شفقنا- در صفحات ۴۹-۴۴ کتاب «شبیه خودش» زندگی شهید «حامد جوانی» از شهدای مدافع حرم میخوانیم:
بچههای همراهِ حامد میدانستند که او قبلا سوریه بوده. مسیر تبریز تا تهران و معطلی توی فرودگاه امام تا وقت پرواز، فرصت خوبی برای رفقای حامد بود که از او دربارهی سوریه و فرهنگ و آداب و رسوم مردمش بپرسند. بچهها شنیده بودند که توی ارتش سوریه کسی مقید به نماز و شرعیاتش نیست و زنها در کوچه و بازار با اینکه مسلمانند خیلی اهل رعایت حدود و حجاب نیستند. بیشتر هم نگران زبان بودند که نمیدانستند با عربیِ دست و پا شکستهای که توی یک دورهی یکی دو هفتهای یادشان دادهاند کارشان را آنجا چطوری راه خواهد افتاد. سر همین حامد را دوره کرده بودند و مدام اینها را ازش میپرسیدند.
حامد اول از همه، رفت سراغ مشکل زبان و خیال همهشان را راحت کرد؛ «خیلی لازم نیست نگران زبان باشید. یاد گرفتنش سخت نیست. سوریها عربی را با گویش خاصی حرف میزنند که بهش میگویند لهجهی سوری. فهمش آنقدرها هم مشکل نیست. یکی دو هفته که بینشان باشید میفهمید چه میگویند به هم. برای حرف زدن اما باید تلاش کنید. عربی حرف زدن، آنهم به لهجهی سوری کمی مشکل است. ولی تمرین کنید، زود راه میافتید. همینکه بین مردمی با زبانی دیگر باشید، وادارتان میکند به فهمیدن و یادگرفتن زبان آنها… . بعدش هم، بچههای قدیمی هستند که زبانشان راه افتاده. اگر مطلب و مشکلی بود، آنها برایتان حل میکنند.»
بعد فکر کرد لازم است رفقایش قبل از مواجهه با مردم سوریه، چیزهائی که او قبلا آنجا دیده و تجربه کرده را بشنوند. گفت «حکومت سوریه دست طایفهایست که بهشان میگویند علوی. اینها همانطور که از اسمشان پیداست دوستدار حضرت علی (علیهالسلام) هستند و از ظاهر اسمشان این بر میآید که باید پیرو اهل بیت (علیهمالسلام) باید باشند که [بعضا] نیستند و خیلی خودشان را در قید و بند شعائر دینی نمیدانند این البته علت تاریخی دارد… هشتصد سال قبل اجداد اینها توسط حاکم وقت مصر و شام که کسی بوده به اسم صلاحالدین ایوبی قتل عام شدهاند. صلاحالدین وقتی که در شام به قدرت میرسد، دو هدف مهم برای خودش تعریف میکند؛ سرکوب شیعیان شام و سوریه و جنگ با صلیبیها. که در هر دو هدفش هم موفق میشود.
شیعیانِ مصر و شام که بعد از خونریزیهائی که خلیفه راه انداخته بود، عرصه را برای خود تنگ میبینند، مجبور به تقیه میشوند و برای حفظ جانشان عقاید و مناسک مذهبیشان را مخفی میکنند و کمکم این مخفیکاری تبدیل به فرهنگ میشود برایشان و طی قرنها، عقاید و رسم و رسوم و مناسک تشیع بین علویها کمرنگ و کمرنگتر میشود تا آنجا که شما امروز توی سوریه میبینید که [بعضی] مردم کوچه و بازار زیاد اهل رعایت حد و حدود شرعی نیستند و زنهاشان سر لخت میآیند بیرون و مردهاشان مشروب میخورند و پاکی و نجسی خیلی برایشان مهم نیست. کسی هم نبوده که شرعیات و حرام و حلالِ خدا را یاد اینها بدهد و بعد از اینهمه سال، این طور زندگی کردن رفته توی رگ و ریشهشان. اما نسل اندر نسل دوستدار علی و اولاد علیاند. از ذوالفقار گردنبند درست میکنند و میاندازند گردنشان و نقاشی عکس امیرالمومین (علیهالسلام) را میآویزند روی دیوار خانه و دکانهاشان و یکی از آرزوهاشان آمدن به ایران و رفتن به زیارت امام رضاست.»
و گفت که «علویها ده درصد مردم سوریهاند و به غیر عدد ناچیزی مسیحی و دَروزی، باقی مردم سوریه را اهل سنت تشکیل میدهند و ارتش سوریه، سُنّی و دَروزی و علوی را باهم دارد و برای همین، نشان دادن هرگونه نماد مذهبی و انجام مناسک دینی توسط رئیس جمهور قبلیشان حافظ اسد که موسس جمهوری سوریه بود، در ارتش ممنوع اعلام شده تا باعث بروز اختلاف بین لایههای ارتش نشود.»
و گفت «آمریکا هم که بعد از اتفاقات مصر و تونس و لیبی، خواست شعله فتنه را بین سوریها روشن کند، آمد دست گذاشت روی همین چیزها و اهل سنت را تحریک کرد که حاکمان شما – علویها – مخالف دین و شریعتند و نماز نمیخوانند و حدود الهی را رعایت نمیکنند و مگر خدا نگفته با مشرکین و کفار و تارکالصلاهها باید جنگید…؟» و با همین شبههها یک قسمتی از مردم و بخشی از ارتش را از بدنهی اصلیش جدا کردند و سازمانی به نام ارتش آزاد سوریه تشکیل شد تا بیایند با علویها که چند دهه است حاکم سرزمین شاماند جنگ کنند. بعد از ارتش آزاد، گروههای تندروی دیگری هم مثل داعش و القاعده و احرارالشام، که اوضاع را مناسب دیدند، شروع به رشد کردند و فرصت عرض اندام برایشان فراهم شد و تبلیغ و یارگیری کردند و حاصلش شده آن چیزی که امروز در سوریه میبینیم؛ درگیری بین گروههای مختلفی که تقریبا هیچ اتحادی بینشان وجود ندارد. آمریکائیها طوری تخم اختلاف را پاشیدهاند بین مردم سوریه که وقتی ازشان میپرسی: (گیریم حرفهایت در مورد علویها درست، حالا چرا رفتهاید با اسرائیلیها همدست شدهاید برای مبارزه با بشار اسد) میگویند: (مشرکان از کفار بدترند. اول با کمک کفار، مشرکان را از سر راه برمیداریم، بعد به یاری خدا میرویم سراغ کفار اسرائیلی!)»
حامد اینها را گفت و دست آخر یاد رفقایش انداخت که «سوریه و مردمش، فرهنگ و رسوم و عقاید پیچیدهای دارند. آمریکا با دست گذاشتن روی همین چیزها و روشن کردن آتش اختلاف مذهبی توانسته سوریه را به این روز بیاندازد. ما میرویم سوریه تا اولا از حرم اهل بیت دفاع کنیم و ثانیا نقشهی آمریکا را که ایجاد آشوب در داخل مرزهای مسلمانان و تامین امنیت برای اسرائیل است را نقش بر آب کنیم. کار ما دفاع از حرم اهل بیت پیغمبر است. کاری به این نداریم که اهالی دمشق و دَرعا و اِدلِب به اسلام عمل میکنند یا نه. حواسمان باشد که با ارتشیها و مردم کوچه و بازار، وارد بحثهای عقیدتی نشویم.»
حامد توی سفر قبلی دیده بود که یک سری از رزمندههای ایرانی وقتی میبینند همسنگرهای سوریشان برای نماز صبح بیدار نمیشود، یا پاکی و نجسی را مراعات نمیکند، میخورد توی ذوقشان و دچار تردید میشدند. برای همین لازم میدید دوستانِ همسفرش را نسبت به اوضاع سوریه توجیه کند.