طالبان حاصل ناکامی گلبدین حکمتیار در جنگهای داخلی افغانستان بود!
او درباره نقش حمایتی پاکستان از طالبان گفت: پاکستان هیچوقت درصدد نبود و نیست که یک دولت ملی و نگهدارنده تمامیت ارضی کشور در افغانستان شکل بگیرد. هم بحث هند مطرح است، هم بحث پشتونستان و هم بحث خط دیورند. من باورم این است اگر گلبدین حکمتیار میتوانست دولت برهان الدین ربانی را سقوط بدهد و خودش کابل را بگیرد پدیده طالبان به وجود نمیآمد. پروژه طالبان ناکامی گلبدین حکمتیار در سقوط دولت برهان الدین ربانی و جنگهای داخلی بود و الان هم پاکستان به دنبال حکومتی است که افراد داخل در آن سیاستهای پاکستان را دنبال کنند.
طالبان آمیختهی تفکر قومگرایی و افراطگرایی دینی است!
وی تفکر دولت در افغانستان را از زمان عبدالرحمن تا به امروز تفکر پشتونمحور معرفی کرد و طالبان را امتداد همین نگاه خواند و گفت: شورای رهبری طالبان را در ساختار امارت اسلامی ببینید همه آنها از قوم پشتون و اکثرشان از پشتون غلزایی است. حکومت را منحصر در قوم پشتون کردند انتقام تاریخی میرویس هوتک را از ابدالیها گرفتند. در طول تاریخ نورمحمد ترهکی غلزایی است که قدرت را از ابدالیها میگیرد و بعد ملاعمر طالبان غلزای است و شورایی که تشکیل میدهد همه هوتک غلزای یا زیرمجموعه آنند. شورای طالبان قومی که هیچ اصلاً قبیلهای میشود. خیلی کم استثنا وجود دارد که افرادی از ابدالیها بیایند و در شورای طالبان حضور داشته باشند، بحث قومهای دیگر که اصلاً در حساب نیست. مبنای مشروعیت طالبان قومی هم همان «من غلب» در دیدگاه اهل سنت است یعنی کسی که غالب بشود حکومتش مشروع است و واجب است اطاعت شود. الآن مولوی عبدالکریم در تیم مذاکره از ابدالیهاست. چون فهمیدند ساختاری که قبلا داشتند و همه را از یک قبیله گرفته بودند اشتباه بوده و تأیید نزدیک به شصت درصد از پشتونها را ندارند. الآن میخواهند گرایشهای فکری قیبلههای دیگر پشتون را هم به خودشان جذب کنند.
سیاستهای حکومت افغانستان تقویتکننده طالبان بوده است!
وی سیاستهای دولتهای افغانستان را سیاستهای قومگرایانه خواند و افزود: دولت ملی افغانستان اگر قصد مبارزه با گروه افراطی طالبان میداشت طالبان نمیتوانست اصلاً تداوم پیدا کند. آقای کرزی در دوران ریاست جمهوریاش طالبان را برادران ناراضی خطاب میکند و در چندجا رفته در استانها گریه کرده و میگوید چرا جنگ بین پشتون است؟ چرا ما پشتونها باهم میجنگیم؟ آن موقع جنگ در مناطق خود پشتون در قندهار بود. در دولت بعدی نگاه کنید جغرافیای جنگ به سمت شمال و مناطق غیرپشتونها کشانده میشود. این ساختار قومی که امنیت را نمیگیرد جلوی طالبان را هم نمیگیرد. حقانی را که یک آدم بینهایت خطرناک است در مقابل دوتا امریکایی آزاد میکند. پس معلوم است یک ارتباطی هست که نمیخواهد این گروه از بین برود. هم آنها باید حفظ شود و هم خودش باید حفظ بشود. این قدرت کمکم تمرکز پیدا کند و یک قدرتی که کاملاً دست پشتونها باشد شکل بگیرد، نه یک دولت دموکراتیک که همه اقوام افغانستان در آن سهیم باشند.
او دربارهی مذاکره حکومت افغانستان و طالبان گفت: نظرم این است اگر طالبان نیرو و قدرتی را که دولت افغانستان در اختیار دارد میداشت هیچوقت با دولت مذاکره نمیکرد و حتماً افغانستان را با نیروی نظامی میگرفت؛ قطع نظر از اینکه امریکا از افغانستان خارج بشود یا نشود. پس ساختار مشکل دارد: هم گرایش قومی دارد و هم نمیخواهد این معضل حل بشود. هم کرزای و هم اشرفغنی مقصرند. خود غنی گفت در شش ماه ۴۵ هزار نیروی نظامی کشته شد، وقتی هواپیما در یک منطقه میرود دولت زیر اعتراض میرود، ولی وقتی نیروی نظامی در جلریز چندوقت محاصره میشود پشتیبانی نمیشود.
طالبان مخالف امریکا نیست
او در تحلیل سیاستهای امریکا دربرابر طالبان گفت: این سوال متوجه امریکاییهاست که اگر درصدد حذف طالبان بودند در همان سالهای اول میتوانستند، پس چرا این کار را نکردند. من طالبان را اصلاً مخالف امریکا در افغانستان نمیبینم. ببینید طالبان مطرح میکند که علیه نیروهای خارجی جهاد میکنیم! تا وقتی نیروهای خارجی در افغانستان بود شما جهاد کردید حالا که نیستند انتحار شما علیه ملت افغانستان چیست؟ حمله و انتحار به بیمارستان و مدارس دیگر مناطق مردمی در غرب کابل چیست؟! امریکاییها هیچوقت نخواستند طالبان را از بین ببرند. حالا هم میخواهند از منطقه خارج شوند و نیرویی در افغانستان روی کار بیاورند که حامی منافع امریکا باشد.
او افزود: طالبان برای امریکا یک مزیت ویژه دارد. مخالفان طالبان برای امریکا مزیت ندارند چون با ایران، روسیه و چین ارتباط دارند. امریکا الان مطرح میکند که با طالبان توافق کردیم امریکا و متحدانش از افغانستان مورد حمله قرار نگیرند، اما نمیگوید شمای طالبان در افغانستان میخواهید چه کار کنید؟ روشن میگوید تهدیدتان متوجه ما نباشد بقیهاش را هرطور کنار آمدید کنار بیایید.
مداخله امروز عربستان در افغانستان مداخله ایدئولوژیک است!
صابری حضور عربستان را در معادلات سیاسی افغانستان رقابت با ایران شمرد و تصریح کرد: وقتی انقلاب در ایران پیروز شد ایران و عربستان در رهبری و زعامت مسلمین و جهان اسلام روبهروی هم قرارگرفتند. عربستان در دوران جهاد اولین کمککننده به گروههای جهادی در مقابل شوروی بود. وقتی هم که ایران نیروهای مسعود و جبهه اتحاد شمال را حمایت کرد، عربستان طالبان را به رسمیت شناخت. امارات متحده عربی هم که بر سر جزایر سهگانه با ایران مشکل دارد به دنبالش اقدام کرد. درواقع، اگر ایران در افغانستان مداخله کند فوری عربستان و پشت سرش امارات متحده دخالت میکند. الآن حضورش کمرنگ است چون ایران نمیتواند مداخله کند، امریکاییها نمیگذارد. مداخله امروز عربستان در افغانستان یک نوع مداخله ایدئولوژیک و فرقهگرایانه است و اندیشههای وهابی را در افغانستان ترویج میکند.
داعش در افغانستان همان طالبان است!
او طالبان امروز را به دو گروه تقسیم کرد و گفت: طالبانی که در مذاکره توافق کرده همان شورای کویته پاکستان است و تمام طالبان نیست. آنهایی که مخالف مذاکرهاند رفتند زیر پرچم داعش. درواقع، اصلاً داعش در افغانستان وجود ندارد. داعش در همان عراق و سوریه است و اینهایی که در افغانستان انتحار میکنند و خودشان را داعش مینامند طالبانیاند که مخالف صلح و مذاکرهاند. شورای کویته فعلا معتدلتر شده و سعی میکند جایگاه و مشروعیت منطقهای و فرامنطقهای کسب کند.
مفکورهی طالبان همان افراطگرایی مذهبی است!
وی اندیشهی طالبان را تغییرناپذیر دانست و گفت: ماهیت مفکورهی طالبان تغییر نکرده و نمیکند و اگر در افغانستان روی کار بیاید باز همان افراطگرایی مذهبی را دارد، حقوق بشر را رعایت نمیکند و ساختار قدرتش همان روش سنتی قبیلهای و قومی است که با یک نوع اندیشه افراطی ممزوج شده است. بر همان اساس امر به معروف میکند، براساس همان حکومت میکند و براساس همان اندیشه با دنیا حرف میزند. الآن مولوی عبدالکریم که آمده برای همین است که اندیشه امارت را در مقابل هیئت مذاکرهکننده مطرح کند و بگوید ما اگر بیاییم با این ساختار میآییم.
طالبان رعیت میخواهد!
او دربارهی احتمال حفظ دستاوردهای دوران جمهوری و روی کارآمدن طالبان گفت: امکانش هست که طالبان بگویند قانون اساسی را با تعدیل میپذیریم. تعدیل اگر به معنای حذف بحث شهروندی، انتخابات و دموکراسی و حقوق بشر از قانون اساسی باشد ماهیت حکومت را از جمهوری به امارت تبدیل میکند. جمهوری اصلاً با امارت قابل جمع نیست. باهم تضاد دارند. جمهوری مشروعیتش را از مردم میگیرد و امارت مشروعیتش فردی است. جامعه در زیر ساختار امارت رعیت است، اما در زیر ساختار جمهوری شهروند است. رعیت هرآنچه را که آمر میگوید باید انجام بدهد.
وی اضافه کرد: نمیتوانیم بگوییم حکومتی بیاید که هم طالبان باشد و هم ارزشهای بیست ساله رعایت بشود. این یک بحث غلط است که مطرح میشود. جمهوری امارت اسلامی افغانستان ممکن نیست. نه به لحاظ ساختار قابل جمع است نه به لحاظ تئوری و نه به لحاظ عمل. منتها چیزی که میشود اینکه با توجه به تأکیدات پاکستان که تلاش دارد در افغانستان حکومت ملی نباشد ساختاری بیاید که افراد کلیدی دخیل در ساختار براساس سیاست خارجی پاکستان پیش بروند.