امروز : جمعه 31فروردینماه 1403 | ساعت : 03 : 54

آخرین اخبار

تنش لفظی نتانیاهو با وزیر خارجه آلمان: «در نوار غزه گرسنگی وجود ندارد»

شفقنا-شبکه 13 اسرائیل اعلام کرد: «دیدار بنیامین نتانیاهو و...

تظاهرات بزرگ خانواده‌های اسرای اسرائیلی در تل‌آویو

شفقنا-خانواده‌های اسرای اسرائیلی تظاهرات بزرگی در تل‌آویو در اعتراض...

پیروزی پرسپولیس برابر صنعت نفت در آبادان + ویدیو

شفقنا - تیم‌های فوتبال صنعت نفت آبادان و پرسپولیس...

پیام تسلیت رئیس جمهور در پی درگذشت پرویز داوودی

شفقنا- رئیس جمهور در پیامی درگذشت پرویز داوودی عضو...

بارش باران و تگرگ در کشور از فردا

شفقنا- سازمان هواشناسی در پی فعالیت یک سامانه بارشی...

زلزله 5.6 ریشتری شمال ترکیه را لرزاند

شفقنا- زلزله‌ای به قدرت 5.6 ریشتر استان «توکات» در...

شرکت مصری قایق بدون سرنشین با کاربری نظامی تولید کرد

شفقنا- شرکت مصری «امیتسون» با مشارکت یک شرکت ایتالیایی...

معاون رئیس جمهور: نرخ بیکاری بانوان 2 درصد کاهش یافت

شفقنا- معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده...

العربی الجدید: «کوادکوپترها؛ ابزار جدید اسرائیل برای قتل فلسطینی‌ها»

شفقنا-از زمان آغاز جنگ مرگبار و ویرانگر اسرائیل علیه...

امیرعبداللهیان: ایران با شدت بیشتری به هرگونه خطای محاسباتی اسراییل پاسخ خواهد داد

شفقنا- دکتر امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران...

کانون وکلا: آزمون وکالت برگزار می‌شود

شفقنا- سخنگوی اتحادیه سراسری کانون‌های وکلای دادگستری ایران از...

عبدالملک الحوثی: جریان تکفیری کجاست؟ پاسخ ایران معادله را تغییر داد

شفقنا- سید عبدالملک الحوثی، رهبر انصارالله یمن در سخنرانی...

ویدئوی هدف قرار دادن سرباز اسرائیلی با تک تیرانداز در غزه

شفقنا- عزالدین قسام ویدئویی از هدف گرفتن یک نظامی...

کنعانی: ايران در پاسخ قاطع به متجاوزان ذره‌ای تردید نخواهد کرد

شفقنا- سخنگوی وزارت امور خارجه ایران گفت: دولت و...

وزیر بهداشت: افراد مشکوک به سرطان‌ غربالگری می‌شوند

شفقنا- وزیر بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی گفت...

معنای شعار و شعار اشتباهی که به اباعبدالله نسبت می دهند+صوت

شفقنا-کلمه «شعار» در اصل عبارت بوده است از شعرها یا نثرهایی که در جنگها می‏خواندند. افراد که در میدان جنگ وارد می‏شدند، هر دسته‏ای شعار بالخصوصی داشت. جنگها معمولًا تن به تن بود. دو دسته که با یکدیگر می‏جنگیدند، افرادْ همه مسلّح، همه خُود پوشیده، همه زره پوشیده، همه چکمه پوشیده، همه شمشیربه دست و همه سپربه دست بودند و صورتشان از پایین تقریباً تا بینی و از بالا تا روی ابرو پوشیده بود، به طوری که هر مرد مبارزی فقط چشمهایش پیدا بود. این بود که در میدان جنگ، افرادْ کمتر شناخته می‏شدند. در بیرون، هر کسی همه سر و گردنش بیرون است، لباسها مختلف است، افراد از دور شناخته می‏شوند، ولی در جنگها به واسطه متّحدالشکل بودن همه افراد، نه تنها افراد یک سپاه از یکدیگر تشخیص داده نمی‏شدند بلکه افراد یک سپاه از افراد سپاه مخالف نیز تشخیص داده نمی‏شدند، به طوری که ممکن بود کسی اشتباه بکند، به جای اینکه سرباز سپاه دشمن را بزند سرباز خودی را بزند.

این بود که هر قومی و هر لشکری یک شعار مخصوص به خود داشت؛ جمله‏ای را انتخاب می‏کردند که در حین جنگ احیاناً آن را تکرار می‏کردند و شعار می‏دادند برای اینکه دانسته بشود که این، جزء لشکر مثلًا «الف» است و آن که شعار دیگری داشت جزء لشکر مثلًا «ب» است. این کار لااقل این مقدار فایده داشت که افراد لشکرها اشتباه نمی‏شدند و کسی همرزم خودش را نمی‏کشت.

گاهی شعارهایی که می‏دادند اندکی از این هم روشنتر بود، به این صورت که آن مرد مبارزی که به میدان می‏رفت، گذشته از اینکه شعار عمومی دسته خودش را تکرار می‏کرد، احیاناً خودش را هم شخصاً معرفی می‏نمود. چون عرب طبع شعرش بسیار قوی است و شعر گفتن برای قوم عرب ساده است و این از خصوصیات زبان عربی است، غالب آنها وقتی می‏خواستند به میدان بروند، با یک رباعی، با یک رجز خودشان را معرفی می‏کردند یا مثلًا مبارزطلبی خودش را با یک شعر بیان می‏کرد، با شعر مبارز می‏طلبید. کسی هم که می‏خواست به او جواب بدهد که من آماده هستم، یک وقت می‏دیدند با شعری به همان آهنگ می‏گفت من آماده هستم (که این اندکی مشکلتر بود).

شنیده ‏اید که در جنگ خندق، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد دور مدینه را(قسمتهایی که لشکر دشمن می‏توانست بیاید) خندقی کندند برای اینکه دشمن نتواند خود را به داخل مدینه برساند. ولی چند نفر از افراد دشمن توانستند اسبهای خود را از باریکه‏ای عبور

بدهند و به آن طرف بیایند، که یکی از آنها عمروبن عبدود معروف شجاعِ به اصطلاح فارِس یلْیل بود که ضرب المثل شجاعت بود. آمد در مقابل مسلمین و فریاد کرد: «الا رَجُل، الا رَجُل؟» آیا مرد هست؟ کسی جواب نداد، چون همه او را می‏شناختند. یک نفر جرأت نکرد بگوید «من» (برای اینکه می‏دانستند که روبرو شدن با او جز کشته شدن نتیجه دیگری ندارد) جز یک جوان بیست و چندساله که از جا بلند شد و گفت: یا رسول اللَّه! اجازه می‏دهید من به میدان بروم؟ فرمود: بنشین (علی بود).

دوباره فریاد کرد: «الا رَجُل. الا رَجُل؟» کسی غیر از علی جواب نداد. برای بار سوم:

«الا رَجُل، الا رَجُل؟» باز تنها علی از جا بلند شد. آبروی مسلمین دارد از بین می‏رود.

عمربن الخطّاب برای اینکه عذری از مسلمین بخواهد، گفت: یا رسول اللَّه! اگر کسی بلند نمی‏شود به خاطر این است که این شخص مردی است غیرقابل مبارزه. من خودم با قافله‏ای که این مرد نیز در آن بود حرکت می‏کردم. عده زیادی دزد به ما برخورد کردند و او به تنهایی برای مقابله با آنها حرکت کرد. سپر می‏خواست، یک کرّه شتر به دست گرفت! چه کسی می‏تواند با این مرد مبارزه کند؟!.

عمروبن عبدود در آخر کار وقتی که خواست مسلمین را خوب تحقیر کرده باشد این شعر را خواند:
وَ لَقَدْ بَحَحْتُ مِنَ النِّدا ءِ بِجَمْعِکمْ هَلْ مِنْ مُبارِز
وَ وَقَفْتُ اذْ وَقَفَ الْمُشَجِّعُ‏ مَوْقِفَ الْقِرْنِ الْمُناجِز «1»
تا آخر. گفت: دیگر خسته شدم، گلویم به درد آمد از بس گفتم «هَلْ مِنْ مُبارِز». یک مرد در میان شما نیست؟!.

پیغمبر به علی اجازه داد. علی از جا بلند شد و گفت: «وَ لَقَدْ اتاک مُجیبُ صَوْتِک غَیرُ عاجِز …». به همان آهنگ شعر خواند، آمد جلو، و شنیده‏اید که چگونه پیروز شد.

شرایط طوری شد که پیغمبر فرمود: تمام اسلام با تمام کفر روبرو شد، یعنی جنگِ سرنوشت است.

از چیزهایی که ما در عاشورا زیاد می‏بینیم، مسأله شعار است، شعار اباعبداللَّه، اصحاب اباعبداللَّه و خاندان اباعبداللَّه. در این شعارها مخصوصاً شعارهای خود اباعبداللَّه علیه السلام گذشته از اینکه افراد، خودشان را با یک رجز، با یک رباعی معرفی می‏کردند، گاهی
جمله‏هایی می‏گفتند که طی آنها نهضت خودشان را معرفی می‏نمودند، و مسأله مهم این است. در تاریخ، خیلی دیده می‏شود که گاهی مردمی، اجتماعی می‏کنند، در یک جا جمع می‏شوند برای مقصد و هدفی. یک وقت می‏بینند در خارج، با منظور و مقصود دیگری پخش می‏شود. در اوایل مشروطیت ایران، خیلی از این قضایا اتفاق افتاده است. بسیاری از مردم راجع به مشروطیت چیزی سرشان نمی‏شد. مردم را با نامهای دیگری در جایی جمع می‏کردند. وقتی که مردم متفرق می‏شدند، می‏دیدند چیز دیگری از آب درآمد. اعلام می‏کردند که مردم جمع شدند درباره این مطلب چنین گفتند، درباره آن مطلب چنان گفتند؛ برای اینکه مردم اینقدر رشد نداشتند که خودشان مشخص کنند که این جمع شدن ما برای چیست، برای چه هدف و مقصدی است.

اباعبداللَّه علیه السلام در روز عاشورا شعارهای زیادی داده است که در آنها روح نهضت خودش را مشخص کرده که من برای چه می‏جنگم، چرا تسلیم نمی‏شوم، چرا آمده‏ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزم؟ و متأسفانه این شعارها در میان ما شیعیان فراموش شده و ما شعارهای دیگری به جای آنها گذاشته‏ایم که این شعارها نمی‏تواند روح نهضت اباعبداللَّه را منعکس کند.

ائمّه ما یکی پس از دیگری آمدند و دستور دادند که عاشورا را باید زنده نگه داشت، مصیبت حسین نباید فراموش شود، این مکتب باید زنده بماند. هر سال که محرم و عاشورا پیدا می‏شود، شیعه باید آن را زنده نگه دارد. عاشورا شعار شیعه شده است. شیعه باید بتواند جواب بدهد وقتی در مقابل یک سنّی، و بالاتر در مقابل یک مسیحی یا یک یهودی یا یک لامذهب قرار گرفت و او گفت: شما در این روز عاشورا و تاسوعا که تمام کارهایتان را تعطیل می‏کنید و می‏آیید در مساجد جمع می‏شوید، دسته راه می‏اندازید، سینه می‏زنید، زنجیر می‏زنید، داد می‏کشید، فریاد می‏کشید، چه می‏خواهید بگویید؟ حرفتان چیست؟ باید بتوانید بگویید ما حرفمان چیست.

اباعبداللَّه نیامد فقط بجنگد تا کشته شود و حرفش را نزند. حرف خودش را زده است، هدف و مقصد خودش را مشخص کرده است.

باید دید شعارهای حسین بن علی در روز عاشورا چیست. همین شعارها بود که اسلام را زنده کرد، تشیع را زنده کرد و پایه دستگاه خلافت اموی را چنان متزلزل کردکه چنانچه نهضت اباعبداللَّه نبود، بنی عباس اگر پانصد سال خلافت کردند، حزب اموی- که به قول عبداللَّه علائینی و خیلی افراد دیگر با برنامه آمده بود تا بر سرنوشت کشورهای اسلامی مسلط شود- شاید هزار سال حکومت می‏کرد. با چه هدفی؟ هدف برگرداندن اوضاع به

ماقبل اسلام، احیای جاهلیت ولی در زیر سِتار و پرده اسلام.

شعارهای اباعبداللَّه بود که این پرده‏ها را پاره کرد و از میان برد.

ما در عاشورا دو نوع شعار می‏بینیم. یک نوع شعارهایی است که فقط معرّف شخص است و بیش از این چیز دیگری نیست. ولی شعارهای دیگری است که علاوه بر معرفی شخص، معرّف فکر هم هست، معرّف احساس است، معرّف نظر و ایده است، و اینها را ما در روز عاشورا زیاد می‏بینیم. هر دو نوع شعار را می‏بینیم. اما شعارهای خود اباعبداللَّه، خود داستان مفصلی است که همه آن را نمی‏توانم در این یک جلسه برای شما عرض بکنم.

شعارهای اباعبداللَّه علیه السلام‏

اباعبداللَّه در مقام افتخار، خیلی تکیه می‏کرد روی پدرش علی مرتضی. البته به اعتبار جدّش هم افتخار می‏کرد (آن که جای خود دارد) ولی مخصوصاً به پدرش علی مرتضی افتخار می‏کرد، با اینکه آنها که در آنجا بودند دشمنان علی بودند ولی مدّعی بودند که ما امت پیغمبر هستیم. امام حسین کوشش داشت که افتخارش را به علی مرتضی رسماً بیان کرده باشد.

اشعاری که اباعبداللَّه در روز عاشورا خوانده‏اند، خیلی مختلف است؛ با آهنگهای مختلف سروده شده است که بعضی از آنها از خود اباعبداللَّه و بقیه از دیگران است و ایشان استشهاد کرده‏اند، مثل اشعار معروف فَرْوَة بن مُسَیک که سراپا حماسه است.

یکی از اشعاری که اباعبداللَّه در روز عاشورا می‏خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود، این شعر بود (مخصوصاً یک مصراع آن):

الْمَوْتُ اوْلی‏ مِنْ رُکوبِ الْعارِ وَالْعَارُ اوْلی‏ مِنْ دُخولِ النّارِ «1»
(1). مقتل الحسین مقرم، ص 345.
نزد من، مرگ از ننگ ذلت و پستی بهتر و عزیزتر و محبوبتر است. اسم این شعار را باید گذاشت شعار آزادی، شعار عزت، شعار شرافت؛ یعنی برای یک مسلمان واقعی، مرگ‏ همیشه سزاوارتر است از زیر بار ننگ ذلت رفتن. مردم دنیا! بدانید اگر حسین حاضر است که تا آخرین قطره خون خود و جوانانش ریخته شود، برای چیست. حسین در دامن پیغمبر و علی بزرگ شده است (تعبیر از خودش است)، از پستان زهرا شیر خورده است.

شده است و هر کسی [در آن شرایط] باشد خودش را می‏بازد. ولی این خطبه آنچنان شور و احساسات دارد که گویی آتش است که از دهان حسین بیرون می‏آید، اینقدر داغ است! آیا این جمله‏ها شوخی است: «الا وَ انَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ بَینَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ، وَ هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» «1»؟!.(1). اللّهوف، ص 41.

پسر زیاد از شمشیرش خون می‏چکد. پدر سفّاکش بیست سال قبل آنچنان از مردم کوفه زهرچشم گرفته بود که تا مردم کوفه شنیدند پسر زیاد مأمور کوفه شده است، خودبه خود از ترس به خانه هایشان خزیدند، چون او و پدرش را می‏شناختند که چه خونخوارهایی هستند. همینکه پسر زیاد به کوفه آمد و امیر کوفه شد، به خاطر رعبی که پدرش در دل مردم کوفه ایجاد کرده بود، مردم از دور مسلم پراکنده شدند.

اینقدر مردم مرعوب اینها بودند! امّا حسین خطاب به مردم کوفه می‏فرماید: «الا وَ انَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی» مردم! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما «قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ بَینَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ» (گریه استاد) می‏دانید به من چه پیشنهاد می‏کند؟ می‏گوید:

حسین! یا باید خوار و ذلیل من شوی و یا شمشیر. به امیرتان بگویید که حسین می‏گوید: «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» حسین تن به خواری بدهد؟! (گریه استاد) آیا او خیال کرده که من مثل او هستم؟ «یأْبَی اللَّهُ ذلِک لَنا وَ رَسولُهُ وَ الْمَؤْمِنونَ وَ حُجورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ» (گریه استاد) خدا می‏خواهد حسین چنین باشد. شما مگر نمی‏دانید، آن زنازاده مگر نمی‏داند که من در چه دامنی بزرگ شده‏ام؟ من روی دامن پیغمبر بزرگ شده‏ام، روی دامن علی مرتضی بزرگ شده‏ام، من از پستان فاطمه شیر خورده‏ام (گریه استاد). آیا کسی که از پستان زهرا شیر خورده باشد، تن به ذلت و اسارتِ مثل پسر زیاد می‏دهد؟! «هَیهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» ما کجا و تن به خواری دادن کجا؟! شعار حسین در روز عاشورا از این تیپ است. آقایان سردسته‏ها که برای دسته‏های خودتان شعار می‏سازید، ببینید شعارهایتان با شعارهای حسین می‏خواند یا نمی‏خواند.

مسأله تشنگی اباعبداللَّه و خاندان و اصحاب ایشان‏

مسأله تشنگی اباعبداللَّه و خاندان و اصحابشان مسأله شوخی‏ای نیست. هوا بسیار گرم است (عاشورای آن وقت ظاهراً در اواخر خرداد بوده؛ هوای عراق زمستانش گرم است، چه رسد به نزدیک تابستان آن)، سه روز است که آب را بر روی اهل بیت پیغمبر بسته‏اند، گو

اینکه در شب عاشورا توانستند مقداری آب به خیمه‏ها بیاورند که حضرت فرمود: آب را بنوشید و این آخرین توشه شما خواهد بود. و بعلاوه از نظر طبیعی یک قاعده‏ای است: هر کسی از بدنش خون زیاد برود که بدن کم خون شده و احتیاج به خون جدید داشته باشد، تشنه می‏شود. خداوند متعال بدن را به گونه‏ای ساخته است که وقتی به چیزی احتیاج دارد، فوراً همان احتیاج جلوه می‏کند. افرادی که زخم برمی‏دارند، می‏بینید فوراً تشنگی بر آنها غالب می‏شود و این به واسطه رفتن خون از بدنشان است که چون بدن برای ساختن خون آماده می‏شود و می‏خواهد خون جدید بسازد، آب می‏خواهد. خودِ رفتن خون از بدن، موجب تشنگی است.

«یحولُ بَینَهُ وَ بَینَ السَّماءِ الْعَطَشُ» اینقدر تشنگی اباعبداللَّه زیاد بود که وقتی به آسمان نگاه می‏کرد بالای سرش را درست نمی‏دید. اینها شوخی نیست. ولی من هرچه در «مقاتل» گشتم (آن مقداری که می‏توانستم بگردم) تا این جمله معروفی را که می‏گویند اباعبداللَّه به مردم گفت: «اسْقونی شَرْبَةً مِنَ الْماءِ» (یک جرعه آب به من بدهید) ببینم، ندیدم. حسین کسی نبود که از آن مردم چنین چیزی طلب کند. فقط یک جا دارد که حضرت در حالی که داشت حمله می‏کرد «وَ هُوَ یطْلُبُ الْماءَ». قرائن نشان می‏دهد که مقصود این است: در حالی که داشت به طرف شریعه می‏رفت (در جستجوی آب بود که از شریعه بردارد) نه اینکه از مردم طلب آب می‏کرد.

عظمت اباعبداللَّه چیز دیگری است. او چیزی است، ما چیز دیگری. شعارهایی که در سینه زنی‏ها و نوحه سرایی‏ها می‏دهید، شعارهای حسینی باشد. نوحه، بسیاربسیار خوب است. ائمّه اطهار دستور می‏دادند افرادی که شاعر بودند، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند، بیایند برای آنها ذکر مصیبت بکنند. آنها شعر می‏خواندند و ائمّه اطهار گریه می‏کردند. نوحه سرایی و سینه زنی و زنجیرزنی، من با همه اینها موافقم ولی به شرط اینکه شعارها شعارهای حسینی باشد، نه شعارهای‏ من درآوردی: «نوجوان اکبر من، نوجوان اکبر من» شعار حسینی نیست. شعارهای حسینی شعارهایی است که از این تیپ باشد؛ فریاد می‏کند: «الا تَرَوْنَ انَّ الْحَقَّ لا یعْمَلُ بِهِ وَ انَّ الْباطِلَ لا یتَناهی‏ عَنْهُ؟ لِیرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً» «1» مردم! نمی‏بینید که به حق عمل نمی‏شود و کسی از باطل رویگردان نیست؟ در چنین شرایطی، مؤمن (نگفت حسین یا امام) باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی‏ای ترجیح بدهد. و یا:
(1) بحارالانوار، ج 44/ ص 381.

«لا ارَی الْمَوْتَ الّا سَعادَةً وَالْحَیوةَ مَعَ الظّالِمینَ الّا بَرَماً» «1» (هر جمله‏اش سزاوار است که با آب طلا نوشته شود و در همه دنیا پخش گردد، و این باز هم کم است) من مرگ را جز خوشبختی نمی‏بینم، من زندگی با ستمکاران را جز ملالت و خستگی نمی‏بینم.

مرا عار آید از این زندگی‏ که سالار باشم کنم بندگی‏

شعارهای حسین علیه السلام شعارهای مُحیی بود (یا ایهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَجیبوا للَّهِ وَ لِلرَّسولِ اذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ) «2»
(1) بحارالانوار، ج 44/ ص 381.
(2). انفال/ 24.

سخنرانی استاد مطهری در مورد مطلب بالا در زیر آورده شده است:

انتخاب شفقنا از کتاب حماسه حسینی وسخنرانی استاد مطهری

اخبار مرتبط

پاسخ دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
نام خود را بنویسید