادند، پایان کار اینها اين شد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به سخره گرفتند». باید به این نکته توجه کرد که اگرچه عمل جزئی از مولفه های ایمان نیست اما در سرنوشت و سعادت اخروی انسان ها بسیار تاثیرگذار است.

آیا عمل از عناصر سانده ایمان است؟

او اظهار کرد: موضوع بعد این است که آيا عمل از عناصر سازنده ايمان می باشد؟ آيات قرآن به روشنى گواهى مى دهند كه عمل، غير از ايمان است،

  1. «اِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛[20] آنان كه ايمان آوردند و كارهاى نيك انجام دادند». اين آيه، «عمل» را بر«ايمان» عطف كرده است و اين امر به طور واضح نشانه جدايى عمل از ايمان است. البته كسانى كه عمل را جزو ايمان مى دانند، در پاسخ اين استدلال مى گويند عطف عمل به ايمان از قبيل عطف خاص بر عامّ است و البته این بر خلاف ظاهر آیه است.
  2. «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ[21]؛ آن كس كه به نيكى ها عمل مى كند، درحالى كه به خدا ايمان دارد».
  3. در آیه دیگر می فرماید: «وَ اِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا فَاِنْ بَغَتْ اِحْدَاهُمَا عَلَى الأُخْرى فَقَاتِلُوا التى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ اِلَى أَمْرِ اللّهِ؛[22] هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم نبرد كنند، ميان آن دو گروه صلح را بر پا كنيد و اگر يكى از آن دو طائفه بر ديگرى ستم روا كند، با او بجنگيد تا به حكم الهى صلح عادلانه گردن نهد». در این آيه خداوند دو گروه را كه با هم مى جنگند، مؤمن مى خواند، حتى گروه دوم را كه بر گروه ديگر ستم روا مى دارد نيز مؤمن مى داند.
  4. در آیه دیگر می فرماید: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[23]؛ اى افراد با ايمان! تقوا را پيشه خود قرار دهيد و با صادقان و راستگويان، همراه باشيد». اگر عمل جزء ایمان باشد ، صادق بودن در ایمان نهفته است و دعوت او به تقوا و انجام واجبات و ترک محرمات امرى لغو خواهد بود. برخى آيات گواهى مى دهند جايگاه ايمان، قلب است.

سبحانی گفت: امام علی(ع) در نهج البلاغه در خطبه 127 نهج البلاغه، که قبل از جنگ نهروان بیان داشته اند، می فرمایند: «پیامبر خدا مرتکبان کبیره را مومن به شمار می آورد. سارق را حد زد، او را از بیت المال محروم نکرد، زانی غیر محصن را شلاق زد، او را از ارث محروم نکرد».

بخارى نقل مى كند: آنگاه كه على(ع) روانه جنگ با خيبريان بود، پس از آنكه چند گام دور شد، ايستاد و صدا زد: يا رسول الله! تا چه زمانى با آنان بجنگم؟ پیامبر فرمود: أقَاتِلَ النّاس حتى يشَهْدوا أن لا اله الاّ الله و أن محمّداً رسول الله… فاذا فعلوا ذلك فقد عصموا منى (منك) دماءُهم واموالُهم الاّ بحقِّ الاسلام و حسابهم على الله؛  تا آن زمان با آنها بجنگ كه به يگانگى خدا و رسالت محمد (ص) گواهى دهند. هرگاه اين دو كار را انجام دادند، جان و مال آنان محترم خواهند بود. این روایت را افراد دیگری هم نقل کرده اند.[24] در این جا سؤالی مطرح است که از برخی روایات استفاده می شود که عمل جزئی از ایمان شمرده شده است. در روایتی، ابن قیس به امام باقر (ع) می گوید: اگر کسی به گناهی آلوده شود، ما او را از جرگه مومنان خارج نمی کنیم. امام باقر (ع) فرمود: « انسان در حال ایمان، زنا و دزدی نمی کند».[25] از این روایت برخی استفاده کردند که عمل جزوی از مفهوم ایمان است. پاسخ اين است كه از جمع بین آیات و روایات استفاده میشود که ایمان دارای دارای درجاتی است.

  • آياتى هستند که گروهى را مسلمان می خواند اما از ايمان بويى نبرده اند، مانند آيه« قَالَتِ الأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا»[26].مقصود از اسلام تسليم زبانى و مقصود از ايمان تصديق قلبى است كه اعراب بيابانى واجد آن نبودند.
  • گروه دوم کسانی که علاوه بر تسليم زبانى، ايمان هم در دل آنها جای گرفته است. اینها مومن به حساب می آیند و جان و مالشان محترم است و آیات گذشته بر این گواهی میدهد.

گروه سوم کسانی هستند که علاوه بر اقرار لسانى و تصديق قلبى، ملتزم به احكام اسلامى نيز هستند. در اينجا علاوه بر اينكه فرد جزو مؤمنان به شمار مى آيد و جان و مال او محترم است، در آخرت نيز سعادتمند خواهد بود. روایت امام باقر(ع) ناظر به همین قسم است. روایاتی که دوری از عمل زشت مانند زنا و دزدی را جزوی از مولفه های ایمان معرفی می کند مراد درجات بالای ایمان است.

اسباب کفر

او در بخش دیگر سخنان خود به اسباب كفر اشاره کرد و گفت:

  • ندانستن يا انــكار مؤلفه های تفصیلی ایمان موجب كـفر است، ولى در اين مورد چه بسا جهل كافر پذيرفته شود اما ما به لحاظ فقهی و کلامی، کسانی که ندانند را کافر می شماریم.
  • دومین سبب کفر، انکار ضروری دین است، مانند اینکه کسی این مطلب را که پیامبر6 فرموده است را با علم به اینکه جزو شریعت محمدی است انکار نماید. شاید این سئوال پیش بیاید که چه تفاوتی بین ندانستن و انکار مسائل ضروری دین وجود دارد؟

پاسخ این است که کسانی که اصول توحیدی را قبول ندارند، اگر قبول نداشته باشند یا منکر شوند اینها ظاهرا و باطنا کافر هستند. خواه منكر جاهل باشد يا عالم; قاصر باشد يا مقصر; هرچند در برخى موارد ممكن است در پيشگاه خدا معذور باشد.

اما در مورد مسائل ضروری دین این مساله متفاوت است. فقهاء می گویند در مورد این مساله باید از این شخص، استفسار کرد. يعنى بداند ميان رسالتِ رسول خاتم و وجوب نمازهاى پنج گانه يك نوع ملازمه است و اين دو از هم جدايى نمى پذيرند، چنین شخص طبعاً كافر خواهد بود; اما اگر منکر، توجه یا ذهنیتی به این ملازمه ندارد،  مانند کسانی که دسترسی به معارف ندارند، فقهاء اینها را کافر به حساب نمی آورند.

عبارات علماء در مورد منکر ضروری دین

سبحانی به کلام برخی علما در مورد منکر ضروری دین اشاره کرد و افزود: محقّق اردبيلى مى گويد: «الظاهر أنّ المراد بالضرورى الذى يُكَفِّر مُنكِرُه،  الذى ثبت عنده يقيناً كونُه من الدين».[27]

«فاضل اصفهانى» در  تعريف مرتد مى گويد: «وكلّ من أنكر ضروريّاً من ضروريّات الدين مع علمه بأنّه من ضروريّاته…».[28]

فاضل نراقى در اين باره مى گويد: «وانكار الضرورى انّما يوجبه ] الكفر[ لو وصل عند المنكر حدّ الضرورة».[29]

صاحب جواهر مى گويد: «فالحاصل أنّه متى كان الحكم المنكَر فى حدّ ذاته ضرورياً من ضروريّات الدين ثبت الكفر بانكاره ممّن اطّلع على ضروريّته عند أهل الدين».[30]

سيد يزدى کتاب عروة مى گويد:«والمراد بالكافر من كان منكراً للاُلوهية… أو ضروريّاً من ضروريات الدين مع الالتفات الى كونه ضرورياً».[31]

کافر کسی است که منکر خداوند یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود، البته انکار ضروری دین در صورتی موجب کفر می‌شود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونه‌ای که انکار آن، به انکار رسالت بازگشت کند.»

او همچنین گفت: آيت الله خوئى در کتاب طهارت می فرماید: «انكار ضرورى مستلزم كفر و نجاست منكِر است آنجا كه ملازم با تكذيب نبى باشد، براى مثال، طرف با علم به اينكه آنچه را انكار مى كند جزو دين است، انكار نمايد، اما اگر اين شرط محقق نباشد، منكر آن كافر نيست. مخالفانِ ولايت هرچند منكر امامت امامان هستند، چون يقين ندارند پيامبر (ص) چنين مطلبى را فرموده است، انكار آنان مايه كفر نيست بنابراين ولايت از ضروريات «مذهب شيعه» است و از ضروريات دين نيست».[32]

تکفیر مطلق و معین

سبحانی تصریح کرد: آیت الله خوئی در این مورد می گوید از مسائل مربوط به تكفير كه مورد توجه عالمان و دانشمندان قرار گرفته است، تفكيك بين دو نوع تكفير مطلق و تكفير معین است. تکفیر مطلق روشن است و فقط فقيه در پرتو آگاهى از موازين اسلام مى تواند بگويد مثلاً كسى كه خاتميت پيامبر اكرم (ص) را منكر باشد، كافر است، یا كسى كه قائل به وحدت وجود به معنی خاص باشد، از خيمه اسلام بيرون است. در تكفير مطلق، فرد مطرح نيست. حكمى است به صورت كلى كه از فقيه سر مى زند، در تكفير معين، شخص خاص مثل سلمان رشدی را در نظر مى گيرند و به كفر او حكم مى شود. تكفير چنين شخصى بايد مراحلى را طى كند تا او به كفر محكوم شود.

  • شرط اول این است که حجت بر او تمام شود و راه راست براى او آشكار گردد.ابنتيميه، پيشواى گروه تندرو، به اين اصل نيز تصريح مى كند و مى گويد: كسى حق ندارد فردى از مسلمانان را حتى اگر راه خطا برود، تكفير كند; مگر اينكه حجت بر او اقامه شود و راه راست براى او آشكار گردد. ]حتّى به اين اكتفا نمى كند و مى گويد:[كسى كه اسلام او به يقين ثابت شد، با شك از ميان نمى رود; مگر اينكه حجت بر او تمام شود. [33]
  • احراز قصد را دومين شرط از شرايط خروج از دايره ايمان است: باید فرد قاصد معنايى باشد كه به زبان جاری میکند و تا قصد او احراز نشود، اعتبارى به لفظ او نيست، مثلا فردى مى گويد: «من معتقد به وحدت وجودم». بايد در اين مورد كوشش كرد تا مقصود او را به دست آورد که کدامیک از اقسام آنرا اراده کرده است.

الف) مى گويد مفهوم وجود يكى بيش نيست و اين لفظ به يك مفهوم بر واجب و ممكن صدق مى كند و آن مفهوم «طرد عدم» است.

ب). بگويد علاوه بر اينكه وجود،  مفهوم واحد دارد، حقيقت آن نيز در تمام مراحل يكى است اما از نظر مصادیق با یکدیگر متفاوت است یعنی بخشی به واجب الوجود و بخشی به ممکن الوجود تطبیق می کند. این همان قول به تشکیک است

ج) اما کسی ممکن است بگوید، من وحدت وجودی ام به معنای وحدت وجود و موجود. یعنی یکسانی خالق و مخلوق را مطرح میکند، و عملاً منکر خالقیت و مخلوقیت شده است. این قول  مايه انحراف است و اگر تأويل نكند، مايه كفر است.[34]

موانع کفر

او به موانع  کفر هم اشاره کرد و گفت: ممکن است گاهی اوقات اظهار کفر از روی تقیه باشد در این صورت، اظهار کفر، سبب کفر افراد نمی شود. مانع دوم، امکان تاویل است. اگر کسی مطلبی را گفته باشد، اگر امکان تاویل برای او وجود داشته باشد، این یکی از موانع تکفیر است.

عوامل تکفیر

عضو انجمن علمی کلام اسلامی حوزه بیان کرد: برای تکفیر چند عامل می توان ذکر کرد: مقدس مآبی و جمود فکری برخی افراد گاهی سبب تکفیر می شود. در جنگ حنین، حرقوص بن غین در مورد تقسیم غنائم جنگی بر پیامبر (ص) خشمگین شد، ماجرا به حدی بود که اسباب ناراحتی خلیفه دوم شد و می خواست او را به قتل برساند، اما پیامبر  از این امر ممانعت کرد. پیامبر در مورد وی فرمودند: «در آینده افرادی از نسل این فرد به وجود خواهد آمد که از دین آنچنان خارج خواهند شد که تیر از کمان خارج خواهد شد».

سئوالی که پیش می آید این است که مگر پیامبر اکرم (ص) فصل الخطاب نبود، چطور عده ای جرأت می کردند که از پیامبر عبور کنند؟ پاسخ اینکه در عصر رسالت، در فتح مکه، پیامبر اکرم6 هنگام سفر، کاسه آبی طلبیدند و روزه خود را افطار کردند و دستور دادند که بقیه هم همین کار را انجام دهند. برخی افراد مقدس مآب، به فرمایش پیامبر (ص) عمل نکردند یعنی برخی از پیامبر عبور کردند![35]

انتقام جویی

او ادامه داد: برخی تکفیرها از روی انتقام و حسادت است، درگيرى خونبارى که بين حنابله و اشاعره قرن 5 هجرى رخ داد، سبب دربه درى بزرگان اشاعره از منطقه خراسان به حجاز شد. اينك به گوشه اى از اين درگيرى اشاره مى شود:

از كلام قاضى عضدالدين ايجى ( 756 هـ ق ) استفاده مى شود كه برخى تكفيرها ريشه در انتقام جويى دارد سپس مى افزايد: برخى از معتزله حماقت به خرج داده و اشاعره را تكفير كرده اند و برخى از اشاعره نيز مقابله به مثل كردند; ولى استاد ما (ابوسحاق اسفرائينى) گفته است: هر مخالفى كه ما را تكفير كند، ما نيز او را تكفير مى كنيم، والاّ فلا. !!!  جاى شگفت است كه پيشواى اشاعره، اسفراينى، قلمرو تكفير را همانند ميدان نبرد تصور كرده است كه اگر كسى حمله كرد، او نيز حمله كند و در غير اين صورت، ميدان را رها نمايد. [36]

گزارش دیگری که از سبکی نقل می کنند این است که او می گوید: درگیری که بین حنابله و اشاعره اتفاق افتاد به خاطر حسادت شخصی به نام کُندری بوده است. در زمان او شخصی بنام «ابوسهل بن موفق» بوده است. بعلت گرایش علماء به منزل وی،  این مساله سبب ناراحتی کندری شد؛ نزد طغرل بیک (که طرفدار حنابله ) رفت و در باره ابوسهل سعایت  او کرد. طغرل بیک را فریب داد و او نیز دستور داد که در منابر، اهل بدعت(معتزله) را تکفیر کنند و اشاعره نیز مورد لعن قرار گرفتندهمین سبب شد امام الحرمین از خراسان به حجاز فرار کند.  بیهقی، ابوالقاسم قشیری، پیشوای اهل سنت، دستگیر و تبعید شدند!!مشاهده می شود این مسائل بخاطر تنگ نظری ها و حسادت های یک عده بوده است.

تکفیر سیاسی

سبحانی بیان داشت: عده ای دست نشانده مانند جبهة النصره و داعش با خشونت های عریان و بازتاب ار فضای مجازی قصد رعب در میان مردم را دارند همانند حرکاتی که مغول در ایران انجام دادند. عجیب اینجاست که این گروه‌ها، مزد بگیر برخی کشورهاهستند و تجهیزات نظامی، لجستیکی، منابع مالی و فروش نفت آنها را برخی  کشورها به عهده گرفته اند. و جالب اینجاست که یک قطره خون از یک  یهودی بیرون نریختند، هر قساوت و دشمنی که دارند علیه مسلمانان و علی الخصوص شیعیان انجام می دهند.

او ادامه داد: تکفیری های امروز درست است که پرچم وحدت را در دست می گیرند و ندای وحدت سر می دهند اما به گفته یک نویسنده عرب این ها با یک دست پرچم وحدت به دست می گیرند و با دست دیگر خون مسلمانان بی گناه را به هدر می دهند. اینها اگر چه به وحدت دعوت می کنند اما به دنبال خلافت اسلامی هستند. این سلفی ها برای جذب حداکثری با ترسیم یک دشمن مشترک می خواهند اختلافات بین خود را پوشش دهند و عملا با این تکنیک می خواهند یک همگرایی بین گروه های سلفی ایجاد کنند.

آیا علماء شیعه اهل سنت را تکفیر می کنند؟

مدیر موسسه امام صادق (ع) اضافه کرد: در اينجا چند گفتار از عالمان شيعه گذشته و حال مى آوريم تا روشن شود هرگز علماى شيعه احدى از اهل قبله را تكفير نمى كنند، نه قائل به کفر ظاهری بودند و نه قائل به کفر باطنی!

  1. فضل بن شاذان: او خطاب به كسانى كه به شيعه کم لطفی و بى مهرى كرده اند، مى گويد:
    اين گروهى كه شما آن را «رافضه» مى خوانيد، اگر همه طلاها و نقره هاى جهان را در اختيار آنان بگذارند كه خون مسلمانى را بريزد، هرگز چنين كارى را انجام نمى دهد; مگر اينكه در ركاب امامى مانند على(ع) باشند و به فرمان او به جهاد  بپردازند.[37]
  2. فقيه نجفى: صاحب جواهر مى گويد: آن كس كه مخالف را تكفير كند، برخلاف اخبار متواتر فتوا داده است; بلكه برخلاف سيره قطعـى ]بر اينكه اسلام با گفتن شهادتين تحقق مى پذيرد[ عمل كرده است. با گفتن آن، خون آنان محترم، نكاح آنها شرعى و مواريث آنان قانونى است.[38] (در مورد ديگر مى گويد) عدم كفر مخالفان بالضروره روشن است و سيره قطعى و ادلّه نقلى بر آن دلالت دارد.[39]
  3. شيخ انصارى: وی مى گويد: مشهور در بيان فقيهان شيعه، پاك بودنِ مخالفانِ مسئله ولايت است و نص و اجماع فقها بر اين مطلب گواهى مى دهد. گذشته بر اين، سيره بر اسلام و طهارت آنان جارى بوده است و پيوسته امامان ما و پيروان ايشان با آنان معاشرت مى كردند.[40]
  4. امام خمينى: از روايات استفاده مى شود كه اقرار به شهادتين، تمام حقيقت اسلام است و هركس آن دو را بگويد، آثار اسلام بر او مترتب مى شود.[41]
  5. آيت الله خوئى: انكار ضرورى مستلزم كفر و نجاست منكر است; آنجا كه ملازم با تكذيب نبى باشد; براى مثال، طرف با علم به اينكه آنچه را انكار مى كند جزو دين است، انكار نمايد; اما اگر اين شرط محقق نباشد، منكر آن كافر نيست.

مخالفانِ ولايت هرچند منكر امامت امامان  (ع) هستند، چون يقين ندارند پيامبر (ص) چنين مطلبى را فرموده است، انكار آنان مايه كفر نيست; بنابراين ولايت از ضروريات «مذهب شيعه» است و از ضروريات دين نيست.[42]

نظریه عالمان شیعی در مورد تکفیر را یادآور شدیم، اینک نظریه عالمان اهل سنت را مطرح می کنیم.

دیدگاه علماء اهل سنت

او گفت: در خاتمه نیز به بخشى از كلمات علماء اهل سنت اشاره مى كنيم، خواهيد ديد تندروترين عالمان سنّى از تكفير اهل قبله برائت مى جستند.

فقيهان بزرگ اهل سنّت در قرن دوم و سوم – مانند ابن ابى ليلى، ابى حنيفه، شافعى، سفيان ثورى و داوود بن على – همگى مى گويند: مسلمانى را نمى توان به دليل يك عقيده يا يك فتوا تكفير كرد; بلكه خطاكار يك پاداش و غير خطاكار دو پاداش دارد.[43]

احمد بن زاهر سرخسى، شاگرد ويژه ابوالحسن اشعرى مى گويد: ما گفت: گواه باشيد من أحدى از اهل قبله را به دليل گناهى كه از آنها سر مى زند، تكفير نمى كنم; زيرا مى بينم همگان به معبود يگانه اشاره مى كنند و اسلام، همگان را در بر مى گيرد. [44]

بغوى (516هـ.ق) در شرح حديث بخارى (أمرتُ أن اقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا اله الاّ الله…) مى گويد: اين حديث دليل بر اين است كه در معاشرت مردم، ظاهرِ كارِ آنان معیار ايمان و كفر است، نه بواطن آنها.[45]

قاضى عياض (م544هـ.) مى نويسد:بايد از تكفير مسلمانانى كه ظواهر قرآن را تأويل مى كنند  دورى جست; زيرا مباح شمردن خون مسلمانانى كه موحدند، بس خطرناك است. ترك تكفير هزار كافر آسان تر از آن است كه از مسلمانى به اندازه خون حجامت ريخته شود. سپس اضافه مى كند: هرگاه شهادتين را در زبان جارى كردند، به فرموده پيامبر (ص) جان و مال آنها محترم است; مگر اينكه بحق اينكار انجام گيرد; مانند: قصاص.[46]

محمّد بن عبدالكريم شهرستانى (م548هـ.) در كتاب مى نويسد: آنچه بر يك فرد عامى لازم است به آن معتقد شود، اين است كه بگويد 1- خدا در مُلك خود شريك ندارد  2- در صفات خود براى او نظيرى نيست  3-  همتايى در افعال ندارد و 4- محمد (ص) رسول اوست كه براى هدايت مردم خود فرستاده است؛ هرگاه بر همه اينها اعتراف كرد و چيزى را كه پيامبر آورده است، انكار نكرد، او مؤمن خواهد بود.[47]

ابن عساكر (م571هـ.) مؤلف تاريخ شام، پس از نقل رواياتى در مورد تكفير مى گويد:اين روايات مانع از آن است كه مسلمانان را تكفير كنيم. هركس مسلمانى را تكفير كرد، با گفتار سيد رسولان به مخالفت برخواسته است. [48]

غزنوى حنفى (م 593هـ) در كتاب اصول الدين مى نويسد: ما احدى از اهل قبله را به ارتكاب گناهى مادامى كه آن را حلال نشمرده است، تكفير نمى كنيم و فردى را از دايره ايمان بيرون نمى بريم; مگر اينكه به انكار چيزى برخيزد كه باعث ايمان او گشته است. ايمان حقيقت واحد است و مؤمنان در آن يكسان اند. تفاوت در تقواست. [49]

فخر رازى (م606هـ.)پس از بيان واقعيت كفر، كه انكار چيزى است كه بالضروره پيامبر آن را آورده است، مى گويد: بنابراين ما أحدى از اهل قبله را تكفير نمى كنيم; زيرا انكار آنان با آنچه رسول خدا آورده است، ثابت نيست; بلكه بايد در اينجا صبر و حوصله به خرج داد و از خداوند توفيق طلبيد. [50]

نووى (م686هـ.) كه شارح صحيح مسلم مى گويد: بدان! مذهب اهل حق اين است كه فردى را از اهل قبله به ارتكاب گناهى تكفير نمى كنند و افرادى را كه به اصطلاح اهل بدعت هستند، تكفير نمى نمايند. [51]آنگاه با آن حديث پيامبر (أمرت أن اقاتل الناس…) استدلال مى كند.

ابن تيميه (م728هـ) در مورد تكفير مسلمانان، تحت عنوان «اهل السنّة لا يكفرون اهل السنّه بذنب و بدعة و لا يمنعون الصلاة خلفه» مى گويد:اصل در دماء، اموال و اعراض مسلمانان حرمت است. هيچ گاه چيزى از آنان براى برخى حلال نمى شود; مگر به اذن خدا و رسول او. [52]   وی براى اثبات قاعده فوق به روايت پيامبر6در حجة الوداع اشاره مى كند كه پيامبر فرمودند:خون، مال و عرض مسلمانان بر يكديگر حرام است; به سان حرمت امروز شما… [53].

ابن تيميه با توجه به حديث فوق و ديگر احاديث (مانند: فقد باء بهما أحدهما)، ملاك مسلمانى را اظهار شهادتين و التزام ظاهرى به احكام اسلامى عنوان مى كند و در ادامه مى گويد: «و هذه الاحاديث كلها فى الصحاح»; نيز مى گويد: با توجه به منازعاتى كه در ميان سلف وجود داشت، هيچ گاه يكديگر را تكفير نمى كردند.

ابن تیمیه در ادامه به نكته جالبى اشاره مى كند: در زمان خلافت على بن ابى طالب (ع) عده اى خروج كردند و اميرمؤمنان و ائمه دين از صحابه و تابعين همگى به نبرد با خوارج پرداختند; با اين حال، على بن ابى طالب و ديگر صحابه (به سعد بن ابى وقاص اشاره مى كند) آنان را تكفير نكردند؛ جنگ مسلمين با خوارج، براى دفع ظلم و بغى آنان بود، نه به دليل اينكه كافر بودند; به همين علت صحابه در جنگ با آنان احكام جنگ با كفار را جارى نكردند. وى مى گويد: «فقاتلهم لدفع ظلمهم و بغيهم لا لأنهم كفار ولهذا لم يُسبِ حرميهم و لم يغنم اموالهم».[54]

ابن قيم جوزى (م751) دومين شخصيت علمى از ديدگاه سلفى ها و شاگرد ابن تيميه در كتاب الطرق الحكميه مى گويد:فرد فاسق از نظر خود، كه محتاط در دين خود باشد، شهادت او صحيح است; هرچند محكوم به فسق است. ]در ادامه مى افزايد [:ما آنها را تكفير نمى كنيم; مانند گروه هاى معروف به اهل الاهواء، رافضه­ها، خوارج و معتزله. [55]

شيخ الاسلام تقى الدين سُبكى (م 754هـ.ق) مى گويد: تكفير يك فرد مؤمن بسيار مشكل است. آن كس كه در دل ايمان دارد، تكفير بدعت گزاران را كار خطرناكى مى شمارد. آنگاه كه بگويند: لا اله الاّ الله محمد رسول الله.[56]

او یادآور شد: بسیاری از تکفیرهایی که توسط برخی صورت گرفته است، بخاطر یکسری مسائل کلامی بوده است که هیچکدام نه در عصر رسالت مطرح بوده و نه حتی در دوره خلفاء. عواملی که در قرون گذشته موجبات تکفیر بوده است.

قدیم با حادث بودن کلام خدا:[57] ؛  آيا افعال بندگان، مخلوق خداست يا مخلوق خود بندگان است؟[58] آيا صفات خبرى (يدالله) بر همان معناى لغوى حمل مى شوند يا معناى ديگرى دارند؟[59] رؤيت الله در آخرت[60] اين نوع مسائل كه همگى زائيده بحث هاى مدارس كلامى است، سبب شده است چماق تكفير بر فَرق مخالف فرود آيد; درحالى كه پذيرش اسلام در عصـر پيامبر (ص)، در گرو اعتقاد به اين مسائل نبوده است; چنان كه به تفصيل بيان شد.

فهرست منابع

  • قرآن كريم.
  • نهج البلاغه، شريف رضى، ترجمه فيض الاسلام، تهران، 1366ش.
  • ابنتيميه، مجموع الفتاوى، مدينه: مجمع الملك فهد، 1416ق.
  • ابن جوزى، المنتظم، دارالكتب العالميه، 1992م.
  • ابن حزم، الفصل فى الملل والاهواء والنحل، بيروت: دارالكتب، بى تا.
  • ابن شاذان، الايضاح، تحقيق سيد جلال الدين محدث ارموى، دانشگاه تهران، 1363ش.
  • ابن فارس، معجم مقاييس اللغه، مكتب الاعلام الاسلامى، 1404ق.
  • ابن عساكر، تبيين كذب المفترى، چ3، بيروت: دارالكتب العربى، 1404ق.
  • ابن ماجه، سنن، قاهره: دار احياء الكتب العربيه، 1372ق.
  • ابن منظور، لسان العرب، بيروت: دارالفكر، 1414ق.
  • أبى داود، سنن، شماره 4687، كتاب السنة، انتشارات دارالفكر، بى تا.
  • أحمد، مسند، بيروت: دارالفكر، بى تا.
  • أشعرى، مقالات الاسلامين، منشورات فرانس اشتاينر، 1980م.
  • انصارى، كتاب طهارت، قم: مؤسسه آل البيت:، بى تا.
  • ايجى، المواقف، بيروت: عالم الكتب، بى تا.
  • بخارى، صحيح، بيروت: دارالفكر، 1401ق.
  • بغدادى، عبدالقادر، الفرق بين الفرق، بيروت: دارالمعرفه، بى تا.
  • بغوی ، شرح السنه، بيروت: دارالكتب العلميه، 1414ق.
  • تفتازانى، شرح مقاصد، قم:انتشارات شريف رضى، 1371ش.
  • حرّعاملى، وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت:، بى تا.
  • خوئى، كتاب طهارت، قم: مؤسسه آل البيت:، بى تا.
  • امام خمينى، كتاب طهارت، نجف: مطبعه آداب.
  • راغب اصفهانى، مفردات، دارالقلم الشاميّه، 1412ق.
  • سبحانى، جعفر، بحوث فى الملل والنحل، قم: مؤسسه امام صادق7، 1391.
  • سبحانی،جعفر، آشنایی با عقائد وهابیان، قم: مؤسسه امام صادق7
  • سبحانی، آشنایی با فرهنگ و مذاهب اسلامی، قم: مؤسسه امام صادق 7
  • سبحانی، جعفر، منیة الطالبین، قم: مؤسسة الامام الصادق7 1391
  • سبكى، طبقات الشافعية، قاهره: دار احياء الكتب العربيه، بى تا.
  • شافعى، كتاب الاُمّ، بيروت: دار احياء التراث العربى، 1420ق.
  • شعرانى، اليواقيت والجواهر، قاهره: شركة ومكتبة ومطبعة مصطفى البابى الحلبى واولاده، 1378ق.
  • شهرستانى، الملل والنحل، بيروت: دارالمعرفه، 1416ق.
  • شهرستانی ، نهاية الاقدام فى علم الكلام، بى جا، بى نا، بى تا.
  • طباطبايى، سيدكاظم، العروة الوثقى، دار الكتب الاسلاميه، 1388ق.
  • طبرانى، المعجم الاوسط، دارالحرمين، 1415ق.
  • طبرانی، المعجم الكبير، بيروت: داراحياء التراث، 1404ق.
  • طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران: ناصر خسرو، 1372ش.
  • طبرى، تاريخ الطبرى، بيروت: مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق.
  • غزنوى، اصول الدين، بيروت: دارالبنائر الاسلاميه، 1419ق.
  • فاضل اصفهانى، كشف اللثام، قم: جامعه مدرسين، 1416ق.
  • فاضل مقداد، ارشاد الطالبين، قم: كتابخانه آيت الله مرعشى(رحمه الله)، 1405ق.
  • فاضل نراقى، مستند الشيعة، قم: مؤسسه آل البيت:، 1415ق.
  • فخر رازى، التفسير الكبير، تهران: دارالكتب العلميه، بى تا.
  • فخررازی ، تفسير مفاتيح الغيب، بيروت: داراحياء التراث العربى، بى تا.
  • فخررازی ، محصّل افكار المتقدمين والمتأخرين، بيروت: دارالكتب العربى، 1404ق.
  • فراهيدى، كتاب العين، قم: دارالهجره، 1405ق.
  • فيومى، مصباح المنير، قاهره: محمد على صبيح واولاده، 1347ق.
  • قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1422ق.
  • قاضى عياض، الشفاء، بى جا، مكتبة الفارابى، 1407ق.
  • كلينى، كافى، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1407ق.
  • مجلسى، بحارالأنوار، بيروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق.
  • محقق اردبيلى، مجمع الفائدة والبرهان، قم: جامعه مدرسين، 1413ق.
  • محقق همدانى، مصباح الفقيه، چاپ سنگى، 1347ق.
  • مسلم، صحيح، دارالفكر، بى تا.
  • نجفى، جواهر الكلام، بيروت: داراحياء التراث العربى، 1404ق.
  • نسائى، سنن، بيروت: دارالكتب، 1411ق.
  • نووى، شرح نووى بر صحيح، بيروت: داراحياء التراثالعربى، بى تا.
  • يعقوبى، تاريخ يعقوبى، بيروت: دارصادر، بى تا.

[1]  صحيح مسلم، 8/22، كتاب البر والصلة والآداب.

[2] صحيح مسلم، ج1، ص67، باب «تحريم قتل الكافر بعد أن قال لا اله الاّ الله»، دارالفكر، بيروت; صحيح البخارى، ج8، ص36، كتاب الديات؛  فخر رازى، التفسير الكبير، ج 28، ص 141.

[3] كلينى، كافى، ج 1، ص 135، دارالحديث.

[4] مسند احمد، ج3، ص4; مسند أبى يعلى، ج2، ص 391

[5]  . نهج البلاغه، خطبه 127، حضرت اين خطبه را قبل از جنگ نهروان در سال 37 هجرى ايراد فرمود.

[6] تغابن: 2

[7] ايجى، المواقف، ص 384؛  تفتازانى، شرح مقاصد، ج 5، ص 177، 212 و 214

[8] الاخلاص: 1-4.

[9] رعد: 16.

[10] مائده: 110.

[11] زخرف: آيه ۹.

[12]  سبحانی ، جعفر، آشنایی با عقاید و مذاهب اسلامی، جلد: ۱، صفحه: ۲۶۲.

[13] سبحانی، جعفر، آشنایی با عقاید وهابیان  ص 284.

[14] سبحانی، جعفر، منیة الطالبین في تفسیر القرآن المبین ج19، ص 497؛ جلد: ۲۶، صفحه: ۴۲۹.

[15] اعراف: 157.

[16] بقره:  62.

[17]  . مجلسى، بحارالانوار، ج 65، ص 244

[18] انفال 2

[19] روم: 10

[20] بقره: 277

[21] طه : 112

[22] حجرات: 9

[23] توبه: 119.

[24]. بخارى، صحيح، از كتاب الايمان، ج1، ص11; مسلم، صحيح، ج7، ص121، باب فضل على7; ابن ماجه، سنن، ج1، ص27

[25] كلينى، كافى، ج2، ص285، حديث 22، چاپ تصحيح غفارى

[26] حجرات : 14

[27]. محقق اردبيلى، مجمع الفائدة والبرهان، ج3، ص199.

[28]. فاضل اصفهانى، كشف اللثام، ج1، ص402.

[29]. فاضل نراقى، مستند الشيعة، ج1، ص 207.

[30]. نجفى، جواهر الكلام، ج6، ص49.

[31]. سيد يزدى، العروة الوثقى، ج1، ص67، قسم 8 ، الكافر بأقسامه حتى المرتد بقسميه، انتشارات الاعلمى، 1409ق.

[32] خوئى، كتاب طهارت، ج 2، ص 86.

[33].ابن تيميه، مجموع الفتاوى، ج12، ص 466.

[34]   خویی، ابوالقاسم ، التنقيح (تقرير درس آيت اللّٰه خوئى): ، ج 1، ص 81-83

[35] صحيح مسلم به شرح نووى، ج 7، ص 232 و كافى، ج 4، ص 127، حديث 5.- آشنایی با عقاید و مذاهب اسلامی ج1، ص300.

[36]  . ايجى، المواقف، ص 392.

[37]. ابن شاذان، ايضاح، ص 208، انتشارات اعلمى.

[38]. نجفى، جواهر الكلام، ج 4، ص 83، دارالكتب الاسلاميه.

[39]. همان، ج 30، ص 97.

[40]. شيخ انصارى، كتاب طهارت، ج 2، ص351.

[41]. امام خمينى، كتاب طهارت، ج 3، ص317 و 635.

[42]. خوئى، كتاب طهارت، ج 2، ص 86.

[43]. ابن حزم، الفِصل فى الملل والاهواء والنحل، ج2، ص267.

[44]. شعرانى، اليواقيت والجواهر، ص 50.

[45]. بغوى، شرح السنه، ج1، ص96.

[46]. قاضى عياض، الشفاء، ص 278.

[47]. شهرستانى، نهاية الاقدام فى علم الكلام، ص 472.

[48]. ابن عساكر، تبيين كذب المفترى، ص 405، چاپ سوم، 1404.

[49]. غزنوى، اصول الدين، ص 301-304.

[50]. فخر رازى، محصّل افكار المتقدمين والمتاخرين، ص 350.

[51]. شرح نووى بر صحيح مسلم، ج1، ص134.

[52]. ابن تيميه، مجموع الفتاوى، ج3، ص283.

[53]. بخارى، صحيح، ج 1، ص 24 و 35.

[54]. ابن تيميه، مجموع الفتاوى، ج 3، ص 278 ـ 292.

[55]. ابن قيم جوزى، الطرق الحكميه، ص146-147 طريق السادس عشر «الحكم بشهادة الفساق» مكتبة دارالبيان، بيروت.

[56]. شعرانى، اليواقيت والجواهر، ص 530.

[57]. تاريخ طبرى، ج8، ص637، حوادث سال هاى 218.

[58]. اشعرى، مقالات الاسلاميين، ص292; جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل، ج 3، ص472.

[59]. اشعرى، مقالات الاسلامين، ص155-156; جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل، ج3، ص443.

[60]. قاضى عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص 155، داراحياء التراث العربى; جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل، ج3، ص454.

اخبار مرتبط

پاسخ دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
نام خود را بنویسید